دسترسی سریع به موضوعات اشعار
جستجوی پيشرفته
حسین‌تر

خیال کن که دری سر به سر شرر شده باشد

به روی پاشنه چرخیده در به در شده باشد

 

خیال کن که حسن لحظه‌ی کبودی مادر

دلش بگیرد از این غصه که پسر شده باشد

هشت

نمره‌ی صندلی‌ام باز درآمد هشت است

ساعت رفتن من نیز به مشهد هشت است

 

همه جا مضربی از هشت و به تخت اعداد

آن که امروز نشسته است به مسند هشت است

ضریح خیالی

یکی کم است هزاران کفن اضافه کنید

سه تا سه تا به تنش پیرهن اضافه کنید

 

کمی خیال کنید و ضریحی از زنجیر

به شکل پنجره بر این بدن اضافه کنید

کوه اهل‌بیت

بس که با خود ماتم از کرب‌وبلا برداشته

بوی غصه کوچه‌های شام را برداشته

 

این دو تا تا عرش بالا رفته که گلدسته نیست

زینب است و دست‌های بر دعا برداشته

 

به قول طشت

خیال کن سر نی آفتاب هم باشد

نگاه زینب تو بی‌نقاب هم باشد

 

خیال کن که رقیه چه می‌کشد بی‌تو

سؤال‌هاش اگر بی‌جواب هم باشد

پیداست...

آفتاب دوباره‌ای پیداست

روی دوشش ستاره‌ای پیداست

 

مشک بر روی شانه‌ی عباس

لب دریا کناره‌ای پیداست

گل و گلاب

گل به وقت گلاب نزدیک است

لحظه‌ی اضطراب نزدیک است

 

لحظه‌ای که عمو به خود می‌گفت

مشک بردار آب نزدیک است

کاروان

خاک این دشت سربلند شده

روی پایش اگر بلند شده

 

کاروانی ز دور می‌آید

آه از هر جگر بلند شده

السلام علیک یا زینب کبری

      

مثل نماز مثل دعا صبح و ظهر و شام

ارباب را زدیم صدا صبح و ظهر و شام

 

روضه به روضه گریۀ ما فرق می‌کند

چون فرق بین نافله‌ها صبح و ظهر و شام

گلاب

دست را بر طناب می‌گیرد

بچه را از رباب می‌گیرد

 

دست و پا می‌زند علی‌اصغر

تیر دارد شتاب می‌گیرد

نگین رود

روی اسب سرکش امواج زین انداخته

آنکه روی آب را هم بر زمین انداخته

 

رود انگشتی‌ست جاری که اباالفضل جوان

پا به دریا برده و بر او نگین انداخته

چه سربلند

گرفته‌اند ز روی تو انشعاب زیاد

که ماه بودن تو داشت بازتاب زیاد

 

اگر به سن اباالفضل می‌رسیدی تو

یقین به سینه نمی‌زد دگر رباب زیاد

فراموشی رمز عبور

ایمیل خود را وارد کنید

×
ارتباط با ما

پیام های خود را از این طریق برای ما ارسال نمایید.

×