وادی نور و هدایت
خلاصه آلبوم:
1. ایام محرم، ایام ورود به محیط ولایت از مدخل عاشورا و باب تنزل مصباح الهدی و سفینه النجاه.
2. نگاهی به جریان آیات ظهور در قرآن .
3. انتظار فرج یعنی برنامه ریزی معطوف به عصر ظهور در همه شئون و علوم
4. عصر ظهور تجلی دین حقیقی ..
5. محوریت دستگاه فقاهت شیعه در رویکرد به انتظار.
6. شرایط تجمع قلوب بر محور امام در جامعه منتظر.
7. تحلیل اهداف انقلاب اسلامی با توجه به ظهور.
8. عناصر سهیم در ایجاد بصیرت و راه یابی به آستان ظهور.
9. سبک زندگی مدرن، بزرگترین حجاب عصر ظهور.
10.خطرات ظاهرگرایی در نگاه به دین و تجدد.
11. امام عصر(ع)؛ رحمت واسعه و رحمت موصوله.
12. تحلیل مقام ابتلاء اولیاء خدا و ابتلاء عظیم سیدالشهداء(ع) منبع جوشش رحمت رحیمیه الهی.
13. مقامات سلوکی در زیارت عاشورا / لعن؛ مانع نفوذ امواج ظلمانی ائمه جور
14. متقرب الی الله با ابتلای به بلای عظیم عاشورا / معنای حیات طیبه و ممات طیبه.
15. «مقام معیّت» و «ثبات قدم» در سلوک عاشورایی.
16. آخرین منزل سلوک عاشورایی؛ ممات طیبه، امتداد و استکمال حیات طیبه در سیر الی الله.
تاریخ سخنرانی:
محرم ۱۳۹۱ - محرم ۱۳۹۱
۱۲
وضعیت متن
به همراه خلاصه سخنرانی ها
متن زیر گزارشی از سخنرانی حجت الاسلام و المسلمین میرباقری است که در شب اول محرم الحرام سال 91 در هیأت ثارالله قم در مدرسه فیضیه برگزار شده است. ایشان در این جلسه بیان داشتند که محیط ولایت اهل بیت (ع) آن وادی ایمنی است که هر کس وارد آن شود از مخاطرات مسیر توحید و مکاید و فتنه های دشمن در امان و محفوظ است. لذا کسی که به محیط اهل بیت (ع) راه یابد، هیچ عذابی او را تهدید نخواهد کرد.
1ـ محیط ولایت، وادی نور و هدایت و فلاح و توحید
محیط ولایت اهل بیت(ع) آن وادی ایمنی است که هر کس وارد آن شود از مخاطرات مسیر توحید و مکاید و فتنه های دشمن در امان و محفوظ است. لذا کسی که به محیط اهل بیت(ع) راه یابد، هیچ عذابی او را تهدید نخواهد کرد؛ «وِلایَهُ عَلِیِّ بْنِ أبی طالبٍ حِصْنی فَمَنْ دَخَلَ حِصْنی اَمِنَ مِنْ عَذابی»(1)
نور اهل بیت (ع) که بر اساس آیات و روایات همان نور الهی است، در خانه هایی تنزل پیدا کرده است، کسانی که به این بیوت راه پیدا کنند، از بساط ظلمت دور می شوند و به هدایت و توحید و حیات طیبه راه می یابند و جزو آن کسانی می شوند که هیچ چیز آنها را از ذکر خداوند متعال غافل نمی کند؛ «رِجالٌ لا تُلْهِیهِمْ تِجارَهٌ وَ لا بَیْعٌ عَنْ ذِکْرِ اللَّهِ وَ إِقامِ الصَّلاهِ ِ وَ إیتاءِ الزَّکاه»(نور/37)
محیط ولایت اهل بیت (ع) وادی حیات طیبه است که غیر از حیات نفسانی و تمنیات نفسانی است؛ چرا که تنها امام(ع) سرچشمه حیات طیبه است؛ «السلام علیک یا عین الحیاه»(2) ولایت، سرچشمه جوشان حیات است که به هر سرزمین خشک و کویری و مرده مثل سرزمین وجودی انسان برسد، آن را زنده می کند. در قرآن از امام به کلمه «ماء» و سرچشمه حیات یاد شده است. «قل ارأیتم ان اصبح ماءکم غورا فمن یأتیکم بماء معین»(ملک/30) فرموده اند: «ای أصبح امامکم غائباً»(3) یا این که فرموده اند: اگر بر طریقه توحید و ولایت، استقامت کنید و از امر و نهی ائمه (ع) متابعت کنید، از علم آنها بهره مند می شوید؛ «و أن لو استقاموا علی الطریقه لأسقیناهم ماءاً غدقا»(جن/16) علم امام نوری است که به اذن خدا جاری می شود و اگر قلوب از آن سیراب شود، به حیات طیبه زنده می شود و به محیط ولایت امام، که محیط رویش و فلاح است، قدم می گذارد.
در قرآن در بحث از ولایت اهل بیت (ع) آمده است: «اَلَمْ تَرَ اِلَیالَّذِینَ بَدَّلُوا نِعْمَهَاللَّهِ کُفْراً وَ اَحَلُّوا قَوْمَهُمّْ دارَالْبَوارِ. جَهَنَّمَ یَصْلَوْنَها وَ بِئْسَ الْقَرارِ»(ابراهیم/28) آن وادی که اینها قوم خودشان را حلول به آن دادند، دارالبوار است یعنی دار بائری که در آن هیچ رویشی نیست، کویر است. اینها نعمت خدای متعال را تبدیل به کفر کردند، سرزمین فلاح و رویش را تبدیل به دارالبوار نمودند و قوم خودشان را وارد به این دار کردند که همان جهنم است.
امیرالمؤمنین (ع) فرمود: «ما بال أقوام غیّروا سنه رسول الله و عدلوا عن وصیّه»(4) اینها کسانی هستند که از سنت رسول خدا عدول کردند و نعمت خداوند را تغییر دادند و قوم خودشان را وارد دارالبوار کردند. بعد حضرت همین آیه «اَلَمْ تَرَ اِلَیالَّذِینَ بَدَّلُوا نِعْمَهَاللَّهِ کُفْراً....» را تلاوت فرمودند. سپس فرمودند: «نحن النعمه التى أنعم الله بها على عباده»؛ یعنی آن نعمتی که خدای متعال بر بندگانش منت گذاشته و آنها را با آن انعام کرده، ما هستیم. یعنی نعمت ولایت، سرزمین وجود انسان را از بائر بودن که نتیجه «عدلوا عن وصیه» است، خارج می کند. سپس توضیح دادند «بنا یفوز من فاز یوم القیامه»
به ما دستور داده اند که وارد محیط ولایت اهل بیت که محیط فلاح و رویش است، شویم. در روز قیامت همه را توبیخ می کنند و می فرمایند ما همه این امکانان را به شما دادیم تا اقتحام در عقبه کنید و خودتان را از نار آزاد کنید. «فلا اقتحم العقبه و ما أدراک ما العقبه فک رقبه»(بلد/11)؛ آنجا امام (ع) فرمودند: «عقبه» وادی ولایت ما است.
محیط ولایت اهل بیت (ع) که سرچشمه نور، حیات، هدایت و همان وادی ایمن توحید است، همان «کهف حصین» مردم در مقابل مخاطرات ابلیس و ظلمات متراکم او است. «کهف الورا» همان وجود مقدس امام(ع) است که ابلیس نتواند عبادالله را به وادی دارالبوار و وادی ضلالت سوق دهد. امام (ع) عصمه المعتصمین است که عبادالله را از امواج سهمگین وسوسه های و تحریک ها و تطمیع ها و تهدیدها مصون و محفوظ نگه می دارد؛ چرا که جامعه مؤمنین را مخاطرات بسیار عظیمی تهدیدی می کند که ناشی از امواج ظلمانی و فتنه های شدید دستگاه ابلیس است که در صدد بستن راه توحید و بندگی است؛ «لَأَقْعُدَنَّ لَهُمْ صِراطَکَ الْمُسْتَقِیمَ»(اعراف/16) یک جریان ظلمانی است که می خواهد راه وادی فلاح و رویش و حیات طیبه را ببندد و ما را به سوی وادی بوار و هلاکت رهنمون گردد.
2ـ عاشورا، باب تنزل مصباح الهدی و سفینه النجاه
«اِنَّ لِربِّکم فی ایام دَهْرِکُم نَفَحاتٍ اَلا فَتَعَرَّضوا لَها...»(5) در مقابل امواج سهمگین فتنه های شیاطین انس و جان، خداوند متعال پناهگاهی برای جامعه شیعه قرار داده است که با هر سال تکرار، درهایی از غیب عالم به سوی عالم گشوده می شود و مرتبه ای از حقیقت عاشورا را تنزل می دهد و راه جدیدی را به سوی ولایت اهل بیت(ع) به روی ما می گشاید.
امام حسین(ع) آن کهف حصین و کشتی نجات و آن سفینه و چراغ هدایتی است که هم ظلمات دشمن را می شکند و از بین می برد و هم جلو امواج فتنه شیطان را در وادی ظلمات می گیرد و ما را به ساحل ایمن توحیدی می رساند. در واقع، امام حسین(ع) دست شان را از آستین بیرون می آورند و نسیم رحمتی از آستان ایشان می وزد تا دست ما را بگیرد و ما را در این نسیم سیر بدهد.
عزای محرم و عاشورا یک امر قراردادی نیست که وقتی این دهه از راه می رسد ما اسم آن را دهه محرم و عاشورا می گذاریم. این دهه قطعاً با دهه های دیگر کاملاً متفاوت است. همان گونه که در هر سال، ماه رمضان تکرار می شود با ماه های رمضان دیگر متفاوت است، و در هر ماه رمضان و در هر شب قدر، حقایق جدیدی از معارف و انوار قرآن تنزل پیدا می کند، در ماه محرم هم، دست حضرت به سوی ما دراز می شود و مرتبه جدید از انوار عاشورا برای ما باز می کند و مبدأ ظهور حقایق جدیدی می شود.
یعنی همان گونه که ماه رمضان ربیع القرآن است، و هر کس به حقیقت رمضان که اسم الهی است راه پیدا کند به محیط قرآن راه پیدا می کند، ماه محرم نیز ماهی است که حقیقت عاشورا و حقیقت مصباح الهدی در آن تنزل پیدا می کند، و درهای سفینه النجاه امام حسین(ع) بر روی عالم گشوده می شود.
همانگونه که در ماه مبارک رمضان، درهای جهنم بسته است و شیاطین در غل و زنجیرند و با تلاوت یک آیه، مسیری طی می شود که با ختم یک قرآن در غیر ماه رمضان طی می شود، همین طور، اگر کسی اهلیت داشته باشد که خود را به باطن و ملکوت محرم برساند، در کمترین زمان می تواند خود را به امام حسین(ع) برساند و به حضرت ملحق گردد.
«إنَّ الُحُسَین مِصباحُ الهُدی وَ سَفینهُ النِّجاه» او نه تنها با نور و کشتی امام حسین(ع) حرکت می کند، بلکه خود، مصباح الهدی و کشتی نجات دیگران می شود؛ همان گونه که اگر مؤمن، وارد وادی ولایت شود، خودش نهری از بحر ولایت و مشکات انوار می شود و لذا در روایات یکی از مصادیق مشکات انوار الهی، قلب مؤمن یاد شده است. چه آنکه وقتی قرآن در خانه ای تجلی کرد و در زبانی تنزل یافت، این خانه و این دل، چراغ سماواتی ها می شود. که «به ذره گر نظر لطف، بوتراب کند/ به آسمان رود و کار آفتاب کند»
اگر عاشورا بابی است که با امام حسین (ع) گشوده می شود «وَ بَذَل مُهجَتَه فِیک لِیستَنقِذَ عِبادَک مِنَ الجَهالَه و حَیرَه الضَلالَه»(6)، این حضرت است که در هر ماه محرم دست خود را از نو به سوی ما دراز می کند. اگر امام حسین(ع) معقل المؤمنین و کهف الحصین است، این باب در هر محرم به روی ما گشوده می شود و در غیر ماه محرم این گونه نیست. لذا دست ما نیست که عزاداری را بعد از دهه یا ایام دیگر برگزار کنیم. چون تحول احوال امام (ع) در این ایام با بقیه ایام متفاوت است و تنزل احوال امام(ع) در ساحت احوال ما اتفاق می افتد.
