دسترسی سریع به موضوعات اشعار
جستجوی پيشرفته
کوتاه سروده
کوچه به کوچه

غم و درد و بلا کوچه به کوچه

تب و اشک و عزا کوچه به کوچه

 

میان کوفه گرداندند سر را

به روی نیزه‌ها کوچه به کوچه

با اسب خطبه بر سر آن قوم تاختم

می‌رفتم و گدازه صفت می‌گداختم

تا دیده‌ام یکایکشان را شناختم

 

رد گشتم از صف صدقات و نگاه‌ها

در هر ردیف قافیه‌ها را نباختم

مثل یک مرغ مهاجر

دستمو گرفتی با دستای خالی یادته

بخشیدی من و تو صحنت پر و بالی یادته

 

مثل یک مرغ مهاجر توی آسمون صبح

پریدم کبوترانه با چه حالی یادته

 

کوتاه سروده
جواب اشک‌های زینب تو...

تو که آرامبخش این قلوبی

خبر از حال من داری به خوبی

 

جواب اشک‌های زینب تو

شده در شام رقص و پایکوبی

نیست معصوم، گرچه معصوم است

کوفه گردی که خسته و تنهاست

یکی از عارفان خون خداست

 

نیست معصوم، گرچه معصوم است

مثل موج کنارۀ دریاست

 

گودال

در خون تپیده آسمان در بین گودال

جان تمام کاروان در بین گودال

 

می‌دوخت سمت خیمه‌ها چشمان خود را

با پلک‌هایی نیمه جان در بین گودال

 

ساک خود وا نکرده زائر شد

از سر پیچ جاده راه افتاد

با صفا صاف و ساده راه افتاد

پا برهنه پیاده راه افتاد

پدر خانواده راه افتاد

حاجیۀ سه ساله ولیمه گرفته بود

ویرانه شد بهشت بیابان صفا گرفت

شهر گناه حال و هوای خدا گرفت

 

با سر دوید سوی طبق طفل بستری

زینب بیا بیا که مریضت شفا گرفت

 

دستمو رها نکن تو مشکلات

اگه باغ دل پر از جوونه شد اگه حرفای من عاشقونه شد 

اگه دفتر قصیده‌های دل یه دفعه پر از غزل ترونه شد  

عشق پدید آمد و شد کربلا

روز نخستین که صلا زد بلا

عشق پدید آمد و شد کربلا

 

کرب‌و‌بلا مطلع خورشید شد

رفت زمستان و جهان عید شد

در تجلی کربلا آن روز همچون طور شد

باز می‌جوشد جنون در باور اندیشه‌ها

می‌تراود شعر خون از ساغر اندیشه‌ها

 

باز می‌خوانند مرغان نغمۀ جان سوز را

گوشه‌ای از پرده‌های محشر آن روز را

هرکه از خود گذرد در سفر کرببلاست

چشم من محفل اشک و غم و اندوه و عزاست

در حسینیۀ دل، هیئت عشق تو به پاست

 

مَحرَم روضۀ تو مُحرِم بیت الله است

تا ابد پرچم سرخ حرمت قبله نماست

 

فراموشی رمز عبور

ایمیل خود را وارد کنید

×
ارتباط با ما

پیام های خود را از این طریق برای ما ارسال نمایید.

×