دسترسی سریع به موضوعات اشعار
جستجوی پيشرفته
نگین

بر چمبر علم و دین نگین بخشیدند

خورشید منوری به دین بخشیدند

 

یک دستۀ گل ز گلشن سبز بهشت

امشب به امام ساجدین بخشیدند

 

زبان حال امام باقر (ع)
من از غروب دهم زخم بر جگر دارم

دلی شکسته و چشمی ز گریه، تر دارم

گشوده‌ام پر اگر نیت سفر دارم

 

اگرچه ماه محرم خزان شدم اما

همیشه چند دهه روضه در صفر دارم

وارث بوی بهشت

عطر لبخند خدا پیچید در دنیای من

پنجمین خورشید تا گل کرد در شب‌های من

 

آیه‌ای نازل شد از سمت بلوغ آسمان

روشنی پاشید بر آیینۀ سیمای من

 

فصل وصل آمد، زمین پُر شد ز بوی ناب عشق

جلوه گر شد از مدینه، ماه من، مولای من

رأس ساعت سر

کسی که کودکی‌اش رأس ساعت سر بود

رسیده بود به حرفی که حرف آخر بود

 

تمام خاطرۀ کودکی این آقا

پر از حضور غریب گلو و خنجر بود

به یاد کرب وبلا و غروب عاشورا

حریم سینۀ من در شراره افتاده

در انعکاس نگاهم ستاره افتاده

 

زحجله‌گاه لبم خون تازه می‌ریزد

دگر نفس زدنم در شماره افتاده

 

شکست حجمۀ بغض گلو گرفتۀ من

به یاد خاطره‌هایی دوباره افتاده

یادگاری ز لاله‌های عطش

تو که بر چشم خلق جا داری

نوری و جلوۀ خدا داری

 

نور چشمان حضرت سجاد

ریشه در باغ هل اتی داری

به مناسبت شهادت امام باقر (ع)
غم یک عمر بلا پشت بلا پشت بلا

از گلو نالۀ مرغ سحری افتاده

پی آن ناله دل دربدری افتاده

 

پسری دید که از زینِ به زهر آغشته

گوشۀ حجره دوباره پدری افتاده

تقدیم به امام محمد باقر (ع)
عطر سیب و اقاقیا می‌داد

 

خـــاطراتش قشــنگ و زیبا بود

عطر سیب و اقاقیا می‌داد

روزهای خوشش دگرگون شد

گـــذرش تــا بـه کـــربلا افتــاد

مدح امام باقر (ع)
چشم و چراغ فاطمه، خورشید هفت نور

ای دوّمین محمد و ای پنجمین امام

از خلق و از خدای تعالی تو را سلام

 

چشم و چراغ فاطمه خورشید هفت نور

روح و روان احمد و فرزنـد چـار امام

ناگهان عرش بر زمین افتاد

آمدم در پناه چشمانت

زائر هفت آسمان باشم

باقر علمِ آل پیغمبر

آمدم در کلاستان باشم

فراموشی رمز عبور

ایمیل خود را وارد کنید

×
ارتباط با ما

پیام های خود را از این طریق برای ما ارسال نمایید.

×