دسترسی سریع به موضوعات اشعار
جستجوی پيشرفته
آفتاب فردا

نگیر از شب من آفتاب فردا را نبند روی من آن چشمه‏‌های زیبا را

 

تو گاهوارۀ ماه و ستاره‌‏ها هستی خدا به نام تو کرده است آسمان‏‌ها را

ترکیب بند عاشورایی علی موسوی گرمارودی
بند دهم: حضرت ابوالفضل (ع)

 

آن چشم­‌ها که شرم در آن ناگزیر بود

تصویری از حماسه درونِ حریر بود

 

در نینوا، درخششِ آن چهر پُر فروغ

چون رویش ستاره، کنارِ کویر بود

 

وان پرتو ملایم و مهتابیِ وقار

در چهره‌­اش چو هاله ماه مُنیر بود

ترکیب بند عاشورایی علی موسوی گرمارودی
بند نهم: عقیلۀ بنی‌هاشم، حضرت زینب (س)

زینب چو کوه، صولت و چون مه جمال داشت

یک بیشه شیر بود که روحِ غزال داشت

 

یک سینۀ نحیف و شکیب هزار داغ؟

غم، از شُکُوهِ غم شکنش انفعال داشت

 

گاهی به آسمان نگه از درد می‌فکند

گویی ز روزگار، هزاران سؤال داشت

در برکۀ دستان تو شد آب گرفتار

ای در شب چشمان تو مهتاب گرفتار      

دریا شده بعد از تو به گرداب گرفتار

 

گیرایی می از نفس شعله‌ور توست         

در هرم لب توست می ناب گرفتار

دست به خون ­نشسته

یک جرعه نخورد تا نفس تازه کند

برداشت عَلَم که عشق، اندازه کند

 

می­‌خواست خدا کتاب عاشورا را

با دست به خون ­نشسته شیرازه کند

دستت به موج، داغ حباب طلب گذاشت

ای بسته بر زیارت قدّ تو،  قامت آب  شرمندۀ مروّت تو تا قیامت، آب

در ظهر عشق،  عکس تو لغزید در فرات شد چشمه حماسه ز جوش شهامت،  آب

تنها زن مرد تاریخ

بر دوش من می‏‌نشیند، یک کهکشان عشق بی ‏سر زخمی‏‌ترین شانه هستم در روز میلاد خنجر

حتی برای تهاجم، این سنگ‏‌ها جان گرفتند رحمی ندارد زمینت، وقتی نداری برادر

مثل خورشید آسمان‏ پیماست

یک عَلَم بی‏ صاحب افتاده است، چشمش اما رو به صحراهاست گفت : اینک می‏‌رسد مردی، کاین عَلَم بر دوش او زیباست

شانه‏‌های حیرتش لرزید، اشکِ خود را در عَلَم پیچید گفت با خود: کیست او کاینجا، نیست اما مثل ما با ماست

سخت‌ترین امتحان

بیمار بودن

سخت‌ترین امتحان است

وقتی عمه امام را

به اسیری می‌برند

یک دشت سرشار از شجاعت بود

وقتی صدای شوم دشمن را در لحظه‏‏‌های جنگ حس می‏‌کرد سنگینی بغض نرفتن را بر سینه‌‏اش چون سنگ حس می‏‌کرد

با آنکه مشتاق شهادت بود ـ در آن زمین پرخطر ـ اما یک گام دوری از برادر را انگار صد فرسنگ حس می‏‌کرد

کربلا در کربلا می‏‌ماند اگر زینب نبود

سر نی در نینوا می‏‌ماند اگر زینب نبود کربلا در کربلا می‏‌ماند اگر زینب نبود

چهرۀ سرخ حقیقت بعد از آن طوفان رنگ پشت ابری از ریا می‏‌ماند اگر زینب نبود

چشمۀ فریاد مظلومیّت لب‏ تشنگان در کویر تفته جا می‏‌ماند اگر زینب نبود

 

آن صبر باشکوه خدا، زینب

می‏‌آید از نهایت تنهایی، یال بلند اسبِ رها در باد  این سرخ،  یالِ اسبِ پریشان است،  یا لحظه‏‌های خون و خدا در باد؟ 

می‏‌آید و هراس من از این است،  کاین قامت‏ بلند چه خواهد شد  آن صبر باشکوه خدا،  زینب،  آیا هنوز مانده به جا در باد؟ 

فراموشی رمز عبور

ایمیل خود را وارد کنید

×
ارتباط با ما

پیام های خود را از این طریق برای ما ارسال نمایید.

×