دسترسی سریع به موضوعات اشعار
جستجوی پيشرفته
چقدر روضه‌ها شبیه هم است

 

آنکه بر محضر شما نرسد

مطمئنا که تا خدا نرسد

 

بهتر است اینکه زیر خاک رود

آن سری که به سامرا نرسد

باور نمی‌کنم...

باور نمی‌کنم که رسیدم کنار تو  

باور نمی‌کنم، من و خاک دیار تو؟

یک اربعین، اسیر بلایم، بلای عشق  

یک اربعین دچار فراقم، دچار تو

پروانه‌ام

من خانه‌دار خانه‌ای افسرده هستم

آرامش یک باغ طوفان خورده هستم

 

هر چند حیدر راهی این خانه‌ام کرد

بر غنچه‌های کوچکش پروانه‌ام کرد

 

روضه‌خوان

روضه‌خوان مدینه تا شده‌ام

مثل محراب اشک تا شده‌ام

 

روضه‌خوان مدینه‌ام یعنی

روزگاری است نینوا شده‌ام

نذر

 

بگْذار تا بمیرم و تنها نبینمت

تنها به روی سینه‌ی صحرا نبینمت

 

امشب بیا که بوسه زنم بر گلوی تو

شاید بمیرم از غم و فردا نبینمت

لالۀ انگشت نما

                   

بی تو در بین حرم بانگ عزا افتاده

وای قاسم، عوضِ وا عطشا افتاده

 

چاره‌ای کن که نمانند به رویِ دستم

عمه‌ات از نفس و نجمه ز پا افتاده

بوی سیب

مثل قدیم آمده‌ای باز در برم

با بوی سیب گیسوی خود در برابرم

 

مثل قدیم آمدی امّا نمی‌شود

تا سوی دامنت بِدوم، پر در آورم

 

این چشم وا نمی‌شود امّا تو باز کن

سیرم ببین و بعد بگو: وای مادرم!

کمانی تر

 

چون تو، ای لاله! در این دشت، گلی پرپر نیست

وَ از این پیر جوان‌مرده، کمانی‌تر نیست

 

دست و پایی، نفسی، نیمه‌نگاهی، آهی

غیر خونابه مگر ناله در این حنجر نیست؟

غمت راه نفس بر سینه‌بسته

غمت راه نفس بر سینه‌بسته

و زخمی بر رخ آئینه بسته

 

ز بس که خاک بر سر ریختم من

ببین عباس، دستم پینه بسته

شمشاد

از آن سرو علی بنیاد صد حیف

از آن قامت، از آن شمشاد صد حیف

 

دو دستی که عصای پیری‌ام بود

خداوندا ز تن افتاد، صد حیف

نگاهی تار

دو چشمم تا بر آن دلدار افتاد

نگاهم بر نگاهی تار افتاد

 

به من می‌گفت زینب در قفایش

سرت از نیزه‌ها صد بار افتاد

پاییز

بهارم را چه‌سان پاییز کردند

دلم را از غمت لبریز کردند

 

سرت ای کاش روی نیزه می‌ماند

تو را از مرکبی آویز کردند

فراموشی رمز عبور

ایمیل خود را وارد کنید

×
ارتباط با ما

پیام های خود را از این طریق برای ما ارسال نمایید.

×