دسترسی سریع به موضوعات اشعار
جستجوی پيشرفته
بر روی دست‌های پدر آمد

آن جنگجو هنوز

گویا بلد نبود

برپا بایستد

بر روی دست‌های پدر آمد

آن جنگجو هنوز

صحبت بلد نبود

پس با زبان گریه رجز سر داد

آن جنگجو هنوز

آن‌قدر بچه بود

شعر عاشورایی سنایی غزنوی
علی از دیده خون بباریده

حبّذا کربلا و آن تعظیم

کز بهشت آورد به خلق نسیم

 

و آن تن سر بریده در گِل و خاک

وآن عزیزان به تیغ دل‌ها چاک

این وعده را رسول خدا در حرا گرفت

بین بقیع دخترتان تا عزا گرفت

خاک بقیع بوی خود نینوا گرفت

 

منظومه‌های درد تو را می‌کنم مرور

سرگیجه از طواف غمت ماسوا گرفت

فراموشی رمز عبور

ایمیل خود را وارد کنید

×
ارتباط با ما

پیام های خود را از این طریق برای ما ارسال نمایید.

×