دسترسی سریع به موضوعات اشعار
جستجوی پيشرفته
این قصه آب می‌خورد از چشم شور ماه

چـشــمـان خیـس علـقمـه، امـواج رود بـود آن روز رود، شـاهـد کشـف و شـهـود بـود

آن روز سـرخ، علـقـمه محـراب کـوفه شـد در دسـت ابـن ملـجـم مـیـدان، عـمــود بـود

 

غزل آتش

خونی‌ چکید و حنجرۀ خاک‌ جان‌ گرفت‌

 بغضی‌ شکست‌ و دامن‌ هفت‌آسمان‌ گرفت‌

 

 آبی‌ که‌ دستبوس‌ عطش‌ بود، شعله‌ زد

 آتش‌، سراغ‌ خیمۀ رنگین‌کمان‌ گرفت‌

موج نی

دشت، تشنه، خیمه، تشنه، قمقمه، تشنه

از عرق‌ریز خجالت، علقمه، تشنه

 

آن طرف خار و خسی تا خرخره سیراب

این طرف گل‌های باغ فاطمه (س)، تشنه

فراموشی رمز عبور

ایمیل خود را وارد کنید

×
ارتباط با ما

پیام های خود را از این طریق برای ما ارسال نمایید.

×