دسترسی سریع به موضوعات اشعار
جستجوی پيشرفته
بیا و بعد علی با حسین خوبی کن

فضای تو چقدر غم فزاست ای کوفه

بگو امام غریبت کجاست ای کوفه

 

صدای یا ابتا از خرابه‌ها آید

تمام شهر پر از این صداست ای کوفه

زبان حال امام علی (ع) در بستر شهادت
هر چه می‌خواهی ببین زینب مرا

در دل محراب خون جای من است

نغمۀ تکبیر آوای من است

 

روزه‌ام را در سحر قاتل گشود

زان به خون آغشته لب‌های من است

پیش نگاه زینب گریان به خون نشست

ماه جمال قبلۀ ایمان به خون نشست

شمس رخ حقیقت عرفان به خون نشست

 

دیو تباهی آمد و یک سجده را شکست

آیینۀ کرامت انسان به خون نشست

 

بر سینۀ نمازگذاران نشسته داغ

روح نماز و کعبۀ ایمان به خون نشست

زبان حال امام علی (ع) در بستر شهادت
گفتم حسین بر کفنم جوشنی نوشت

این روزها تمام تنم درد می‌کند

مانند فاطمه بدنم درد می‌کند

 

گفتم حسین بر کفنم جوشنی نوشت

در دست بی کفن، کفنم درد می‌کند

به مناسبت شهادت امام علی (ع)
شب قتل علی عباس بوسد دست بابا را

به خون شستند بیت ذات پاک حق تعالی را

الا ای اهل عالم عاقبت کشتند مولا را

 

چه دیدید از علی جز مهربانی مردم دنیا

چرا کشتید آن تنهاترین تنهای دنیا را

به مناسبت شهادت امام علی (ع)
حسنش شال عزا کرد به گردن چو حسین

نه همین خون علی دامن محراب گرفت

از دل زینب بی مادر خود تاب گرفت

 

او نشد کشته که عدل و شرف و تقوی مرد

مرگش از دیدۀ صاحب نظران خواب گرفت

به مناسبت شهادت امام علی (ع)
که دیده دست حسینی مدد کند حسنی را

 

که دیده بی کفنی را کفن کند بدنی را

که دیده دست حسینی مدد کند حسنی را

 

حسین آب بریزد، حسن به اشک بشوید

که دیده غسل نهانی به جسم بت شکنی را

مدح امام حسن (ع)
ز من بپرس که سلطان کربلا حسن است!

دعای زنده دلان صبح و شام یا حسن است

که موی تیره و روی سپید با حسن است

 

مبین ز نسل حسن هیچکس امام نشد

به حُسن بینی اگر هر امام را، حسن است

در حقیقت کربلا هم یادگار مجتبی است

بخشش و جود و کرم در انحصار مجتبی است

گردش مهر و ملک دور مدار مجتبی است

 

خانه‌اش مهمان سرای مردم بیچاره بود

نان گرم و روی خوش، این‌ها شعار مجتبی است

 

در ملائک هیبتی مافوق اسرافیل نیست

او ولی خود بی گمان محو وقار مجتبی است

به مناسبت وفات حضرت خدیجه (س)
جبریل با گریه گریز کربلا زد

ایثار تا حدِّ گذشت از خویشتن بود

 دریاتر از دریا دل یک شیرزن بود

 

گر چه نبی از مکه بیرون شد غمی نیست  

هر جا خدیجه بود، بهتر از وطن بود

نون و القلم

مدح مولای ادب آغاز شد

باب عشق باغ رضوان باز شد

 

بوفضایل ساقی جان‌های مست

مهر او تکلیف بر هر آنچه هست

شعر جدید استاد غلامرضا سازگار
هرکس گرفته خاکی، تو خاک کربلا را

عمری تباه کردم عمر گرانبها را

دیدم ره درست و رفتم ره خطا را

 

دشمن مرا صدازد از دوست غافلم کرد

دنبال غیر رفتم، گم کردم آشنا را

فراموشی رمز عبور

ایمیل خود را وارد کنید

×
ارتباط با ما

پیام های خود را از این طریق برای ما ارسال نمایید.

×