اگر ما باید طاهر شویم و این هم با حقیقت ولایت است «و یُنَزِلُ عَلَیکُم مِنَ السَّماءِ مَاءً لِیُطَهِّرَکُم بِهِ»(انفال/11) این حقیقت ولایت است که نازل می شود و تطهیر می کند. این حقیقت، در این دهه تنزل خاص دارد. در این ایام، باب ورود به عاشورا و باب تطهیر شدن با امام(ع) گشوده می شود.
در این ماه باید راحل شویم و با امام حسین(ع) کوچ کنیم؛ «مَنْ کانَ باذِلاً فینا مُهْجَتَهُ مُوَطِّناً عَلَی لِقاءِاللهِ نَفْسَهُ فَلْیَرْحَلْ مَعَنا»(7) این باب، در این ایام گشوده است. این ایام، ایام ورود به وادی ولایت از مدخل عاشورا است، و ایام رسیدن به حقیقت توحید از وادی عاشورای امام حسین(ع) است. هر لحظه از این ماه، مغتنم است که به توفیق الهی و با مراقبت خاص می توانیم به اردوگاه عاشورا و همراهی امام(ع) برسیم.
پی نوشت ها:
(1) عیون أخبار الرضا علیه السلام، ج2، ص: 136
(2) بحار الأنوار (ط - بیروت)، ج99، ص: 215
(3) الغیبه (للطوسی)/ کتاب الغیبه للحجه، النص، ص: 158
(4) الکافی (ط - الإسلامیه)، ج1، ص: 217
(5) عوالی اللئالی العزیزیه فی الأحادیث الدینیه، ج4، ص: 118
(6) کامل الزیارات، النص، ص: 228
(7) بحار الأنوار (ط - بیروت)، ج44، ص: 367
×
متن زیر گزارشی از سخنرانی حجت الاسلام و المسلمین میرباقری است که در شب دوم محرم الحرام سال 91 در هیأت ثارالله قم در مدرسه فیضیه برگزار شده است. ایشان در این جلسه بیان داشتند که یکی از بزرگترین تکالیفی که بر دوش امم سابق بوده و بر دوش امت اسلامی و جامعه شیعه قرار دارد، انتظار آمدن وجود مقدس امام زمان (عج) است. که در این راستا باید برنامه ریزی در این جهت باشد و این بحث در فضای حوزه ها و دستگاه فقاهت اثرگذار خواهد بود.
حقیقت تحول عصر ظهور در نگاه قرآنی
انتظار فرج که افضل اعمال و عبادات امت نبی اکرم (ص) است، واقعه بسیار عظیمی است که در آیات و روایات فراوانی از آن بحث شده است. قرآن، این کتاب الهی که گاه مسئله خلقت و سرنوشت همه عوامل را در یک جمله بیان می کند، در مواقف متعددی با بیانات بسیار نورانی از این حادثه عظیم صحبت کرده است که به چند نمونه اشاره می شود:
- بطور مثال داریم که «وَ نُرِیدُ أَنْ نَمُنَّ عَلَى الَّذِینَ اسْتُضْعِفُوا فِی الْأَرْضِ وَ نَجْعَلَهُمْ أَئِمَّهً وَ نَجْعَلَهُمُ الْوارِثِینَ»(قصص/5) که مسئله ای که قران تحت عنوان ظهور بیان می کند، مسأله امامت مستضعفین است که در روایات به ائمه تفسیر شده است.
ـ و یا در جای دیگر آمده که «وَعَدَ اللَّهُ الَّذِینَ آمَنُوا مِنْکُمْ وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ لَیَسْتَخْلِفَنَّهُمْ فِی الأَْرْضِ کَمَا اسْتَخْلَفَ الَّذِینَ مِنْ قَبْلِهِمْ وَ لَیُمَکِّنَنَّ لَهُمْ دِینَهُمُ الَّذِی ارْتَضى لَهُمْ وَ لَیُبَدِّلَنَّهُمْ مِنْ بَعْدِ خَوْفِهِمْ أَمْناً یَعْبُدُونَنِی لا یُشْرِکُونَ بِی شَیْئاً»(نور/55) که وعده قطعی الهی به همه مؤمنین و اولیاء و انبیاء در طول تاریخ این است که آنها وارثان خلافت الهی بر روی زمین خواهند بود. به مقام مکنت از آن دینی می رسند که خدای متعال آن دین را پسندیده است. دین مرضی خدای متعال که فرمود: «الْیَوْمَ أَکْمَلْتُ لَکُمْ دِینَکُمْ وَ أَتْمَمْتُ عَلَیْکُمْ نِعْمَتِی وَ رَضِیتُ لَکُم الإِسْلاَمَ دِینًا»(مائده/3) اسلامی است که رکن آن، ولایت ائمه (ع) است. آنهایی که در عصر ظهور هستند از دریافت این دین، متمکن می شوند و خوف و نگرانی ها از آنها برداشته می شود. در آن عصر، وادی ایمن برای بندگی، آماده می گردد، بساط شرک در عالم جمع می شود؛ تا وقتی که دستگا اولیای طاغوب در عالم کار می کند، این شرک هست؛ این دستگاه جمع می شود.
ـ در آیه دیگر آمده است که «یرِیدُونَ لِیطْفِؤُوا نُورَ اللَّهِ بِأَفْوَاهِهِمْ وَاللَّهُ مُتِمُّ نُورِهِ وَلَوْ کَرِهَ الْکَافِرُونَ»(صف/8) که جبهه باطل و پرچمداران آنها می خواهند نور خدا را خاموش کنند. اما برخلاف همه تهدیدها، نقشه ها و امدادی که می شوند، خداوند متعال همه آن سر و صداها را در یک کلمه به شکل خلاصه می فرماید که: «یک بازدم» بیش نیست. آنچه اراده الهی بر آن تحقق گرفته، آن است که این نور در عالم جریان یابد و به اتمام برسد. در روایات آمده: «یرِیدُونَ لِیطْفِؤُوا ـ ولایه امیرالمؤمنین علیه السلام ـ بِأَفْوَاهِهِمْ»(1) «نور» یعنی «الامامه» و آنچه در عصر ظهور تجلی پیدا می کند، امام و نور امام است.
ـ و نیز آمده است که «هُوَ الَّذی اَرْسَلَ رَسُولَهُ بِالْهُدی و دِینِ الْحَقِّ لِیُظْهِرهُ عَلی الِّدینِ کُلّه»(توبه/33) که در روایت آمده است که : «هو الذی أمر رسوله بالولایه لوصیه والولایه هی دین الحق»(2) خداوند نبی اکرم (ص) را مأمور کرده که این ولایت را در عالم دنیا بیاورد – که حضرت در غدیر آن را به انجام رساندند- تا این باب برای همه به سوی ملکوت و غیب عالم گشوده شود. آنچه در عصر ظهور واقع می شود، ولایت و نورانیت امام است.
ـ و باز داریم که «وَأَشْرَقَتِ الأرْضُ بِنُورِ رَبّهَا»(زمر/68) در عصر ظهور زمین با نور پروردگار روشن می شود. در روایات تأکیده شده است که این مربوط به عصر ظهور است. «إذًا اسْتَغْنَی النَّاسُ عَنْ ضَوْءِ الشَّمْسِ وَ نُورِ الْقَمَرِ وَ یَجْتَزِءُونَ بِنُورِالإمامِ»(3) آن قدر عالم نورانی می شود که مردم از نور ماه و خورشید بی نیاز می شوند؛ چنانچه روشنایی بهشت از تجلیات وجود مقدس امیرالمؤمنین (ع) است.
ـ و نیز داریم که «اعْمَلُوا اَنَّ اللهَ یُحْیِّ الْأرْضَ بَعْدَ مَوْتِها»(حدید/17) یعنی همان گونه که زمین در پاییز می میرد و در بهار با بارش باران و رحمت الهی زنده می شود، در دوره ظهور وقتی حقیقت ولایت تنزل پیدا می کند همه زنده می شوند. البته «موتُ الارضِ موتُ اهلِها و الکافرُ میتٌ»(4)، یعنی مراد از زنده کردن زمین زنده کردن اهل زمین است. در عصر ظهور، ولایت – که سرچشمه حیات است- در زمین جاری می شود؛ «السَّلامُ عَلَیکَ یا عَینَ الْحَیاهِ» هر بهاری، یک تجلی از امام است «وَ أَحْیِ بِهِ الْقُلُوبَ الْمَیْتَهَ»(5) قلوب مرده با نفس امام زنده می شود. البته آن حیات، حیات دیگری است، لذا همه انبیاء، اصحاب کهف، کسان دیگر مانند حضرت سلمان در عصر ظهور بر می-گردند تا بهره مند شوند.
ـ در جای دیگر داریم که «وَ الَّیْلِ إِذَا یَغْشی. وَ النهَارِ إِذَا تجَلی »(لیل/1) به دنبال شب ظلمانی، در عصر ظهور شمس امام تجلی پیدا می کند و عالم را نورانی می کند.
ـ و نیز «وَالشَّمْسِ وَضُحَاهَا. وَالْقَمَرِ إِذَا تَلَاهَا. وَالنَّهَارِ إِذَا جَلَّاهَا»(شمس/1) که در روایات ذیل این آیه چنین آمده که حقیقت شمس، وجود نبی اکرم (ص) است. خورشید مَثلی است که اهل دنیا را به درک ممثَّل رهنمون گردد. (همه عالم مثال است؛ ممثَّلش عالم غیب است). نبی اکرم (ص) شمس همه کائنات است. دین پرتوی است که از ولی کامل. دین پرتوی است از وجود نبی اکرم که بر عالم می تابد و همه را زنده می کند. آن کسی که این شمس را تجلی می دهد، وجود مقدس امام زمان(ع) است.
آنچه در عصر ظهور محقق می شود؛ مدرنیته اسلامی نیست که همین علوم و تکنولوژی را با اخلاق جمع کنند؛ چه آنکه عدل سوسیالیستی یا مکتب رفاه و امثال آن نیست. حرکت عصر ظهور یک تحول عمیق و فراتمدنی است. «وَ تَمَّتْ کَلِمَهُ رَبِّکَ صِدْقاً وَ عَدْلًا لا مُبَدِّلَ لِکَلِماتِهِ»(انعام/115)؛ آن کلمه تامه خداوند متعال که عین عدل و صدق است، در عصر ظهور تجلی پیدا می کند. عدلی ورای امام نداریم. عدل، تجلی امامت امام در روابط است که در عصر ظهور تحقق می یابد.
بر اساس نگاه قرآنی که اشاره شده، عصر ظهور عصر تجلی نور امام و غلبه بر جریان ظلمات است، عصر غلبه جنود عقل بر جنود جهل و عصر کامل شدن عقول است. (ایمان وزیر این عقل است نه فرع بر علم و محاسبه). در این عصر، آیه نور در عالم دنیا تجسد پیدا می کند و متمثل می شود و بساط جریان آیه ظلمات جمع می شود و حق مطلق فراگیر می شود که «جَاءَ الحَقُّ و َزَهَقَ البَاطِلُ»(اسراء/81) و خلافت کلی الهی بر روی زمین محقق می شود؛ همه با هم با امام، مشغول عبادت هستند. همه حول امام در سجده اند و در همه زندگی شان در نمازند؛ «الَّذِینَ هُمْ عَلَى صَلاتِهِمْ دَائِمُونَ»(معارج/23)
عصر ظهور، عصر تجلی شئون ولایت امام (ع) در جهان
آنچه در عصر ظهور پدیدار می شود، چیزی ورای خود امام نیست. تجلی آن غیب، در شهود است؛ کلمه تامه الهی که در حجاب غیب است ظهور می یابد. تحولات عظیمی که در همه کائنات در عصر ظهور اتفاق می افتد، چیزی جز تنزل حقیقت امام و تحقق آن حقیقت در عالم دنیا نیست. به تعبیر دیگر، آنچه در عصر ظهور تجلی پیدا می کند، از شئون خود امام است. لذا اینکه گفته می شود امام می آید عدل به پا می کند. قابل فهم نیست. آیا دین یا عدل را امام محقق می کند یا امام، خود دین و عدل است؟
عصرظهور، عصر خلافت الهی در زمین است؛ خلافت کلیه از آنِ امام است که «إِنّ الْإِمَامَهَ خِلَافَهُ اللّهِ» امام خلافت می کنند و همه مؤمنین، حول امام به خلافت جزئیه می رسند. محور تحقق ظهور هم خود امام است. هم چنان که «ضَربَهُ عَلِی یومَ الخَندَقِ اَفضَلُ مِن عِبادَهِ الثّقلین»، دعای امام هم همین گونه است و خلافت الهی در زمین با دعای ایشان محقق می شود؛ هر چند دعای دیگران هم اثر دارد «أَمَّنْ یُجِیبُ الْمُضْطَرَّ إِذا دَعاهُ وَ یَکْشِفُ السُّوءَ» که الف و لام در «الْمُضْطَرَّ»، عهد است نه جنس.
