|
|
اهل تعزیه
سلام
امیدوارم هفته ی خوبی پیش رو داشته باشید.
دعوت می کنم این شعر رو بخونید تا حالتان خوب شود.
غرق خون وقت صحنه ّآخر
بین گودال داشت جان میداد
با نفسهای گرم و بی رمقش
دل حضار را تکان میداد
مادری در میان هق هق و اشک
مشت بر سینه میزد و با درد
یک نگاهش به سمت مقتل بود
یک نگاهش به چهرههایی زرد
آتش از خیمهها که بالا رفت
روضه خوان داشت نغمه سر میداد
گفت:
او میدوید و من...
انگار
از غمی بی امان خبر میداد
دانههای سفید برف آرام
مثل یک دستۀ عزا از راه
آمدند و شدند تسکین
عطش کودکان ثارالله
آتش خیمهها فروکش کرد
دل ولی همچنان تلاطم داشت
مرد قصه میان خون، اما
گوشه چشمی به سمت مردم داشت
بوق شیپور و طبل ماتم را
هرکسی میشنید میلرزید
شمر آمد ...ولی همه دیدند
دستهایش شدید میلرزید
شمر تعزیه بغض کرد و گریست
گفت: لعنت به من اگر که تو را...
خنجر از دست او زمین افتاد
گفت دستم بریده باد آقا
تعزیه ختم شد
همه رفتند
باز او ماند و صحنۀ گودال
بعداز آنکه سکوت جاری شد
ساربان آمد و
.
.
.
زبانم لال
شاعر:
جواد الهی پور
بااحترام
ابوالفضل گویا
دبیر هفته نامه مهتاب
|
|
|
|
|
|