دسترسی سریع به موضوعات اشعار
جستجوی پيشرفته
خاتم انگشترت عباس شد

 

السلام ای بانوی والا تبار

فاطمه ام‌البنین، روح وقار

 

کوکب برج ولایت نام توست

یک جهان حجب وحیا درجام توست

آب پشت سرشان امّ بنین می‌ریزد

وقت پرواز رسیده، پر خود را برداشت

زودتر از همه آب‌آور خود را برداشت

 

مشک‌ها را که علمدار روی ناقه گذاشت

یا علی گفت و علی اصغر خود را برداشت

 

بغلش کرد و صدا زد که خدا رحم کند

بر سر دوش عمو دختر خود را برداشت

 

زبان حال حضرت ام البنین (س)
آب اگر ریخت ز مشک پسرم، شرمنده

خون قلبم نه ز داغ پسرم ریخت حسین

آسمان از غم تو روی سرم ریخت حسین

 

زینب آن نیست که پیش از سفر از پیشم رفت

از غم موی سپیدش جگرم ریخت حسین

مدح حضرت زینب (س)
اکسیر اشک روضه‌تان مس طلا کند

 در واژه‌های شعر تو دیدم وقار را

حُجب و حیای فاطمی این تبار را

 

با تیغ خطبه فاتح صفین کوفه‌ای

مولا سپرده دست شما ذوالفقار را

درددل با امام حسین (ع)
گریه‌کن‌هاى تو را قلب مصفا دادند

قبله تا طاق دو ابروى تو را کم دارد

چون نمازی است که انگار خدا کم دارد

 

همۀ خلق سر سفرۀ تو مهمانند

کرم سفرۀ تو باز گدا کم دارد

کوتاه سروده
الـقـلبُ لَدَیک

با هر نفسی کـه میکِشم در هرگاه از مولد خویش تـا دم قربانگـاه

با هـر ضربان قلب خود می‌گویم: الـقـلبُ لَدَیک یـا أبـاعَبـــدالله

مردم نمی‌بینند حتی سایه‌ات را

تو نوری و خورشید هم خاکستر توست

پرواز صد جبریل در بال و پر توست

 

این آیه‌های مریم در حال تنزیل

یا آبشار رشته‌های معجر توست

لب قاسم به نیشکر خندید

 

چشم‌هایت حکایتی دارند

که زهیر و حبیب می‌دانند

شاعران حس ِ ناب شعرت را

اثر عطر سیب می‌دانند

حسرت کرب و بلایت می‌کشد آخر مرا

هر که باشد در دلش حال و هوایت بیشتر

گریه خواهد کرد بین روضه‌هایت بیشتر

 

گرچه عمری سائل لطف و مرامت مانده‌ام

می‌شوم شب‌های جمعه من گدایت بیشتر

حسین کیست که عشق از حسین دم زده است

به صبح واقعه در خیل دوست دارانش

به ظهر حادثه در جمع بی‌قرارانش

غروب بر سر نی باز بین یارانش

به ذکر و زمزمه چاووش سربدارانش

فراموشی رمز عبور

ایمیل خود را وارد کنید

×
ارتباط با ما

پیام های خود را از این طریق برای ما ارسال نمایید.

×