دو غفلت عمده باعث شده که در فهم قرآن دچار مشکل شویم: در روایات آمده: «إِنَّ اللَّهَ جَعَلَ وَلَایتَنَا أَهْلَ الْبَیتِ قُطْبَ الْقُرْآنِ وَ قُطْبَ جَمِیعِ الْکُتُب»(6) ما هم «امام» را بد می فهمیم و هم قرآن را. امام را در حد منزلت جسمانی دنیایی می شناسیم؛ هرچند همین مرتبه هم خیلی فوق العاده و غیرقابل مقایسه با احدی است. اما امام امت، قطب محوری قرآن و قطب همه کتب آسمانی است، کلمه تامه خداست، کلمه جامع عدل و کلمه صدق الهی است، عین عقل است، همه چیز به امام تعریف می شود؛ «نَحْنُ أَصْلُ کُلِّ خَیْرٍ وَ مِنْ فُرُوعِنَا کُلُّ بِرٍّ»؛ لذا به ما گفته اند: «لا یَسْتَکْمِلُ أَحَدٌ الْإِیمَانَ حَتَّى یَعْرِفَنِی کُنْهَ مَعْرِفَتِی بِالنُّورَانِیَّهِ»(7)
اگر امام را این گونه بشناسیم، بسیاری از آیات معنا می شوند. مثلاً «یَدُاللَّهِ فَوْقَ أَیْدِیهِمْ» معنا می شود؛ درست است که خدا به معنای رایج دست ندارد اما امیرالمؤمنین(ع) یدالله است؛ امام زمان(ع) وجه الله است؛ عین الله است باب الله است و... در این صورت، نه خدای متعال تشبیه می شود نه آیه، تمثیلی معنا می شود. اگر امام را این گونه بشناسیم همه کمالات در خود امام است.
لزوم برنامه ریزی اجتماعی معطوف به عصر ظهور
اگر ظهور قطعی است و پایان حیات دنیایی ما عصر ظهور است، ضرورت دارد که همه شؤون زندگی – اعم از فردی و اجتماعی- معطوف به عصر ظهور، تدبیر و برنامه ریزی شود. به خصوص حوزه های علمیه و مراکز دانشگاهی ما می بایست دائماً خود را بر محور عصر ظهور، متحول و بازسازی کنند تا حقیقتاً ممهّد و زمینه ساز ظهور باشند. اگر گفته شده علم از نجف فرو می رود و از قم سر بر می دارد، این مهم، وظایف حوزه را صد چندان می کند. اگر حوزه نتواند ـ به اصطلاح ـ دکترین اداره جامعه و سیاست گذاری، برنامه نویسی و راهبردنویسی را بر اساس عصر ظهور بنویسد و جامعه شیعی و حتی تحولات دنیای اسلام و همه موحدین را، گام به گام به سمت عصر ظهور رهنمون شود، به وظیفه خطیرش عمل نکرده است.
اساساً انتظار یعنی همین که همه زندگی معطوف به ظهور شکل بگیرد. سهل انگاری در این امر مهم، مبدأ انحرفات و چالش های عظیمی می گردد و در موازنه، جز شکست در برابر کفار نتیجه دیگری در پی ندارد.
محوریت دستگاه فقاهت در حرکت به سمت عصر ظهور
اعتقاد صواب این است که مسیر حرکت عالم تا عصر ظهور جز در سایه معارف اهل بیت(ع) و دستگاه فقاهت شیعه ممکن نیست. عبور از دستگاه فقاهت جایز نیست. امام باقر(ع) خطاب به فرزندشان امام صادق(ع) فرمودند: «اعرف منازل الشیعه علی قدر روایتهم و معرفتهم، فان المعرفه هی الدرایه للروایه، و بالدرایات للروایات یعلو المومن الی اقصی درجات الایمان»(8) معرفت هم با فهم روایات واقع می شود. راه نیل به عصر ظهور همین راه است که جز در سایه تلقی معارف اهل بیت (ع) و رسیدن به بالاترین درجات ایمان ممکن نیست.
پی نوشت ها:
(1) الکافی (ط - الإسلامیه)، ج 1، ص: 196
(2) الکافی (ط - الإسلامیه)، ج 1، ص: 432
(3) تفسیر القمی، ج 2، ص: 253
(4) کمال الدین و تمام النعمه، ج 2، ص: 668
(5) مصباح المتهجد و سلاح المتعبد، ج 1، ص: 158
(6) تفسیر العیاشی، ج1، ص: 5
(7) بحار الأنوار (ط - بیروت)، ج26، ص: 1
(8) معانی الأخبار، النص، ص: 1
×
متن زیر گزارشی از سخنرانی حجت الاسلام و المسلمین میرباقری است که در شب سوم محرم الحرام سال 91 در هیأت ثارالله قم در مدرسه فیضیه برگزار شده است. ایشان در این جلسه بیان داشتند که آنچه در عصر ظهور اتفاق می افتد، تجلی دین در عالم شهود است؛ چیزی که فراتر از عدالت سوسیالیستی یا عدالت مکتب رفاه و یا عدالت مبتنی بر لیبرال دموکراسی یا مدرنیته اسلامی است و حتی فراتر از تمدن اسلامی است؛ تحول فراگیر، عمیق و همه جانبه که در کل هستی اعم از عالم انسانی، حیوانی، نباتات، جمادات محقق می شود. در این رابطه به بحث انتظار پرداخته و بحث حوزه و فقاهت را در این برهه تاریخی بیان می کنند.
مقدمه
آنچه در عصر ظهور اتفاق می افتد، تجلی دین در عالم شهود است؛ چیزی که فراتر از عدالت سوسیالیستی یا عدالت مکتب رفاه و یا عدالت مبتنی بر لیبرال دموکراسی یا مدرنیته اسلامی است و حتی فراتر از تمدن اسلامی است؛ تحول فراگیر، عمیق و همه جانبه که در کل هستی اعم از عالم انسانی، حیوانی، نباتات، جمادات محقق می شود. اساس این تحول همانند عالم بهشت، چندان برای ما قابل تصور نیست «فَلَا تَعْلَمُ نَفْسٌ مَّا أُخْفِیَ لَهُم مِّن قُرَّهِ أَعْیُنٍ»(سجده/17) هیچ کسی نمی داند خداوند در بهشت برای اولیاء چه چشم روشنی هایی مخفی کرده است. همین طور حقایقی در عصر ظهور تجلی پیدا می کند که الان برای ما قابل درک نیست. از همین روست که همه خوبان عالم برمی گردند. چنانچه در اذن دخول زیارت سرداب می خوانیم «لِأَبْلُغَ مِنْ طَاعَتِکَ مُرَادِی وَ أَشْفِی مِنْ أَعْدَائِکَ فُؤَادِی»(1)؛ چرا که در عصر ظهور است که برکات ولایت، طاعت و تبعیت در عالم آشکار می شود.
این تحول عظیم بر محور حضرت بقیه الله(ع) و از فروع ظهور و تجلی خود حضرت و ولایت این وجود مقدس است که ما از آن تعبیر می کنیم به «ظهور حقیقت حضرت در عالم شهود». البته برای ما سهمی و نقشی قرار داده اند؛ یعنی عبادت، توسل دعا و تهذیب ما در وقوع این حادث عظیم نقش ایفا می کند اما این وجود مقدس حضرت بقیه الله(ع) است که عالم را تبدیل به عالم دیگر می کند؛ وجود مقدسی که خلیفه مطلق خداوند و خاتم هم اوصیاء و وارث هم انبیاء است؛ و آنچه از عالم بالا آمده به نحو جامع در این وجود مقدس، محقق است.
تجلی اسلام ناب (اسلام ولایت محور) در عصر ظهور
گاه بر اثر غفلتی که اتفاق افتاده، این توهم به وجود آمده که وقتی حضرت تشریف می آورند «یأتی بدین جدید» حتی برخی از محققین گاه این عبارت جعلی را توضیح داده اند که چون در طول تاریخ تحریف هایی بر دامن دین نشسته، حضرت ابتدا دین را از میان پیرایه ها و گرد و غبارها پیراسته و آراسته می کند. برخی نیز بر این عبارت جعلی چنین تنیده اند که گویا این روحانیت شیعه بوده اند که در طول تاریخ زوایدی را بر دین افزوده اند و دینداری را به مشقت و سختی دچار کرده اند که حضرت نخست دین را آن چنان از این زواید پیرایش می کند که گویا دین جدید آورده است. اما براساس تتبع، اصلاً چنین تعبیری در منابع ما وجود ندارد. این تعبیر در کتاب «ایقان» که در اثبات امامت علی محمد باب نوشته شده، آمده است. در آنجا برای توجیه تحریفات گسترده این شخص، این عبارت آورده و خواسته اثبات کند پس ایشان امام زمان است!
آنچه در منابع ما به حد تواتر و گسترده آمده همانند این حدیث شریف است: «وَ عَنْ عَبْدِ اللهِ بْنِ عَطاء، قالَ سَئَلْتُ اَبا جَعْفَرٍ مُحَمَّدَ بْنَ عَلِی الْباقِرَ علیه السلام، فَقُلْتُ: اِذا خَرَجَ الْمَهْدِی بِاَی سیرَهٍ یسیرُ؟ قالَ: یهْدِمُ ما قَبْلَهُ، کَما صَنَعَ رَسُولُ الله(ص) وَ یسْتَأنِفُ الْاِسْلامَ جَدیداً»(2)
چنانچه می بینیم این تعبیر، کاملاً غیر از تعبیر «یأتی بدین جدید» است. البته ما قبول داریم که اسلام مورد تحریف قرار گرفته است؛ به نظر ما اسلام، «توحید، ولایت شریعت» است. «ولایت» که حلقه اتصال توحید به شریعت و جامعه است آن را از میان برداشتند و هدف شان هم از حذف این حلقه اتصال همه حقایق، این بود که می خواستند رابطه مردم را بیت النور، دارالحکمه و بیت النبوه قطع نمایند. در حالی که اگر این حلقه اتصال برداشته شود نه شریعت، شریعت حقیقی است و نه دیگر کسی به توحید می رسد؛ لذا چون اسلام منهای ولایت، اسلام حقیقی نیست، حضرت از نو آن را احیاء و در باطن اسلام جاری می کنند. حقیقت دین همان ولایت حقه است و شریعت، مناسک جریان آن در همه شؤون زندگی فرد و جامعه است. بنابراین «یسْتَأنِفُ الْاِسْلامَ جَدیداً» ؛ یعنی اسلامی که تحریف شده و حضرت آن را از نو بنا می کند، همان اسلام جدش نبی اکرم (ص) است.
انتظار یک رویکرد است نه یک عمل خاص
انتظار یک عمل در عرض دیگر اعمال نیست بلکه انتظار یک رویکرد به زندگی است. به این معنا که همه زندگی ما اعم از فردی، خانوادگی، صنفی، اجتماعی و تاریخ معطوف به عصر ظهور و وجود مقدس حضرت بقیه الله(ع) باشد.
در تعریف منتظر چنین آمده است: «الحابس نفسه علینا»(3) منتظر کسی است که خودش را وقف بر ما کرده است. جامعه منتظر جامعه ای است که تمام شئون زندگی، از اخلاق گرفته تا اندیشه و فرهنگ تا مناسبات و ساختارهای اجتماعی تا علم و تکنولوژی را بر مدار عصر ظهور ساماندهی نماید.
مراتب انتظار: احتراز، اعتراض، سازندگی
رویکرد انتظار در مراحل مختلف تاریخ جامعه شیعه به گونه های مختلفی تلقی و تفسیر شده است. از «احتراز» و «اعتراض» گرفته تا «سازندگی». بدون تردید یکی از ارکان انتظار، مبارزه منفی به معنی احتراز، زیر بار نرفتن، دامن کشیدن و نپذیرفتن از ولایت و تدبیر اولیا، طاغوت و مدیریت آنها بر عرصه اخلاق، اندیشه و رفتار در مقیاس فرد و جامعه است. جامعه شیعه هیچگاه زیر بار حکومت بنی امیه، بنی عباس و تجدد نرفتند. حتی معروف است برخی از بزرگان شیعه وقتی تکنولوژی غرب می آمد به راحتی زیر بار نمی رفتند؛ چرا که به لوازم و فرهنگ پشت است آن واقف بودند. البته به خاطر یک غفلت هایی، ما تا حدودی در خوراک، پوشاک، مسکن، حتی ازدواج، طلاق و تحصیل، الگوهای جهانی غرب را پذیرفته ایم؛ در حالی که می دانیم این تمدن، زمینی کردن زندگی و اتکای عقلانیت خودبنیاد و استغناء از وحی است.
