دسترسی سریع به موضوعات اشعار
جستجوی پيشرفته
ناگفته‌ها

نشود شعر تَری مدح و ثنایت بانو!

کو رسایی که نویسد به رثایت بانو!

 

جای دارد که هزاران چو امینی، عالِم

الغدیری بنویسند برایت بانو!

 

 

به لطف افطار

 

 

دلم دوباره گرفتار «امّ‌کلثوم» است

که فصل رونق بازار «امّ‌کلثوم» است

 

به روز آخر ماه جمادی الثّانی

تمام شیعه عزادار «امّ‌کلثوم» است

شاهد عاشورایی

 

باید از جلوه‌ی او عرش منوّر باشد

هر کسی مثل شما، دختر کوثر باشد

 

بی‌گمان این دل شیری که تو داری، بانو!

می‌تواند فقط از جانب حیدر باشد

راضی نمی‌شوم

کم‌تر کسی است در غم من، انجمن کند

از من سخن بیاورد، از من سخن کند

 

«دل‌های جمع را کند آشفته یاد من

راضی نمی‌شوم که کسی یاد من کند»[1]

 

سرخی محزون

 

گرفت دست تو را جدّ تو، پیمبر تو

که نور بودی و او سایه داشت بر سر تو

 

گرفت دست تو را، راه برد آهسته

که شیر حق پدرت بود و یاس، مادر تو

 

بحر کمال

 

این شیرزن که اسوه بُوَد مثل مادرش

فرزانه است و زینب کبری است، خواهرش

 

در عصمت و عفاف بخوانش چو فاطمه

در منطق و کلام ببین مثل حیدرش

 

قربانگه عشق

ای که بر سینه‌ی خود، آتش ماتم داری!

به دل از داغ برادر، دو جهان غم داری

 

دخت مولایی و غم نامه‌ی زهراست تو را

نسبت از سلسله‌ی حضرت خاتم داری

 

قصیده‌ استاد همایی برای تاریخ ضریح مطهّر حضرت اباالفضل العبّاس (ع)

یارب این بارگه کیست بدین جاه عظیم؟

کآسمان خم شده پیش در او در تعظیم

 

نفحه‌ی ساحت قدسش دم جان‌بخش مسیح

پنجه‌ی گنبد بامش ید بیضاى کلیم

 

 

نمایندۀ زهرا

 

زینب که نماینده بُوَد زهرا را

 بگْرفته به دست، رشته‌ی دل‌ها را

 

از صبر خدایى است که با آن همه غم

 شیرازه کند کتاب عاشورا را

 

سایۀ آفتاب

من مظهر صبر، زینب کبرایم

 هر جا که بُوَد حسین، من آن جایم

 

هر چند که آفتاب بى‌سایه بُوَد

 من سایه‌ی آفتاب عاشورایم

 

خواهر ثارالله

 

این جا حرم سجود مهر و ماه است

بر درگه هفت قبله زین جا راه است

 

آرام‌گه زینب کبراست که او

هم دختر و هم خواهر ثارالله است

 

پیرو

 

ای ماه! به شوق نظرت می‌آیم

با قافله‌ی خون جگرت می‌آیم

 

هستی تو امام من و من پیرو تو

می‌گریم و دنبال سرت می‌آیم

فراموشی رمز عبور

ایمیل خود را وارد کنید

×
ارتباط با ما

پیام های خود را از این طریق برای ما ارسال نمایید.

×