دسترسی سریع به موضوعات اشعار
جستجوی پيشرفته
سراب برکۀ کوچک، حریف دریا نیست

به روی سینۀ تو جای بوسه حتی نیست و زخم خورده‌تر از پیکرت در اینجا نیست

چه فکر می‌کند این جوی چشم تنگ و خسیس سراب برکۀ کوچک، حریف دریا نیست

 

چقدر فاصله افتاده بین ابرویت!

نسیم روضه وزیدن گرفته در مویت 

غروب می‌چکد از تارهای گیسویت

 

کجاست جای لبم روی ماه پیشانیت

چقدر فاصله افتاده بین ابرویت!

نذر حضرت عباس (ع)
به عمق حادثه بی اضطراب می‌رفتی

سوار مرکب خود سوی آب می‌رفتی

نه یکنواخت که با پیچ و تاب می‌رفتی

 

فرات مشکل ما را ز چشم‌های تو خواند

در آن دمی که تو با مشک آب می‌رفتی

نذر حضرت عباس (ع)
تو پیر معنوی باد و خاکی و آبی

تو از عشیرۀ نوری ز ایل مهتابی

که هر کجا بروی خاضعانه می‌تابی

 

لجام وحشی امواج رام دست تواند

تو از طوایف پیغمبران گردابی

کوتاه سروده
ضریح ماه

آن خیمۀ بی عمود را برپا کرد

یادی ز لب سوختۀ سقا کرد

 

در علقمه رفته ست سکینه از هوش

انگار ضریح ماه را پیدا کرد

کلاس آخر عشق

دوباره تشنه‌ام، این جملۀ برادر توست

دوباره قصّه همان قصّۀ مکرّر توست

 

دوباره با لب خشکیده می‌روی سقّا

به انتظار تو در خیمه باز خواهر توست

از سمت شرق علقمه فانوس می‌وزید

دیشب به خواب قافله کابوس می‌وزید

در بهت لال صاعقه ناقوس می‌وزید

 

از دست تک‌سوار عطش در عمیق شب

از سمت شرق علقمه فانوس می‌وزید

اربعین وقف عزای زینبه

دوباره وقت غم و وقت عزاست اربعینِ حضرت خون خداست پیرهنای مشکی رو در نیارید قافله هنوز تو راه کربلاست

این چه دینی ست که لبریز شراب است وفساد

یک نفر داشت از ابلیس حمایت می‌کرد  وَلَدِ کفر ِ بشر، غصب ولایت می‌کرد 

سایۀ شب زده‌اش را به جهان می‌پاشید  زندگی داشت به این فاجعه عادت می‌کرد 

چقدر صحنۀ اعجاز عاشقی زیباست

شروع فصل سرودن، شروع ماتم هاست و درنگاه ِ تمام ِ فرشته‌ها غوغاست چقدر تشنه پریدن به کامشان شیرین چقدر وسعت دل‌های پاکشان دریاست

 

فراموشی رمز عبور

ایمیل خود را وارد کنید

×
ارتباط با ما

پیام های خود را از این طریق برای ما ارسال نمایید.

×