یک زاویه دیگر این است که انتظار یک رویکرد نبرد دایمی و همه جانبه با پرچمداران مادی و طواغیت تاریخ است چه در شکل بنی امیه و در شکل بنی عباس و چه در شکل مدرن. این نبرد طراحی شده، متناسب با شرایط دوران متفاوت بوده است. اساساً رسیدن به یک صلح پایدار جز از بستر یک نبرد همه جانبه حاصل نمی گردد. یا کفار ما را باید حذف کند یا مؤمنین باید بساط کفر را از عالم برچینند تا یک صلح پایدار برقرار شود. اصلاً بین ایمان و کفر آشتی و صلح بی معناست. منتها مهم این است که این درگیری در قالب یک برنامه حساب شده و منطق پیش بینی، هدایت و کنترل شود تا آرام آرام جامعه تاریخ و آرمانی خود را بنا نمائیم. اگر ما درگیری با کفار را تعطیل کنیم، آنها با ما درگیر می شوند. «وَ لَنْ تَرْضی عَنْکَ الْیَهُودُ وَ لاَ النَّصاری حَتَّی تَتَّبِعَ مِلَّتَهُمْ»(بقره/120) آمریکا هم که نماد استکبار تاریخی است؛ هرگز دست از جنگ گشائی و سیطره بر جهان دست برنمی دارد؛ ما کوتاه بیائیم آنها کوتاه نمی آیند.
احتراز و درگیری همه جانبه با مستکبران، آرام آرام زمینه ساز شکل گیری جامعه شیعه بر محور ظهور می شود. جامعه ای که دنبال ایجاد مناسبات ظهور در سبک زندگی خود است. در واقع ساختن زندگی بر محور امام و پرستش و توحید. اتفاقاً در طول تاریخ پرچمداران توحید در مقابل فراعنه همواره جامعه موحدین را در دوره غیبت و قبل از آن به عصر ظهور ارجاع می دادند. که این به معنای همان حاکمیت رویکرد انتظار در طول تاریخ به ویژه جامعه شیعه است.
مقاومت جامعه شیعه با رویکرد انتظار، در مقابل فتنه های قبلی و فتنه تجدد
پرچمداران توحید از انبیاء عظام گرفته تا دوره اهل بیت (ع) تا دوره غیبت در مقابل طواغیت و مستکبران جامعه مؤمنین را به عصر ظهور و منجی موعود بشارت می دادند و به پایداری برای حرکت به آن سمت دعوت می کردند؛ به ویژه در دوره اهل بیت (ع) چه آن روز که امام رضا (ع) به شرق هجرت کردند و این منطقه را به جغرافیای تجمع دوستان و شیعیان شان تبدیل کردند تا دوره ای که پادشاهی صفویه شکل گرفت و بعد پادشاهی دوره قاجار و سپس مشروطه مشروعه و بالاخره جمهوری اسلامی. به نظر ما رویکرد همه اینها، رویکرد انتظار بوده است. اینکه برخی می گویند که باید رویکرد ما انتظار باشد. حرف و کشف جدیدی نیست؛ سخن هزار و چند صد ساله جامعه شیعه است؛ از دوره مبارزه پنهانی گرفته تا دوره حاضر. اینکه شیعه نه زیر بار دولت بنی امیه رفت و نه دولت بنی عباس و نه دولت عثمانی، آیا جز معنای انتظار را دارد؟ چگونه غربی ها بر اساس فلسفه تاریخ خود دوره برده داری را یک دوره کمال محسوب می کنند ما هم در نگرش فلسفه تاریخی خود نیز یک مسیر تاریخی می بینیم که مراتب رشد و کمال جامعه در آن قابل مطالعه است.
مهمترین رویکردهای تاریخی که شیعه در عصر غیبت داشته، رویکرد عبور از فتنه تجدد است. فتنه تجدد فتنه بسیار عظیمی است؛ فتنه ای است که با ترسیم آرمانشهرهای مادی، دین زدایی از متن زندگی اجتماعی بشر را شعار محوری خود ساخته است و یک تمدن فراگیر و همه جانبه دارای لایه های پیچیده است که معبودش دنیا است. مهمتر اینکه، این گرایش و نگرش را به یک سبک جاری در زندگی جامعه جهانی تبدیل کردند.
شیعه با همین رویکرد انتظار در مقابل این فتنه مقاومت کرده است. یک نمونه از این درگیری و مقاومت مربوط به زمانی است که جریان تجدد در قالب تکنولوژی و بعد تحول سیاسی در دوره مشروطه است. در آن زمان، شیعه زیر بار مشروطه نرفت؛ در نهایت آنچه دنبال کردند مشروطه مشروعه بود؛ یعنی قید اصل سلطنت، شریعت است نه اهوا و قانون برآمده از آن. آنچه غرب و سکولاریست ها دنبال می کردند سیر از سلطنت به مشروطه و از مشروطه به جمهوری بود، اما شیعه از سلطنت به مشروطه و از آنجا به سمت جمهوری اسلامی حرکت کردند. این همان معنای رویکرد و مکتب انتظار است. در دنیا تنها یک انقلاب حقیقی اتفاق افتاده که هدف اصلی اش احیاء دین و معنویت در حیات اجتماعی بشر و تقیید سعادت، به دین و معنویت است. آیا این رویکرد انتظار نیست؟! مطالباتی که امروز در جامعه شیعی نسبت به برقراری عدالت اسلامی تبدیل به گفتمان غالب شده آیا به معنای رویکرد انتظار نیست؟
البته ممکن است شیعه در طول تاریخ نسبت به مکتب کوتاهی کرده باشد و وظیفه خود را آنگونه که امام زمان (ع) انتظار دانسته انجام نداده باشد. تدبیر و شیطنت جریان طاغوب در تاریخ، گاه ما را از امام و اضطرار به امام غافل کرده و ما اضطرار خود به امام را نفهمیدیم. از غفلت های ماست که دنبال فیلسوفان یونان رفتیم. این بیت الحکمه ها را شیعه نیاورد، هارون و مأمون آوردند. هرچند در آن تصرف کردیم و این تصرف مبنی بر رویکرد به امام زمان (ع) و انتظار هم بوده، ولی بالاخره منفعل شدیم و تأثیر پذیرفتیم.
آنچه در عصر ظهور اتفاق می افتد این است که وقتی مؤمن عقلش کامل می شود، خود را مضطر به ولیّ می داند؛ چون دنبال توحید و پرستش است و بدون امام و ولیّ، پرستش ممکن نیست. لذا جناب سلمان پا جای پای امیرالمومنین (ع) می گذاشت گویا در میدان مین کاری شده پای می گذارد. انسان و جامعه منتظر باید به جایی برسد که هر اقدامی می کند خودش را مضطر به امام بداند. امامی که چشم و گوش و دست خداوند است، امامی که «بنا عبد الله بنا عرف الله، لولانا ما عبدالله»(4) امامی که «بنا یفوز من فاز یوم القیامه»(5)
فقه شیعه، محور تحولات از آغاز تا ظهور
همه تحولاتی که در طول تاریخ رقم خورده است، بر محور فقاهت و حوزه های شیعه بوده است. ما یک شخصیتهای حقیقی به نام فقها و روحانیون و علماء شیعه در طول تاریخ داریم و یک شخصیت حقوقی. شخصیت حقیقی علمای شیعه بدون تردید ممتاز و فوق العاده بودند اما اکنون روی سخن با دستگاه فقاهت شیعی و شخصیت حقوقی آن است.
این توهم نابجایی است که برای بعضی پدید آمده است که اگر رویکرد ما رویکرد انتظار باشد، دیگر نیاز به عقلانیت مبتنی بر تفقه و مرجعیت اهل بیت(ع) نداریم. آیا می شود در حل و فصل مسائل و اداره جامعه، به مشاهدات باطنی و شهودات ادعایی اکتفا کرد؟! اینکه برخی خیال می-کنند رویکرد انتظار یعنی عبور از تفقه و فقاهت شیعی، از خطاها و لغزشهای بزرگ است. رویکرد انتظار به معنی عبور از فقاهت و ایجاد یک طبقه مرجع در مقابل دستگاه حقوقی روحانیت شیعه نیست. حتماً رویکرد ما رویکرد انتظار است، و حتماً محور این رویکرد حوزه های شیعی است؛ چرا که حلقه اتصال جامعه و فرهنگ مذهب و خلافت کلیه حضرت بقیه الله(ع) هستند. نه می شود طبقه مرجع موازی درست کرد و نه اگر بشود، جامعه به مقصد می رسد. البته شدنی نیست؛ چون با دست تدبیر و هدایت حضرت بوده که همیشه جریان فقاهت شیعه، محور هدایت جامعه بوده است؛ هرچند قصور و تقصیرهایی به چشم می خورد، اما رو به رشد بوده است. ایجاد طبقه مرجع جدید اتفاق خوبی هم نخواهد بود؛ چرا که آن طبقه مرجع، چه کار می خواهد بکند؟ آیا با مشاهدات باطنی می شود جامعه را اداره کرد؟!
پی نوشت ها:
(1) المزار الکبیر (لابن المشهدی)، ص: 588
(2) بحار الأنوار (ط - بیروت)، ج52، ص: 354
(3) المحاسن، ج1، ص: 173
(4) الکافی (ط - الإسلامیه)، ج1، ص: 145
(5) الکافی (ط - الإسلامیه)، ج1، ص: 217
×
متن زیر گزارشی از سخنرانی حجت الاسلام و المسلمین میرباقری است که در شب چهارم محرم الحرام سال 91 در هیأت ثارالله قم در مدرسه فیضیه برگزار شده است. ایشان در این جلسه بیان داشتند که همه تحولات اجتماعی شیعه سرانگشت اشارت حضرت ولی عصر (عج) بر محور فقاهت شیعه اتفاق افتاده است. در هیچ دوره، این دستگاه قابل حذف نبوده و امکان حذف آن هم وجود ندارد. ایشان به بحث عدالت مهدوی و حضور امام در جامعه اشاره کرده و از وظائف منتظران بحث کرده و در موضوع انقلاب اسلامی در جریان ظهور مطالبی را بیان کرده اند.
مقدمه
آنچه در عصر ظهور به اذن الله اتفاق می افتد، تحول همه جانبه فراگیر از اعماق تا ظواهر زندگی بشر است. این تحولات یک واقعیت فراتمدنی است به گونه ای که نمی توان آن را با ادبیات تمدنی بیان کرد. بیان قرآن مجید نیز این حقیقت را با بیان رفیع تری مورد اشاره قرار می دهد. «وَ الْفَجْرِ. وَ لَیَالٍ عَشرٍ»(فجر/1) این حادثه، سپیده کل تاریخ بشریت است.
عدالت مهدوی یعنی توازن وجودی فرد و جامعه بر محور حقیقت امام(ع)
عدالتی که در عصر ظهور به آن وعده داده شده فراتر از عدالت اقتصادی و روابط اجتماعی و به تعبیری فراتر از تحولات ظاهری جامعه مؤمنین است. نکته قابل تأمل در عدالت مهدوی این است که همه تحولاتی که در بیرون انسان اتفاق می افتد، می بایست ریشه در درون او داشته باشد به این معنا که این معنایش است که وجود انسان و قوای او باید به نقطه عدل و اعتدال رسیده باشد؛ منتها مهم این است که این اعتدال، منحصر در ساحت وجود فرد و آحاد (به صورت جزایر مستقل) نیست بلکه تمایلات، عقلانیت و رفتار جمعی و به تعبیری هویت اجتماعی باید معطوف به عدالت شکل بگیرد. همین حقیقت است که مبدأ شکل گیری جامعه و پرستش اجتماعی بر محور امام(ع) می گردد.
همان گونه که در تمدن مادی یک پرستش اجتماعی نسبت به دنیا اتفاق می افتد (مانند تمدن مادی فعلی) در عصر ظهور هم بر محور وجود مقدس امام زمان(ع) پرستش اجتماعی نسبت به خداوند متعال صورت می گیرد.
نکته مهم دیگر، هویت و حقیقت عدالت است. عدالت به این تعریف نمی شود که قوای انسانی بر محور قوه عاقله او متعادل و متوازن گردد، بلکه مراد از عدالت، اعتدال و توازن همه قوای وجودی انسان و جامعه بر محور الوهیت و توحید و امامت است؛ بنابراین خیر و شر اخلاقی بر محور توحید تعریف می شود نه تعریف مستقل و گسسته از توحید. از این رو، حُسن و قُبح و عدل و ظلم به پرستش و استکبار بازگشت می کند؛ آنچه خوب است عبادت است، آنچه بد است استکبار است.
