دسترسی سریع به موضوعات اشعار
جستجوی پيشرفته
خون خدا زد از گلوی آسمان بالا

سرهای بر نی رفته! رفتید از جهان بالا

دنیا چه تاریک است! می‌بینید از آن بالا

 

ما را که در سرهایمان دف می‌زند عصیان

از دار دنیا رفته است ایمانمان بالا

کوتاه سروده
به یاد دست‌های با وفایت

فرات از کام خشک­ت شرمناک است

ز  داغت آتشی در جان خاک است

 

به یاد دست‌های با وفایت

گریبان دوبیتی چاک چاک است

کوتاه سروده
از دور سفینۀ نجاتی پیداست

ای مطرب دل به دل نوایی می‌زن

بر خوان عطای حق صلایی می‌زن

 

از دور سفینۀ نجاتی پیداست

ای غرق گناه دست و پایی می‌زن

کشتۀ مظلوم

مروۀ کرببلا حال و هوایی دارد

این سراشیبی ِ گودال منایی دارد

 

خبرش پر شده در دشت ز مرکب افتاد

به زمین خوردن آیینه صدایی دارد

 

کوتاه سروده
بیا مرهم شوی بال و پری را

بیا مرهم شوی بال و پری را

نگاه نیمه جان و پرپری را

شده چشمان مقتل حلقۀ اشک

بیا و پس بگیر انگشتری را

بیا تا غصه‌ها پایان پذیرد

بیا تا قلب خسته جان بگیرد

بیا تا غصه‌ها پایان پذیرد

بیاور با خودت مشک عمو را

بیا تا کودکی عطشان نمیرد

کوتاه سروده
بیا ... نیا

در شهرِ هزار رنگ بی مهر و وفا

در جمعِ حرامیانِ بی‌شرم و حیا

 

ذکرِ لب تو وقتِ شهادت این بود:

ای عشق! بیا، کوفه نیا ... کوفه نیا

هق هق لشکر

وای من خیمه‌ها به غارت رفت

گیسویی روی نی پریشان شد

وسط چند خیمۀ سوزان

خواهری دل شکسته حیران شد

کوتاه سروده
برایم ناله کردی ناله کردی

تو هردم گریه بر این لاله کردی

برایم ناله کردی ناله کردی

 

چه دیدی در نگاه این سه ساله

که یاد از یاس هجده ساله کردی

فیض دمادم

مرثیه سر به زانوی ماتم گذاشته

دستی ز غیب، قافیه را «غم» گذاشته

 

شعرم به سمت کرببلا رفت و حُرشدم

دیدم خدا دوباره مَحَلم گذاشته

فراموشی رمز عبور

ایمیل خود را وارد کنید

×
ارتباط با ما

پیام های خود را از این طریق برای ما ارسال نمایید.

×