ماه باشی، روز و شب در آسمان باشی اگر

لحظه لحظه، روشنی بخش جهان باشی اگر

روضه‌ات یکجور دیگر می‌‌شود، در حجره‌ات

خود ولی عهد سلطان زمان باشی اگر

دوتا بازو به دنیا آمده، نامش اباالفضل است

دوتا ابرو که وقت رزم، پیغامش اباالفضل است

به وقت رزم قاسم از رجزهای علی اکبر

اگر وامی گرفته، ضامن وامش اباالفضل است

پیکرت از تیر و از سرنیزه مالامال نیست

خنجری دیگر برایت در پر یک شال نیست

گرچه روی پشت بام و زیر خورشیدی، ولی

جسم تو دیگر خدا را شکر در گودال نیست

در دست تو عیارِ کرم می‌‌شود زیاد

در سایه‌سار اسم تو کم می‌‌شود زیاد

نوبت به گفتن از سر زلفت که می‌‌شود

بی شک شهید اهل قلم می‌‌شود زیاد

خوب است روضه، روضۀ ارباب بهتر است

از این جهت که گریه‌کن روضه، مادر است

باید که طفل اشک بیاید به گونه‌ام

وقتی که پلک، دست به سینه دمِ در است

تمام زاویه‌ها را کشید‌ه‌ای قائم

آ‌های سرو قد سرترین، سرت سالم

غزال «ام ولد»، نور چشم‌‌های جواد

پدربزرگ شب قدر حضرت قائم

مانده است جبراییل ابوذر را نگه دارد

یا مالک و سلمان و قنبر را نگه دارد

وقتی پیمبر با ولی خود به بالا رفت

باید دو دستی باد، منبر را نگه دارد

لبریز از اشک و آهیم

چون کوله‌بار گناهیم

با پا و دست و سر و چشم

هر یک نفر، یک سپاهیم

رنگ عالم شد سیاه

در جهان عاطفه پیراهن غم شد سیاه

تکیه تکیه یاحسین

درغمت پیراهن این شهر کم کم شد سیاه

در جهان دیگر غریبی نیست بعد از کربلا

زندگی جز ناشکیبی نیست بعد از کربلا

زندگی تکرار دیروز است و امروزی که نیست

چون که در فردا نصیبی نیست بعد از کربلا

بوی اسپند کرده مدهوشم

دارم آقا سیاه می‌‌پوشم

اشک ریز غروب گودالم

از همین ابتدای چاووشم

پدر هرجا که بودی یا نبودی، مثل هم بودیم

به صورت در سپیدی، در کبودی، مثل هم بودیم

تو از بالای نی، من از فراز ناقه افتادم

صعودش جای خود، در هر فرودی مثل هم بودیم