این نکته هم مغفول نمانَد که چون «ولایت» طریق نیل به توحید و الوهیت است، اعتدال اخلاقی، زمانی حاصل می شود که فرد و جامعه به تولی تام به معصوم(ع) و تبری تام از اعداء معصوم(ع) برسد. به تعبیر دیگر، همه کمالات اخلاقی از فروع بندگی و سجده است و از طرف دیگر، حقیقت بندگی و سجده مخصوص نبی اکرم(ص) و اهل بیت(ع) است؛ «بنا عبدالله و بنا عرف الله». و لذا در حدیث عقل و جهل آمده همه جنود عقل که همان صفات کریمه اخلاقی هستند را خداوند در برابر سجده تام نبی اکرم(ص) و اهل بیت(ع) به ایشان عطا فرموده است. صفات کریمه اخلاقی خارجاً وجود ندارد مگر در وجود مقدس معصومین(ع).
طالبین اخلاق کریمه می بایست کاری کنند که یک شعاعی از آن اخلاق کریمه در روح شان جاری و ساری شود. در ذیل حدیث، این نکته اشاره شده که دو دسته اند که همه این جنود و اوصاف کریمه را حامل اند: نبی مرسل و عباد ممتحن. اینها همان حاملان ولایت معصوم(ع) می باشند. اگر قلب انسان حول معصوم(ع) طواف کند و از این طریق در مقابل خداوند سجده نماید، شعاع صفات معصوم(ع) در وجود او تجلی می کند و آنگاه او انسانی اخلاقی می شود. انسان اخلاقی انسانی است که معصوم(ع)، محور و شاکله همه وجود اوست.
پس اینکه گفته می شود در عصر ظهور، عدالت محقق می شود، این عدالت، نخست در وجود انسان ها و در متن هویت اجتماعی انسان ها ظهور و تحقق پیدا می کند، و انسان ها که به عدالت می رسند جامعه شان جامعه عادله می شود. عدالت در انسان و جامعه انسانی در آن دوره، به این است که همه وجود آنها قمر وجود معصوم شود و به اخلاص در شاکله برسد.
حقیقت عصر ظهور، تنزل و بسط حقیقت از آستان امام(ع) در متن جامعه
تحول فراگیری که در عصر ظهور در همه زوایا و اعماق زندگی بشر اتفاق می افتد بر محور وجود و حقیقت امام(ع) است. یکی از تفسیرهای ناصواب و تحریف های انجام گرفته نسبت به ظهور این است که خود انسانها در سیر اجتماعی شان بی نیاز و مستقل از امام(ع) به نقطه ای می رسند که متوجه می شوند باید عادلانه زندگی کنند. حتی سعی کردند نشان بدهند که این امر کم و بیش اتفاق هم افتاده است! از باب نمونه، به تجدد توجه داده شده که عقلای زمان چگونه سند جهانی حقوق بشر را تنظیم و به آن پایبند هستند و بر اثر این وفاق جمعی، رفتارهای ظالمانه و تبعیض آلود از میان رفته اند! بنا بر این نگرش، حرکت بشر به سمت عدالت، تحولی اجتماعی است که آرام آرام در متن زندگی بشر و با اتکاء به خودش و بدون نیاز به امام(ع)، اتفاق می افتد و لذا عصر ظهور یک عصر بشری است! این حرف غلطی است. بر اساس معارف قطعی ما «اِنْ ذُکِرَ الْخَیرُ کُنْتُمْ اَوَّلَهُ وَ اَصْلَهُ وَ فَرْعَهُ وَ مَعْدِنَهُ وَ مَأْویهُ وَ مُنْتَهاهُ»(1) هر «خیری»، هم مبدأش امام(ع) است هم منتهایش. چنانچه «وَ الْحَقُّ مَعَکُمْ وَ فِیکُمْ وَ مِنْکُمْ وَ اِلَیْکُمْ» نه حق از امام(ع) جدا می شود و نه امام(ع) از حق «الْحَقُّ مَعَ عَلِیٍّ یَدُورُ حَیْثُمَا دَارَ»(2) چنانچه «عَلِیٌّ مَعَ الْحَقِ»(3)
همه خیرات از نور علم گرفته تا عدالت و دیگر خیرات، از عالم بالا نازل می شود؛ نه اینکه علم و حکمت امام(ع) از متن جامعه بجوشد. خیرات باید از عالم بالا در زندگی ما جاری شد تا ما اصلاح شویم و به کمال برسیم.
آنچه در عصر ظهور اتفاق می افتد محور آن امام(ع) است، امام(ع) همان کلمه جامع و تامی است که همه خیرات به او بازگشت پیدا می کند و او سرچشمه تحولات است. امام(ع)، اسم اعظم کلی الهی است. البته اینکه می گوییم امام(ع) مبدأ تحولات است نه این است که یک چیزی در بیرون ایجاد می کند جدای از خود. بلکه حقیقت وجود امام(ع) در متن ارواح و جامعه مؤمنین بسط پیدا می کند؛ «إِنَّ رُوحَ الْمُؤْمِنِ لَأَشَدُّ اتِّصَالًا بِرُوحِ اللَّهِ مِنِ اتِّصَالِ شُعَاعِ الشَّمْسِ بِهَا»(4)
پیوند روح مؤمن با روح الهی که امام(ع) است، از اتصال شعاع خورشید به خورشید بیشتر است. آنچه محقق می شود بسط وجودی امام(ع) و تنزل حقیقت از آستان امام(ع) در متن جامعه و حیات و قوای وجود ما انسانها است؛ یعنی حقیقتی از عالم بالا ساری و جاری می شود و ما پیوند برقرار می کنیم و ملحق به امام(ع) می شویم.
حقیقت انتظار یعنی احتزار، درگیری (جهاد اکبر و اصغر) و سازندگی
در جلسه قبل، به اختصار این نکته اشاره شد که رویکرد زندگی شیعه در همه زوایا رویکرد به سمت عصر ظهور است. این انتظار (به عنوان یک عمل شامل)، سه رکن و مرتبه دارد: الف) احتزار و اجتناب از دستگاه باطل. ب) درگیری همه جانبه به دستگاه باطل. ج) سازندگی.
در کنار احتراز و دامن کشی، درگیری همه جانبه و مستمر که هم شامل جهاد اکبر (جهاد باطنی) و هم شامل جهاد اصغر (جهاد ظاهری) می شود، وجود دارد. در باطن عالم، نبردی همه جانبه میان نبی اکرم(ص) و شیاطین در جریان است. هر کدام از طرفین دنبال این است که مملکت وجودی انسانها و جامعه مؤمنین را فتح و مسخر کند و همه را ملحق به مملکت خود نماید.
ما در این جهاد اکبر تلاش کنیم تا مملکت وجود خود و حیات اجتماعی خود را مسخر نبی اکرم(ص) کنیم تا همراه با عنایت حضرت به سمت خدا رهنمون شویم. «جهاد اصغر» درگیری همه جانبه در عرصه ظاهری که بخش های مختلفی هم چون عرصه سیاسی، فرهنگی و اقتصادی را فرا می گیرد. این جنگ همه جانبه ضمن آنکه به شکل های مختلفی قابل ترسیم است، در طول تاریخ نیز جریان داشته است.
اصولاً حرکت جامعه به سمت ظهور از طریق یک درگیری و جنگ همه جانبه بی امان عبور می کند؛ جنگی مستمر که یک آن، تعطیل شدنی نیست. جنگ افروزترین ها هم کسانی بوده و هستند که خود منادیان صلح و عدالت و حقوق بشر هستند که این یک فریب بزرگ تاریخی است. البته همگان دنبال صلح هستیم اما صلح بر سر چه؟ صلح بر محور توحید یا کفر؟ از نگاه معارف ما «قاتِلُوهُمْ حَتّی لا تَکُونَ فِتْنَهٌ»(انفال/39) این مقاتله ادامه دارد تا آنجا که بساط شیطان جمع گردد. چنانچه در عصر ظهور که یوم الوقت المعلوم شیطان است، حضرت بساط او و چتر ظلمات او را جمع می کنند.
در دل این درگیری، یک «سازندگی» مستمر نیز باید وجود داشته باشد تا آرام آرام جامعه انسانی آمادگی برای تحمل ظهور را پیدا کند.
اقدام عملی برای امام خواهی قلبی، شرط اصلی شکل گیری جامعه منتظر
برخی معتقدند انتظار یعنی تحول اجتماعی قلوب انسان ها. این تلقی از معارف ما نیز قابل دریافت است. در یک از توقیعات شریفه این گونه آمده است: «وَ لَوْ أَنَّ أَشْیَاعَنَا وَفَّقَهُمُ اللَّهُ لِطَاعَتِهِ عَلَى اجْتِمَاعٍ مِنَ الْقُلُوبِ فِی الْوَفَاءِ بِالْعَهْدِ عَلَیْهِمْ لَمَا تَأَخَّرَ عَنْهُمُ الْیُمْنُ بِلِقَائِنَا وَ لَتَعَجَّلَتْ لَهُمُ السَّعَادَهُ بِمُشَاهَدَتِنَا عَلَى حَقِّ الْمَعْرِفَهِ وَ صِدْقِهَا مِنْهُمْ بِنَا فَمَا یَحْبِسُنَا عَنْهُمْ إِلَّا مَا یَتَّصِلُ بِنَا مِمَّا نَکْرَهُهُ وَ لَا نُؤْثِرُهُ مِنْهُمْ وَ اللَّهُ الْمُسْتَعانُ وَ هُوَ حَسْبُنَا وَ نِعْمَ الْوَکِیل»(5)
اگر شیعیان که خداوند آنها را بر بندگی خود موفق بدارد، اجتماع قلبی بر محور ما می داشتند، یعنی قلوب شان رو به ما می آورد و ما را می خواستند، و به تعبیر دیگر، تحول اجتماعی در قلوب اتفاق می افتاد، این میمنت لقاء ما به تأخیر نمی افتاد و آنها به لقاء می رسیدند (که شاید اشاره ای به عصر ظهور باشد) اینکه مشاهده ما از آنها به تأخیر می افتد و حبس می شود، به خاطر این است که ما چیزهایی را از آنها می دانیم و چیزهایی به ما می رسد که نمی پسندیم.
بدون تردید در رویکرد انتظار، توجه و رو آوردن به حضرت به صورت جمعی اجتناب ناپذیر است. اما مهم این است که این تحول و اجتماع قلوب چگونه اتفاق می افتد؟ آیا صرفاً با حلقات ذکر واقع می شود؟! البته که مجلس ذکر و دعا از ضرورت های انتظار است اما آیا اقدامات فرهنگی و عملی نیاز ندارد؟ اگر تحول و اجتماع قلوب حول امام(ع) با ذکر و چله نشینی درست می شد، دیگر چه نیازی به عاشورا و شهادت صدیقه طاهره(س) و شهادت امیرالمؤمنین(ع) بود؟ آیا انقلاب عظیم اسلامی که درگیری همه جانبه را بر علیه استکبار جهانی پرچمداری می کند هدفی جز رهایی نفوس از ظلمات شرک و بت پرستی و آماده کردن آنها برای ظهور داشته است؟
این نکته را بارها مورد تأکید قرار داده ایم که این عاشورا است که از مدخل هدایت تاریخ، با تهذیب ارواح، مطالبه بشر را فراتر از دنیا و مدیریت مادی ارتقاء می بخشد. شهادتی که آرام آرام، بصیرت برائت و موضع گیری می آورد، تحولی که قلوب را از دنیا بزرگ تر کند و آنرا رفعت بخشد؛ آنگونه که قانع به دنیا و خوشی های آن نباشد. این آمادگی روحی و قلبی جز در سایه عاشورا و گره خوردن به آن دست یافتنی نیست. بسیار ساده اندیشی است که خیال کنیم صرفاً با ذکر و چله نشینی، تجمع قلوب حاصل می شود. این تصور و توهم، ناشی از عدم درک صحیح از حادثه عظیم ظهور است.
انتظار حداقل دارای ارکان شش گانه است: 1ـ معرفت به آستان مقدس امام زمان(ع). 2ـ شناخت اهداف و آرمانهای حضرت. 3ـ دلدادگی به آرمانهای حضرت. 4ـ امید به تحقق اهداف. 5ـ طراحی نقشه راه دستیابی به اهداف. 6ـ اقدام عملی و پایداری در آن.
