دسترسی سریع به موضوعات اشعار
جستجوی پيشرفته
بی تکیه‌گاه

پاره به پاره روی زمین قرص ماه ریخت

تا علقمه رسید ولی بین راه ریخت

 

پا می‌شود، دوباره زمین می‌خورد حسین

دست خودش نبود که بی تکیه‌گاه ریخت

فکر این تشنۀ صدایت باش

خیمه‌ها را یکی‌یکی گشتم

تا که امشب تو را نگاه کنم

تا دل سیر گریه‌ای بکنیم

تا دم صبح آه آه کنم

 

سفید می‌شود این تارهای مو کم‌کم

چقدر مزّۀ چایی‌ روضه‌ها خوب است

کنار لطف شما حال و روز ما خوب است

 

میان نافله وقتی قنوت می‌گیری

برای حال دل ما کمی دعا خوب است

دلم کتیبۀ اشعار محتشم شده است

بگیر بال مرا باز در هوای خودت

مرا ببر به کنارت، به کربلای خودت

 

من آشنای توام، خانه‌زاد مادرتان

نصیب در به درت کن شبی دعای خودت

خون جگر برای شما قوت شب شده

بدجور دلشکسته‌ای و گریه می‌کنی

از اشک چهره شسته‌ای و گریه می‌کنی

 

بگذار تا عبای تو را ما تکان دهیم

بر خاک‌ها نشسته‌ای و گریه می‌کنی

به تکیه آمده‌ام تا به عرش تکیه کنم

به سوی ما اگر از سویتان نگاهی هست

برای گریۀ مان حال روبراهی هست

 

تنت به ناز طبیبان نیازمند و مباد

تو گریه می‌کنی آنقدر که نگاهی هست

برای بردن اصغر غزال‌ها جمع‌اند

به آه، دود دلش را به آسمان می‌داد

به سینه می‌زد و تنها سری تکان می‌داد

 

شنید کرببلا، چشم او سیاهی رفت

فقط به این تن بی جان، حسین جان می‌داد

ما را شبیه جمع عزادارها کنید

آهی کشید، گریۀ ما را درآورید

ما را کشید و شال عزا را درآورید

 

ما داد مثل پیر جوانمرده می‌زنیم

وقتی صدای گریۀ ما را در آورید

کوفه هوایِ میهمانش را ندارد

در پیش تو از شرم، آبم کرد کوفه

من آبرو دارم، خرابم کرد کوفه

 

لبریز خون کردند رویم را، عزیزم

بردند اینجا آبرویم را عزیزم

جان زینب برگرد

لب این بام فقط نام تو بردم آقا،

جان زینب برگرد

دخترم را به نگاه تو سپردم آقا،

جان زینب برگرد

دو هدیۀ ناقابل

عالم علی و نورِ جهانتاب زینب است

مثلِ علی و مثلِ نبی، ناب زینب است

از جلوه‌های فاطمه سیراب زینب است

تشنه حسین، تشنه حسن، آب زینب است

زینب فرشته بود

من را نگاه تو اگر از یاد برده بود

چیزی نداشتم همه را باد برده بود

 

دیوانۀ حسینم از آن دم که مادرم

من را کنار پنجره فولاد برده بود

 

فراموشی رمز عبور

ایمیل خود را وارد کنید

×
ارتباط با ما

پیام های خود را از این طریق برای ما ارسال نمایید.

×