- تاریخ انتشار: ۱۳۹۵/۰۵/۰۷
- بازدید: ۳۹۶۰
- شماره مطلب: ۴۳۳۲
-
چاپ
حاجت شکستهدل
کلیم اگر دعا کند، بیتو دعا نمیشود
مسیح اگر دوا دهد، بیتو دوا نمیشود
اگر جدایی اوفتد، میان جسم و جان من
قسم به جان تو! دلم، از تو جدا نمیشود
گریه اگر کنم همی، بهر تو گریه میکنم
ورنه ز دیدهام عبث، اشک، رها نمیشود
گِرد حرم دویدهام، صفا و مروه دیدهام
هیچ کجا برای من، کرببلا نمیشود
کسی که گشت گِرد تو، گِرد گنه نمیرود
پیرو خطّ کربلا، اهل خطا نمیشود
عمر گذشت، وا نشد، راه زیارتت به من
حاجت این شکستهدل، چرا روا نمیشود؟
جز سر غرق خون تو، که شد چراغ قافله
رأس بریده بر کسی، راهنما نمیشود
ای بدن تو غرق خون! وی سر و روت لالهگون!
با چه خضاب کردهای؟ خون که حنا نمیشود
کرببلا و کوفه شد، سخت به عترتت ولی
هیچ کجا به سختیِ، شام بلا نمیشود
چوب به دست قاتلت، سوخت و گفت این سخن
جای سر بریده در، طشت طلا نمیشود
سوز درون «میثمت»، بوده شراری از غمت
ورنه ز شعرش این همه، شور به پا نمیشود
-
بر حال حسین گریه کردم
ای بیت خدا، خدانگهدار
ای محفل عاشقان بیدار
ای سنگ نشان کوی دلدار
افسوس که با دو چشم خونبار
من از تو جدا شوم دگر بار
ای بیت خدا، خدانگهدار
-
صفایی ز آب فراتم بده
خداحافظ ای کعبه، ای بزم یار
خداحافظ ای بیت پروردگار
خداحافظ ای محفل اهل راز
خداحافظ ای قبلهام در نماز
-
من عبد گنهکارم و تو حی یگانه
مرغ سحرم دانۀ اشکم شده دانه
پیوسته کشد از جگرم شعله زبانه
تن خسته و کوه گنهم بر روی شانه
من عبد گنهکارم و تو حی یگانه
-
حج عبّاس تو در علقمه بود
کعبه، ای بیت خداوند جلیل
ای به سنگت، اثر پای خلیل
کعبه، ای خانۀ امّید همه
کعبه، ای مرکز توحید همه
حاجت شکستهدل
کلیم اگر دعا کند، بیتو دعا نمیشود
مسیح اگر دوا دهد، بیتو دوا نمیشود
اگر جدایی اوفتد، میان جسم و جان من
قسم به جان تو! دلم، از تو جدا نمیشود
گریه اگر کنم همی، بهر تو گریه میکنم
ورنه ز دیدهام عبث، اشک، رها نمیشود
گِرد حرم دویدهام، صفا و مروه دیدهام
هیچ کجا برای من، کرببلا نمیشود
کسی که گشت گِرد تو، گِرد گنه نمیرود
پیرو خطّ کربلا، اهل خطا نمیشود
عمر گذشت، وا نشد، راه زیارتت به من
حاجت این شکستهدل، چرا روا نمیشود؟
جز سر غرق خون تو، که شد چراغ قافله
رأس بریده بر کسی، راهنما نمیشود
ای بدن تو غرق خون! وی سر و روت لالهگون!
با چه خضاب کردهای؟ خون که حنا نمیشود
کرببلا و کوفه شد، سخت به عترتت ولی
هیچ کجا به سختیِ، شام بلا نمیشود
چوب به دست قاتلت، سوخت و گفت این سخن
جای سر بریده در، طشت طلا نمیشود
سوز درون «میثمت»، بوده شراری از غمت
ورنه ز شعرش این همه، شور به پا نمیشود
خیلی خوب لطفا صوت غزل سازگار را بگذارید