جامعه منتظر جامعه ای است که تحول در طلب پیدا کرده و مطالبات او از سطح مطالبات کنونی بالاتر رفته و انتظار او انتظار بزرگتری است. روح منتظر روحی است که وعده های شیطانی چنگی به دل او نمی زند و دنبال جامعه مدرن هم نیست، بلکه به وخدا و ولایت الهی فکر می کند و آن را طلب می کند.
انتظار؛ رویکرد حاکم بر حرکت رو به تکامل جامعه شیعی
اگر به تاریخ گذشته شیعه نگاه کنیم می بینیم سمت و سوی حرکت جامعه شیعه همواره عصر ظهور بوده است. همین رویکرد انتظار هم بوده که مانع از منحل شدن جامعه شیعه در دیگر جوامع گردیده است و جوامع دیگر با تمام برنامه ریزی نتوانسته جامعه شیعی را منحل کنند. آخرین حجابی که روی جامعه شیعه افتاده، حجاب مدرنیته است که حجاب شیطانی است، این هم جامعه شیعه را فریب نداده است، شاهد آن هم انقلاب اسلامی است که انقلابی بر علیه مدرنیته و رنسانس می باشد و یک انقلاب فراگیر و تأثیرگذار است.
فقاهت شیعه، تبیین کننده و مجری فرهنگ اهل بیت(ع) در ماقبل ظهور
در بحث گذشته اشاره شد که همه تحولات اجتماعی شیعه سرانگشت اشارت حضرت ولی عصر (عج) بر محور فقاهت شیعه اتفاق افتاده است. در هیچ دوره، این دستگاه قابل حذف نبوده و امکان حذف آن هم وجود ندارد. اما سؤال مهم این است که حضور دستگاه تفقه دینی در پیشبرد جامعه به سمت ظهور چگونه اتفاق می افتد؟ به نظر می رسد از دو طریق انجام گرفته است: الف) از بستر تفقه و رابطه تقلید و مرجعیت. ب) از بستر ولایت.
رابطه دستگاه تفقه دینی با جامعه منحصر در رابطه تخصصی با جامعه نیست، بلکه به علاوه رابطه تخصصی، رابطه ولایتی و مدیریتی نیز وجود دارد. یعنی فقها هم واسطه معارف اهل بیت(ع) هستند و هم حلقه ارتباط ولایت اهل بیت(ع). بنابراین حلقه اتصال جامعه به عصر ظهور، فرهنگ اهل بیت(ع) است که از طریق فقاهت هم تبیین می شود و هم اعمال و اجرا می شود.
این دو حلقه در طول تاریخ وجود داشته و رو به رشد هم بوده است. اکنون نیز دستگاه فقاهت نیاز به اصلاح و ارتقاء دارد اما این غیر از عبور و ایجاد طبقه مرجع جدید است؛ این آن چیزی که از معارف اهل بیت(ع) استفاده می شود و هرگز هم قابل جابجایی نیست؛ چرا که در اختیار و تدبیر حضرت و در حوزه تصرف حضرت است. برخی که گاه خیال می کنند می شود اینها را جابجا کرد که باید گفت: «عرض خود می بری و زحمت ما می داری».
پی نوشت ها:
(1) من لا یحضره الفقیه، ج2، ص: 616
(2) بحار الأنوار (ط - بیروت)، ج10، ص: 432
(3) تفسیر فرات الکوفی، ص: 539
(4) الکافی (ط - الإسلامیه)، ج2، ص: 166
(5) بحار الأنوار (ط - بیروت)، ج53، ص: 177
×
متن زیر گزارشی از سخنرانی حجت الاسلام و المسلمین میرباقری است که در شب پنجم محرم الحرام سال 91 در هیأت ثارالله قم در مدرسه فیضیه برگزار شده است. ایشان در این جلسه بیان داشتند که یکی از مهمترین حجاب ها در مقابل اهل بیت(ع) این بود که با حذف امیرالمؤمنین(ع)، اسلام به امپراطوری بنی امیه تبدیل شد که در دوره های بعد به ویژه در دوره رنسانس بازسازی شد. این امپراطوری ها بزرگترین حجاب ظهور است؛ این حجاب باید برداشته شود. دیگر اینکه در این جلسه اشاره دارند که عوامل مختلف در راه یابی به عصر ظهور چیست و التزامات آن چگونه خواهد بود.
مقدمه
گفته شد که انتظار فرج که افضل اعمال امت است، عملی در عرض سایر اعمال مانند نماز خواندن و روزه گرفتن نیست، بلکه یک رویکرد به دوره ظهور است که همه ساحت های زندگی انسان را تحت تأثیر قرار می دهد، از نماز و روزه گرفته تا اندیشه ورزی تا جامعه پردازی و حکومت داری و تمدن سازی، همه و همه معطوف به عصر ظهور می باشد. این انتظار صرفاً احتراز و اجتناب از حکومت های طاغوت نیست. هرچند کفر و اعراض از ولایت آنها، بخشی از انتظار است بلکه انتظار از طریق یک درگیری تمام عیار واقع می شود. به تعبیر دیگر جریان انتظار یک جریان درگیری تمام عیار بین جبهه حق با باطل در عرصه های مخلتف سیاست، فرهنگ و اقتصاد است. این درگیری همه جانبه بی امان و تعطیل ناپذیر است و سرانجام باید به غلبه جبهه حق و یا باطل بیانجامد. بر اساس اندیشه الهی، جبهه پیروز جبهه حق خواهد بود که دنبال تحقق توحید و یکتا پرستی در برابر دنیاپرستی است.
حاصل این درگیری از یک زاویه، تهذیب و ارتقا بصیرت جبهه حق برای پذیرش توحید و ولایت حقه است. آنچه که شرط اصلی تنزل و تجلی ولایت حقه و یا آنچه که دراین درگیری مهم است، آماده شدن ما برای پذیرش و تجلی ولایت حقه است. بنابراین علاوه بر آن دو مرحله قبل، انتظار و تحقق ظهور به یک جریان سازنده مستمر نیاز دارد تا از این طریق جامعه شیعه را در دل این درگیری مستمر آبدیده کند. نکته مهم همین است که اساساً سازندگی – بویژه سازندگی اخلاقی- در همین نبرد اتفاق می افتد. نمونه بارز آن درگیری، مبارزه ای بود که حضرت امام (ره) با جبهه کفر طراحی کردند. حاصل این درگیری، پرورش انسانهایی بود که برخی از آنها از خواص و اولیاء الهی بودند. اساساً انسانها در درگیری ساخته می شوند. و لذا خداوند متعال یک درگیری مستمر و بی امان را در عالم قرار داده است. نمونه قرآن جنگ احد است فرمود این ابتلاء الهی برای این است که «لِیبْتَلِی اللَّهُ مَا فِی صُدُورِکُمْ وَ لِیمَحِّصَ مَا فِی قُلُوبِکُمْ»(آل عمران/154)
پس رویکرد حاکم بر جامعه شیعه، رویکرد انتظار بوده است. منتهی هرچه به سمت عصر ظهور نزدیک می شویم، این رویکرد می بایست جدی تر و فعال تر شود. در ادامه عناصر مختلفی بر رویکرد ما به عصر ظهور و توجه به وجود مقدس امام زمان نقش دارد که به اجمال به آنها می پردازیم.
نقش ابتلائات الهی در ارتقاء تعلقات و حرکت به سوی ظهور
از مهمترین اموری که در تهذیب، پرورش و ارتقاء تعلقات ما اثر گذار است، ابتلائات الهی است. «وَلَنَبْلُوَنَّکُمْ» این تدبیر و ربوبیت ماست که شما را تربیت می کنیم و قدم به قدم به سمت توحید می بریم. چگونه؟ «وَلَنَبْلُوَنَّکُمْ بِشَیْءٍ مِّنَ الْخَوفْ وَالْجُوعِ وَنَقْصٍ مِّنَ الأَمَوَالِ وَالأنفُسِ وَالثَّمَرَاتِ وَبَشِّرِ الصَّابِرِینَ»(بقره/155) ما با ابتلاء به خوف و گرسنگی، فضای امن برای شما درست می کنیم. منتها این ناامنی مقدمه رسیدن به امنیت برتر است. ما وقتی که با تکیه با امکانات (بت ها) و غفلت از خدا به امنیت می رسیم، این امنیت نمی تواند امنیتی مستقر و پایدار باشد. او که رب العالمین است، این بت ها و این امنیت ها را می شکند تا زیر پای ما را خالی کنند. این کار برای ترساندن ما نیست بلکه برای این است که بفهمیم اینجا ساحل نیست و باید رو به ساحل برویم با بت ها که نمی شود به امنیت رسید!
رعبی که از شکستن بت ها پیدا می شود، مقدمه اتکا به خدای متعال و رو آوردن به حضرت و رسیدن به توحید است. همان چیزی که امام صادق(ع) به سائل فرمود. سائل به حضرت عرض کرد که خدا را به گونه ای برای من توصیف کن که گرفتار تعارض های نظری نشوم. حضرت پرسید: آیا کشتی سوار شده ای؟ عرض کرد بله. آیا کشتی شکست؟ بله. آیا یادت هست که چه اتفاقی افتاد که از همه مأیوس شدی؟ بله. آیا وقتی مأیوس شدی، حضور یک قادر توانا و محیط را احساس کردی؟ گفت: بله. حضرت فرمود: همان خداست.
مهم این است که ما توجه کنیم، ریشه ترس و ناامنی و برعکس آرامش و امنیت چیست. پس از انقلاب اسلامی، جامعه شیعی در صحنه های سخت که دشمن فراهم آورده دچار خوف و ناامنی نشده و این نشانه صلابت ایمان جامعه ماست. «وَلَایهُ عَلِی بْنِ أَبِی طَالِبٍ حِصْنِی فَمَنْ دَخَلَ حِصْنِی أَمِنَ مِنْ عَذَابِی» البته گاه ممکن است بخشی از جامعه دچار نگرانی و اضطراب شود مانند همین حادثه «تحریم» این همان «وَلَنَبْلُوَنَّکُمْ بِشَیْءٍ مِّنَ الْخَوفْ وَالْجُوعِ وَنَقْصٍ مِّنَ الأَمَوَالِ وَالأنفُسِ وَالثَّمَرَاتِ» است. وقتی به غرب و دشمنان اسلام تکیه می کنیم و با تکیه به آنها زندگی می کنیم، خداوند متعال باید ما را بترساند و ما را باید در شرایطی قرار بدهد که از آنها جدا شویم. طبیعی است که گرفتن تعلقات و جدایی همراه با رعب و وحشت خواهد بود.
چه کسی می تواند در بلای الهی پایدار بماند و عبور کند؟ کسی که «الَّذِینَ إِذَا أَصَابَتْهُم مُّصِیبَهٌ قَالُواْ إِنَّا لِلّهِ وَإِنَّا إِلَیْهِ رَاجِعونَ»(بقره/155) یعنی به تعلق برتر نایل می گردد. به تعبیر دیگر تعلق با حضرت باعث می شود انسان از این تعلقات کوچک عبور کند که فلسفه امتحانات و ابتلائات است.
ماجرای عصر ظهور نیز همین است که رو آوردن به ولی خدا و تحمل و ولایت او، نیازمند عبور از تعلقات فروانی است. عبور از این تعلقات هم جز از بستر ابتلائات الهی ممکن نیست. از آن طرف نقشه شیطان هم این است که فضای جامعه را به تعلقات مادی آلوده کند تا زمینه تحمل ولایت حق سلب شود.
آمادگی ورود به عصر ظهور با عظمت پیدا کردن بلای عاشورا
این نکته بسیار حائز اهمیت است که آنچه جامعه شیعه را از ظلمات تاریخی اولیای طاغوت عبور می دهد و برای جامعه در حرکت به سمت عصر ظهور یک معبر امن فراهم می کند، بلای اولیا الهی بر محور عاشورا است. بلای عاشورا آن بلای عظیمی است که اهل بیت(ع) تحمل کرده اند تا جامعه شیعه را به سمت عصر ظهور سیر بدهند. لذا یکی از راههای عبور ظلمات جبهه باطل و حجاب تجدد، احیاء و بسط حقیقت عاشورا است. مدخل ورود به صحنه عاشورا، بکاء و تحول عاطفی است. این تحول در انسان، مبدأ شکل گیری بصیرت نسبت به شناخت جبهه تاریخی حق و باطل می گردد. اینجا است که انسان به موضع گیری و لعن و برائت، درگیری و استقامت و بالاخره خونخواهی و ثبات قدم در رکاب ولی خدا می رسد؛ چرا که بلای عاشورا محل ظهور و تجلی محبت الهی است؛ چنانچه جناب ابراهیم خلیل(ع) در پرتو ابتلاء، به بلای عاشورا و به آن جذبه مخصوص الهی رسید؛ «وَفَدَیْنَاهُ بِذِبْحٍ عَظِیمٍ»(صافات/107)
لذا جامعه با ورود به عاشورا و وقوف در آن، آمادگی ورود به عصر ظهور را پیدا می کند. چنانچه بر اساس زیارت عاشورا صف جبهه امام زمان(ع) با عاشورا تأمین می شوند. «فَاَسئلُ اللهَ الَّذی اَکرَمَ مَقامَکَ وَ اَکْرَمَنی اَنْ یَرزُقَنی طَلَبَ ثارِکَ مَعَ اِمامٍ مَنصُور»؛ یعنی جامعه شیعه از طریق عاشورا به خونخواهی می رسد و در لشکر امام زمان(ع) حضور پیدا می کند. کسی ملحق به جبهه امام زمان می شود که بلاء عاشورا در قلب او چنان عظمت پیدا کند که همه عرصه های حیات او را فرا بگیرد.
