دسترسی سریع به موضوعات اشعار
جستجوی پيشرفته
این ضریح شش گوشه، حج پاکبازان است

چشمه چشمه می‌جوشد خون اطهرت اینجا  کور می‌کند شب را زخم خنجرت اینجا

چشمه چشمه می‌جوشد از دل زمین هر شب خون اصغرت آن جا،  خون اکبرت اینجا

اندوه شیرین

که بود این موج؟ این دریا؟ که خواب از چشم دریا برد َ شب را از سراشیب سکون تا اوج فردا،  برد

کدامین آفتاب از کهکشان خود،  فرود آمد؟ که این‏گونه زمین را تا عمیق آسمان‌ها برد؟

در حریم تو

زیر ایوانت اگر روزی کبوتر می‌شدم آنقدر پر می‌زدم در خون که پرپر می‌شدم آتشم گل کرد و بالم سوخت با پروانه‌ها کاش چون پروانه در آتش شناور می‌شدم  

سخت‌ترین امتحان

بیمار بودن

سخت‌ترین امتحان است

وقتی عمه امام را

به اسیری می‌برند

اوجی بی ‏نهایت پیش روست

قد بر افرازید! یک عالم شقاوت پیش روست پرده بردارید! صد آیینه حیرت پیش روست

ای حسینی مشربان! در معبد آزادگی تا نماز آرید،  محراب عبادت پیش روست

به روی دست می‏‌گیرم گل نیلوفر خود را

به میدان می‏‌برم از شوقِ سربازی سر خود را تو هم آماده کن ـ ای عشق! ـ  کم‏ کم خنجر خود را

مرا گر آرزویی هست باور کن به جز این نیست که در تن‏پوشی از شمشیر بینم پیکر خود را

میراث‌خوار ترفندهای قریش

محمد

با اعجاز کلمه

برانگیخته شد

کوتاه سروده
حضور قلب

حضور قلب چه سخت است

نماز ما یخچال

نماز ما بازار

نماز ما بچه

کوتاه سروده
دجله

دجله رود نیست

دجله اشک گرم شرم مردمی ست

که شهادت حسینِ تشنه را

بر کرانۀ فرات

سال‌ها گریستند

خمیازۀ قدم

گرفتم این که به صبح آفتاب برگردد

علی چگونه به چنگ رباب برگردد

 

حکایتی است که از شیرخوار ما سر زد

کسی سپید بیاید خضاب برگردد

پنهان چه از تو

بی‌مهر دوست این دل خرّم به ما نساخت

بی آفتاب، باغ دو عالم به ما نساخت

 

زین هم دمان که دور و برم چرخ می‌زنند

جز تیغ سر برهنۀ محرم به ما نساخت

از هر چه بگذرم سخن دوست خوشتر است

تا آبشار زلف تو را شب نوشته‌اند

ما را اسیر خال روی لب نوشته‌اند

 

در اعتکاف گیسوی تو سال‌های سال

مشغول ذکر و سجده و یا رب نوشته‌اند

 

فراموشی رمز عبور

ایمیل خود را وارد کنید

×
ارتباط با ما

پیام های خود را از این طریق برای ما ارسال نمایید.

×