دسترسی سریع به موضوعات اشعار
جستجوی پيشرفته
فاطمه نامی و هم ام‌البنین

 

ای که نامت زینت عرش برین

ماه  بانوی سماوات و زمین

 

فاطمه نامی و هم ام‌البنین

قوت قلب امیرالمؤمنین

داغ عباس کمر می‌شکند عالم را

به که باید بسپارم خبر این غم را

داغ عباس کمر می‌شکند عالم را

 

بنویس ام بنین! نوکری عباست

افتخاری است مبارک پسر مریم را

کوتاه سروده
حرم با تو زمین افتاد عباس

زمین خوردن تنت را هم بِه هَم ریخت

حرامی پیکرت را هم بِه هَم ریخت

 

حرم با تو زمین افتاد عباس

عمود آمد سرت را هم بِه هَم ریخت

کوتاه سروده
حیف است...

ز تو حیف است بازویت بیافتد

و زخمی بین ابرویت بیافتد

 

چه می‌شد وقت جان دادن عزیزم

سرم بر روی زانویت بیافتد

ماجرای مرد فقیر

 

گویند فقیری به مدینه به دلی زار

آمد به در خانۀ عباس علمدار

 

زد بوسه بر آن درگه و استاد مؤدب

گفتا به ادب با پسر حیدر کرار

کوتاه سروده
فقط یک مشک خونین مانده باقی

نه دل گرمی نه تسکین مانده باقی

که داغی سخت و سنگین مانده باقی

 

ببین از پنج فرزندم برایت

فقط یک مشک خونین مانده باقی

محرم مرتضی پس از زهرا

مثل او در زمین نباشد کس

بر علی همنشین نباشد کس

محرم مرتضی پس از زهرا

غیر ام البنین نباشد کس

سرمایۀ بیداری

زخمی که به بازوی تو زد کاری بود

پرواز تو سرمایۀ بیداری بود

آن لحظه که مَشکت به زمین می‌افتاد

از هر طرفش اشک علی جاری بود

گوش کن ام بنین با پسرش می‌گوید

ای که از عشق علی پیرو الله شدی

مطمئن باش که بی فاطمه گمراه شدی

 

نوکر شیرخدا باش و ببین شاه شدی

خوش به حال تو اگر عابر این راه شدی

صاحب یک ماه و سه اختر

قسمت این بود که تو محرم حیدر باشی

به علی مونس و هم خانه و همسر باشی

 

قسمت این بود که در زندگی مشترکت

به عزیزان دل فاطمه مادر باشی

کوتاه سروده
شدم مثل رباب این روز آخر

من و این یک نفس، بشتاب مادر

مرا این لحظه‌ها دریاب مادر

 

شدم مثل رباب این روز آخر

عذابم می‌کند این آب، مادر

آمده از گرد و خاک راه اما سوخته

روزگارم در غم آن قد و بالا سوخته

باغ من گل داشت روزی حیف حالا سوخته

 

وایِ من از پنج فرزندم یکی باقی نماند

وای بر دل زندگی‌ام جمله یکجا سوخته

 

فراموشی رمز عبور

ایمیل خود را وارد کنید

×
ارتباط با ما

پیام های خود را از این طریق برای ما ارسال نمایید.

×