اهمیت دعای جمعی مستمر برای فرج (بر اساس ادعیه مأثوره)
بدون تردید یکی از راههایی که ما را به سمت و سوی عصر ظهور عبور می دهد «دعا» است. دعا و درخواست ما برای عبور عالم به عصر ظهور نیز باید آن گونه باشد که تبدیل به حال عمومی جامعه و به تعبیری فرهنگ اجتماعی گردد.
اما در باب دعا بایستی به دو نکته توجه نمود: نکته اول این که دعا می بایست بیشتر با زبان معصوم(ع) باشد؛ چرا که دعای معصوم(ع) به گونه ای انسان را سیر می دهد که افق های جدیدی به روی او را می گشاید. دعای معصوم(ع) یک دستگاه عظیم تربیتی است که در انسان تحولات عظیم ایجاد می کند. سیر به سوی توحید و عبور از گردنه های صعب العبور جز با دعاهای معصومین(ع) ممکن نیست؛ مثلا دعای ابوحمزه، عوالمی را بر روی انسان باز می کند و حجاب هایی را کنار می زند و مقاماتی از رحمت و اسماء حسنای الهی و افتقار ما به آن اسماء را نشان می دهند، و در پایان یک نوع تعلق و احساس فقر نسبت به اسماء حسنای الهی و رحمت و قدرت دستگاه الهی به انسان می رسد.
در دعا برای امام زمان(ع) نیز این توجهات لازم است که چه مراحلی پیش روی جبهه حق وجود دارد و چگونه می توان از این مراحل عبور کرد؛ و آنچه در عصر ظهور اتفاق می افتد چیست. مهم این است که دعا برای ظهور به دعای جمعی مؤمنین تبدیل شود. این دعای جمعی مستمر است که انسان را مشتاق حضور امام(ع) و ظهور تجلیات ولایت می کند و آنگاه است که بصیرت پیدا می کند که چگونه باید از این مراحل عبور کرد.
نکته دوم این است که حقیقت و باطن دعا، آن تحولات روحی است که در اعماق وجود انسان پیدا می شود. این تحولات هم چیزی جز مطالبات و انتظارات و فقر جدید نسبت به ربوبیت الهی نیست. به میزانی که مطالبات انسان رفعت پیدا می کند، او سالک می شود. انسان به اندازه ای که فقیر است و احساس اضطرار می کند به او عطا می کنند. «قُلْ مَا یَعْبَأُ بِکُمْ رَبِّی لَوْلَا دُعَاؤُکُمْ»(فرقان/77) حقیقت اضطرار و طلبی که در انسان پیدا می شود، روح دعا است و این روح دعا از عالم ملکوت تنزل پیدا می کند. به تعبیر دیگر، قلب انسان وارد عالم ملکوت می شود و درهای ملکوت دعا بر روی انسان باز می شود. این همان سرّ و حقیقت دعا است که در وجود مقدس امام(ع) نهفته است. هر چیزی که از عالم بالا نازل می شود، از عالم امام(ع) نازل می شود؛ لذا آن دعایی را که امام(ع) دستور می دهد اگر ما با اذن ایشان وارد شدیم، خود امام(ع) ضامن است و آن حال را از عالم خودشان بر قلب ما نازل می کنند. از جمله اگر کسی بر دعای امام رضا(ع) نسبت به وجود مقدس امام زمان که در مفاتیح آمده، مداومت کند، حال توجه و طلب به آستان حضرت در او اوج می گیرد.
در دعاهای مأثوره از معصومین(ع) معارف و مضامین بسیار بلندی وجود دارد. یکی از این معارف توحیدی درباره توحید افعالی است؛ یعنی هر چیزی که در عالم جاری می شود این فعل الهی است؛ «لاحَولَ وَ لاقوَّه إِلّا بِاللهِ» در نهایت، آن دست توانایی که همه عالم را اداره می کند و همه تحولات عالم در اوست، خدای متعال است. موحد واقعی هیچ فعلی را در عرض خداوند نمی بیند. انسانی که به مرحله توحید افعالی رسیده، گاهی فعل خدا را که به وسیله قوای طبیعی انجام می شود به او نشان می دهند. مثلاً وقتی وارد گلستان می شود، به او توجه می دهند که رویش گل ها و سبزه زارها، صنع الهی است؛ لذا مؤمن به گل، مؤمنانه و موحدانه می نگرد و ربوبیت خداوند را در آن مشاهده می کند. اما گاه نگرش انسان ارتقاء پیدا می کند و ربوبیت الهی را در باب اشرف مخلوقات الهی مشاهده می کند. «اللّهُمَّ لَکَ الْحَمْدُ عَلى ما جَرى بِهِ قَضاؤُکَ فى أَوْلِیائِکَ الَّذینَ اسْتَخْلَصْتَهُمْ لِنَفْسِکَ وَ دینِکَ»(1) چگونه انسان ربوبیت الهی را در مورد پرورش یک گل می بیند، گاه زیبایی صنع حق را در پرورش نبی اکرم(ص) و اهل بیت(ع) مشاهده می کند. گاه انسان عالم ملک را می بیند و در عالم ملک به توحید افعالی می رسد. گاه عالم ملکوت و ملائکه را می بیند و در آن عالم به توحید افعالی می رسد. دیگر ملائکه برای او حجاب نیستند. گاه فراتر از این، انسان صنع خدای متعال را در فوق عالم ملکوت می بیند. ما در مورد معصومین(ع) این گونه قائل هستیم: «وَمَا رَمَیْتَ إِذْ رَمَیْتَ وَلَـکِنَّ اللّهَ رَمَى»(انفال/17) این مربوط به مقام محبت است که مخصوص معصومین(ع) می باشد. لذا همه افعالی که معصومین(ع) انجام می دهند، فعل خداوند متعال است. مقام محبین هم حاصل نمی شود مگر از طریق انجام اعمال محبوب. «وَ مَا تَقَرَّبَ إِلَی عَبْدٌ بِشَیءٍ أَحَبَّ إِلَی مِمَّا افْتَرَضْتُ عَلَیهِ وَ إِنَّهُ لَیتَقَرَّبُ إِلَی بِالنَّافِلَهِ حَتَّى أُحِبَّهُ فَإِذَا أَحْبَبْتُهُ کُنْتُ سَمْعَهُ الَّذِی یسْمَعُ بِهِ وَ بَصَرَهُ الَّذِی یبْصِرُ بِهِ وَ لِسَانَهُ الَّذِی ینْطِقُ بِهِ وَ یدَهُ الَّتِی یبْطِشُ بِهَا إِنْ دَعَانِی أَجَبْتُهُ وَ إِنْ سَأَلَنِی أَعْطَیتُهُ»(2) آن قدر اعمال محبوب خداوند را انجام می دهند که خودشان محبوب می شوند. وقتی انسان خودش محبوب شد خود سمع و بصر می شود؛ یعنی قوا و مشیت الهی، در وجود انسان کار می کند؛ «و لن یشاءوا إلاّ أن یشاء اللّه تعالى»(3) و می رسد به جایی که «وَمَا رَمَیْتَ إِذْ رَمَیْتَ وَلَـکِنَّ اللّهَ رَمَى».
چون معصومین(ع) در این مقام و مرتبت قرار دارند، همه افعالی که انجام می دهند فعل خداوند متعال است. اینجاست که وقتی دعاهای امام زمان(ع) را ملاحظه می کنیم می بینیم، هم جمع کردن بساط باطل و هم گسترش بساط حق، به دست امام زمان(ع) است و هر دو هم فعل خداست «وَ اقْصِمْ بِه جَبابِرَهَ الْکُفْرِ، وَ اقْتُلْ بِهِ الْکُفّارَ وَ الْمُنافِقینَ، وَ جَمیعَ الْمُلْحِدینَ»(4) از سوی دیگر نیز «وَ امْلَأْ بِهِ الْاَرْضَ عَدْلاً، وَ اَظْهِرْ بِه دینَ نَبِیِّکَ صَلَّى اللّهُ عَلَیْهِ وَ آلِه» عدل، صنع الهی است اما این صنع الهی، به وسیله خلیفه او واقع می شود. دین حق را – که همان ولایت حقه است- خدای متعال اظهار می کند امّا با امام(ع)؛ یعنی این فعل الهی از مصدر جلال و جمال امام(ع) واقع می شود. پس یکی از نیازهای جامعه شیعه این است که از طرق ادعیه و توسلات به اجتماع قلب برسیم تا از این طریق به انتظار ظهور نایل آئیم.
هدایت و تدبیر امام(ع) در ابتلاء عصر غیبت، عامل محوری در تحقق ظهور
بر اساس معارف اهل بیت، بدون تردید عبور دادن جامعه شیعه و همه عالم به سمت عصر ظهور، به دست خود امام(ع) است. این امام(ع) است که در دوران غیبت با تدبیر خودش جامعه را عبور می دهد و به آستان ظهور می رساند. این همان است که در روایات مکرر مورد توجه واقع شده است که حجاب سقیفه بر جامعه مستولی شده و سایه افکنده اما این حجاب، هرگز مانع حضور و ولایت امام(ع) نمی تواند باشد.
البته اصل غیبت، ابتلاء خود حضرت ولی عصر(ع) است. سدیر صیرفی می گوید: من و مفضل بن عمر و ابان بن تغلب بر مولایمان امام صادق علیه السلام وارد شدیم و دیدیم که بر خاک نشسته و مانند مادر فرزندمرده جگرسوخته ای گریه می کرد و اندوه تا وجناتش رسیده و گونه هایش دگرگون شده و می فرماید: «سیدی! غَیبتُکَ نَفَت رُقادی و ضَیقَت عَلَّی مِهادی و ابتزَّت منی راحهَ فوادی»(5) مولای من! غیبت تو خواب از دیدگانم ربوده و بسترم را بر من تنگ ساخته و آسایش قلبم را از من سلب نموده است.
این است که معبر ما به سمت ظهور، بلای ولی خداست. خود حضرت است که همه عالم را برای عصر ظهور آماده می کند؛ هر چند حضرت یک دستگاه پنهانی هم دارد که با رجال الغیب عالم را اداره می کند و به سمت عصر ظهور سیر می دهد؛ اما اصل همان است که عرض شد.
طراحی دستگاه تفقه در معارف، متناسب با ظهور
ما باید تکالیف و مأموریت های خرد و کلان خود را از دل معارف اهل بیت(ع) به دست بیاوریم. به تعبیر دیگر، آنچه که بستر و مجرای تصرفات حضرت در عالم ظاهری جامعه شیعه است، معارف و دستگاه تفقه در این معارف است.
سقیفه با تدبیر تاریخی خود توانست مانع ارتباط امام و امت گردد و تلاش کرد اولاً معارف اهل بیت(ع) را از بین ببرد و ثانیاً استضائه از آن را به حداقل ممکن برساند. چه آنکه سعی کردند در مقابل اهل بیت(ع) طبقات مرجع جدید بتراشند که متأسفانه این فتنه، در جامعه شیعه مقداری کارگر افتاد. البته من دنبال نقد نیستم بلکه در صدد بیان رویکرد اثباتی هستم. بیت الحکمه ها را ائمه(ع) نیاوردند، بلکه هارون و مأمون آوردند. نهضت ترجمه کار ائمه(ع) نبود و ما شیعیان نباید تن می دادیم. وقتی معارف الهی از آستان امام باقر(ع) و امام صادق(ع) می جوشد: «لَو وَجدتُ لِعِلمِی الَّذی اتانِی َ اللهُ عَزَّوَجَلَّ حَمَلَهًً لَنَشَرتُ التُّوحیدَ وَ الأِسلامَ وَ الأِیمانَ وَ الدّینَ وََََالشَّرایعَ مِنَ الصَّمَدِ»(؟) اگر یک نفر پیدا می کردم که بار علم را بکشد، من همه حقایق ایمان و توحید و معارف و شرایع را از کلمه «صمد» برای او استخراج می کردم. در این صورت ما چه احتیاجی به دیگران داشتیم. اینها آفات نخبگان ماست. ما با وجود معصومین(ع) نیاز به این حرف ها نداشتیم. این که چه باید کرد سخن بعدی است. اگر رویکرد ما به اهل بیت(ع) اصلاح شود و اگر ما امام(ع) را حاضر و زنده و مشرف بدانیم، نسبت به دیگران بی نیاز می شویم. دستگاه تفقه ما اگر خوب عمل کند، ما مستغنی خواهیم شد. ما تا به این وادی برنگردیم نمی توانیم به سمت عصر ظهور حرکت کنیم.
