دسترسی سریع به موضوعات اشعار
جستجوی پيشرفته
امن یجیب

برو که زودتر از آفتاب برگردی

دوباره سوی حرم با شتاب بگردی

علم به دوش سپاه مجاهدان! باید

برای یاری ‌این انقلاب برگردی

یک علقمه اشک

لبریز از آه و اشک و غم چشمانش

بی‌تاب‌تر از اهل حرم چشمانش

 

یک علقمه اشک، کربلا را می‌برد

می‌خورد اگر فقط به هم چشمانش

در امتداد علقمه

هر کس ز جام عشق تو گردید مست و رفت

چشم از جهان و هر چه در او بود بست و رفت

 

نشناخت پای خویش ز سر در طریق عشق

آن کس که شد ز بادۀ معشوق مست و رفت

ای علقمه ...

ای علقمه از خروش آن مست بگو

از تشنگی و ساقی بی‌دست بگو

 

دیدی که چنان شکست و آهی نکشید

زیباتر از این رشادتی هست، بگو!

 

یاد عباسم

ای مدینه گریه کن بر حال من

گریه سرکن بر من و اقبال من

 

ناله‌های آتشین را گوش کن

شکوۀ امّ‌البنین را گوش کن

آینۀ علقمه

چون زل زدن آخر شیری به شکارش

در بین دو ابرو گرهی خورده به کارش

 

آن تیر که رفته‌ست گره را بگشاید

خود نیز گره خورده به چشمان خمارش

 

دخیل استجابت

عطش یک جرعه غم دربارۀ او

فرات و علقمه آوارۀ او

ببند ای دل دخیل استجابت

شبی بر غربت گهوارۀ او

آبروی میدان

این جوان کیست که در قبضۀ او طوفان است

آسمان زیر سم مرکب او حیران است

 

پنجه در پنجۀ آتش فکند گاه نبرد

دشت از هیبت این واقعه سرگردان است

دنیا تو را نداشت که این گونه پست ماند

هرکس که با تو بوده اگر با تو هست ماند

دنیا تو را نداشت که این گونه پست ماند

 

چون روز روشن است که پیروز جنگ کیست

بر قلب دشمنان تو داغ شکست ماند

 

یک جبل الرّحمه از برابر من رفت

رفتی و با رفتنت چه بر سر من رفت

هر چه توان داشتم ز پیکر من رفت

 

پشت و پناه یکی دو روزۀ من، نه!

یک جبل الرّحمه از برابر من رفت

فراموشی رمز عبور

ایمیل خود را وارد کنید

×
ارتباط با ما

پیام های خود را از این طریق برای ما ارسال نمایید.

×