ضرورت کنار زدن حجاب امپراطوری بنی امیه و مدرنیته
یکی از مهمترین حجاب ها در مقابل اهل بیت(ع) این بود که با حذف امیرالمؤمنین(ع)، اسلام به امپراطوری بنی امیه تبدیل شد که در دوره های بعد به ویژه در دوره رنسانس بازسازی شد. این امپراطوری ها بزرگترین حجاب ظهور است؛ این حجاب باید برداشته شود. آنچه برای رسیدن به ظهور مهم است و جزو مأموریت های ماست، از میان برداشتن همین حجاب است. «بَعْدَ ما مُلِئَتْ ظُلْما وَ جَوْرا» این ظلم و جور حتی وارد اندیشه و تفکر و حتی گاه وارد حالات ما موحدین نیز شده است. این امتلاء همان امتداد جریان ولایت باطل از طریق این امپراطوری بزرگ در همه زوایای زندگی ماست و اتفاقاً یکی از مهمترین درگیریهای آخرالزمانی، درگیری با همین حجاب و فتنه است. ما باید معبری در این حجاب مدرنیته بزنیم و آن را از میان برداریم. درک عصر ظهور با این حجاب ممکن نیست؛ این حجاب، حجاب فهم ظهور و امامت است.
پی نوشت ها:
(1) المزار الکبیر (لابن المشهدی)، ص: 574
(2) الکافی (ط - الإسلامیه)، ج2، ص: 352
(3) الکافی (ط - الإسلامیه)، ج1، ص: 441
(4) الإحتجاج على أهل اللجاج (للطبرسی)، ج2، ص: 495
(5) کمال الدین و تمام النعمه، ج2، ص: 353
×
متن زیر گزارشی از سخنرانی حجت الاسلام و المسلمین میرباقری است که در شب ششم محرم الحرام سال 91 در هیأت ثارالله قم در مدرسه فیضیه برگزار شده است. ایشان در این جلسه بیان داشتند که این تمدن، سبک های زندگی ساده را با دانش و تکنولوژی پشتیبان به مدل های پیچیده ای برای ابعاد مختلف زندگی تبدیل می کنند. بعد این الگوهای پیچیده را درون یک مجموعه بزرگتر، هم افزا و هماهنگ می کنند و نامش را «الگوی توسعه» می گذارند. این تمدن بزرگترین حجاب عصر و مانع بندگی و توحید است.
مقدمه
در جلسات گذشته اشاره کردیم که عصر ظهور، عصر ویژه ای است که همه تلاش انبیاء و اوصیای آنها و اولیای الهی معطوف به آن عصر بوده و محور تحقق آن دوران هم وجود مقدس حضرت بقیه الله(ع) و خلیفه تام خداست و ما همه مهمان این سفره هستیم. هم چنین گفتیم که انتظار یک عمل در عرض سایر اعمال نیست بلکه یک رویکرد جاری در همه زندگی ماست و باید همه ابعاد زندگی را بپوشاند.
انتظار، رویکرد ارتقاء «توحید، ولایت و شریعت» در جامعه است
انتظاری که ما باید دنبال کنیم یک انتظار صرفاً با رویکرد فقهی نیست. برخی گاه دین را در فقه احکام خلاصه می کنند و می گویند اگر حکومتی دینی باشد باید احکام شریعت، عملی شود. این حرف، درست است و حکومت دینی هم باید حکومتی باشد که در آن، احکام و فروع، اقامه شوند؛ «الَّذینَ إِنْ مَکَّنَّاهُمْ فِی الْأَرْضِ أَقامُوا الصَّلاهَ وَ آتَوُا الزَّکاه»(حج/41) ولی این کافی نیست؛ چون دین، خلاصه در فروع و احکام و شریعت نمی شود بلکه باطن دین، ولایت حقه هست که وقتی محقق شد همه خیرات و اخلاق کریمه، ساری و جاری خواهند شد و شریعت، اقامه شده و جامعه، زنده به حیات طیبه می شود؛ و بالاتر از آن، حقیقت توحید محقق می شود. لذا مأموریت اصلی حکومت دینی اقامه توحید است و بعد هم اقامه ولایت است (که طریق تحقق و ادامه توحید است) و در ادامه به جریان شریعت می رسد. انبیاء هم وقتی می آمدند آغاز دعوتشان به شرایع نبوده، به «قُولُوا لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ تُفْلِحُوا» بوده است؛ گرچه بعداً همین توحید را تفصیل می دادند. این شرایع هم چیزی جز توحید نیست؛ یعنی نماز و روزه و حج و زکات، و به طور کلی انجام محرمات و ترک واجبات، چیزی جز مناسک بندگی و مناسک توحید نیست.
بر این اساس، رویکرد ما به حکومت دینی و به دوره ظهور نباید صرفاً یک رویکرد فقهی باشد، بلکه باید اصول و فروع را با هم ببینیم. مثلاً ما وقتی می خواهیم یک حکومت دینی را ارزیابی کنیم که آیا توفیق داشته است یا خیر، باید ببینیم که چقدر موازنه قدرت را به نفع اسلام تغییر داده و پرچم اسلام را در عالم برافراشته و یاد خدای متعال و مکتب اهل بیت(ع) را احیا کرده است و در ادامه، تحقق یا عدم تحقق فروع را هم ارزیابی کنیم؛ چون اگر حکومتی دینی باشد حتماً باید آرام آرام مجاری تحقق احکام را هم فراهم کند. در رویکرد انتظار، باید دنبال جامعه منتظری باشیم که در آن، هم اصول و هم فروع رشد کرده باشد. جامعه دینی و جامعه منتظر، جامع و دربردارنده توحید، ولایت و شریعت است؛ یعنی جامعه منتظر، جامعه توحیدی و ولایی و فقهی است.
انتظار یعنی نصرت جمعی و تاریخی امام (عج) در بنای کاخ عظیم ظهور
رویکرد انتظار نباید صرفاً رویکرد فردی باشد. انتظار باید یک رویکرد جمعی باشد و حقیقت جمعی ما یک حقیقت منتظر باشد؛ یعنی باید اجتماع قلوب بر مطالبه ظهور واقع شود؛ نه اینکه صرفاً افراد (به صورت جزایر مستقل) بخواهند منتظر باشند. ما جامعه منتظر می خواهیم نه صرفاً فرد منتظر. و بلکه انتظار باید یک انتظار تاریخی باشد یعنی انتظار، یک پرستش تاریخی و عبادت تاریخی است که همه ما در آن نقش ایفا می کنیم.
بنای عصر ظهور، بنایی نیست که یک نسل بتواند آن را اقامه اش کند. نسل ها می آیند هر کدام یک سنگ بنایی می گذارند و سپس، معماری می شود و در عصر ظهور به وسیله حضرت، تام و تمام می شود. «وَاللَّهُ مُتِمُّ نُورِهِ»(صف/8) همه انبیاء(ع) و همه معصومین(ع) و بلکه همه آحاد جامعه موحدین، در این عبادت عظیم شریکند؛ یعنی همه به اندازه خودشان می خواهند کاری کنند که آن دولت اقامه شود. البته پیداست سهم اصلی از آنِ امام(ع) است ولی به اندازه ای که به ما مشارکت دادند می توانیم در این بنای رفیع کاخ عصر ظهور حضور داشته باشیم. بنای عظیم عصر ظهور که کاخ رفیع عبادت است و توحید در آن محقق می شود، بنایی است که همه تاریخ در آن مشارکت دارند و هم افزایی می کنند. انسان و جامعه منتظر، آن انسان و جامعه ای است که سهم خود را در بنای تاریخی عصر ظهور ایفا می کند و یک عبادت مشاع تاریخی و همدلی، همفکری و همکاری بزرگ یک جبهه عظیم تاریخی را رقم می زند؛ در این جبهه، همه در ثواب هم شریک هستند و کار هم را دوست دارند و دشمنان را طرد و لعن می کنند.
این تاریخ عظیمی که به سمت ظهور دارد حرکت می کند پرچم دارانی دارد که پرچم داران تاریخی اند؛ یعنی مربوط به یک دوران نیستند؛ مثل انبیاء اولوالعزم(ع) و ائمه هداه معصومین(ع) که یک دوران تاریخی را معماری می کنند و به سمت ظهور، سوق می دهند. بنابراین، افعالی که معطوف به عصر ظهور انجام می گیرد، یکسان نیستند یک سری افعال، مثل عاشورا، تاریخ سازند، یک سری افعال در مقیاس رهبری اجتماعی است که یک سهم از مدیریت و ولایت حقه تاریخی است. سهم عده ای هم پایین تر است و به اندازه خودشان در این عبادت تاریخی شریکند. در این حرکت تاریخی، انسان ها در عبادت معصوم(ع) شریک می شود. یکی بزرگان می فرمود آن چیزی که اصحاب سیدالشهداء(ع) را خیلی ممتاز کرده این است که آنها با امام حسین(ع) در این فعل عظیم شریک شدند؛ «السَّلامُ عَلَیْکُمْ یَا أَوْلِیَاءَ اللَّهِ وَ أَحِبَّاءَهُ السَّلامُ عَلَیْکُمْ یَا أَصْفِیَاءَ اللَّهِ وَ أَوِدَّاءَهُ السَّلامُ عَلَیْکُمْ یَا أَنْصَارَ دِینِ اللَّهِ»(1) در دعای عهد هم آمده است: «اللّـهُمَّ اجْعَلْنی مِنْ اَنْصارِهِ وَ اَعْوانِهِ» پس، ما می توانیم یک کاری بکنیم که ناصر حضرت در بنای دوران عصر ظهور شویم. انتظار یعنی نصرت حضرت در اقامه عصر ظهور.
تاریخی بودن عصر ظهور و تاریخی بودن حجاب عصر ظهور
تحقق عصر ظهور موانعی دارد. همان گونه که خود عصر ظهور یک بنای رفیع تاریخی است مانع آن هم یک بنای تاریخی است. حجاب عصر ظهور، یک حجاب ساده نیست. قرآن همان طور که که اصل ظهور را با شکوه و عظمت بیان می کند، مقابل آن را هم، یک تفرعن پیچیده می داند. «وَ کَذلِکَ جَعَلْنَا لِکُلِّ نَبِیٍّ عَدُوّاً شَیَاطِینَ الْإِنْسِ وَ الْجِنِّ»(انعام/112) حضرت، شیاطین انسی و جنی داشتند که به خیال خودشان، کارهای حضرت را رصد می کردند و محورشان خود ابلیس است! اینها می خواستند مردم را از اطراف معصومین(ع) پراکنده کنند؛ «لَاَقْعُدَنَّ لَهُمْ صِراطَکَ الْمُسْتَقیمَ»(اعراف/16) پس، دستگاه باطل و حجاب عصر ظهور را یک حجاب ساده نبینیم. این حجاب، همانی است که در قرآن از آن تعبیر می شود به: «أوْ کَظُلُمَاتٍ فِی بَحْرٍ لُّجِّیٍّ یَغْشَاهُ مَوْجٌ مِّن فَوْقِهِ مَوْجٌ مِّن فَوْقِهِ سَحَابٌ ظُلُمَاتٌ بَعْضُهَا فَوْقَ بَعْضٍ»(نور/40) این طرف، آیه نور است آن طرف، آیه ظلمات است.
البته در عین این که قرآن این دستگاه را خیلی وسیع و گسترده مطرح می کند و دورانش را هم خیلی تاریخی تر و طولانی تر از این دنیا (و از ماجرای درگیری جهل با عقل و شش هزار سال عبادت ابلیس) معرفی می کند، جبهه باطل را در مقابل اولیای الهی، خیلی کوچک می داند؛ در مجموع با همه وسعت با همه گستردگی با همه شیطنت و ملعنتی که دستگاه باطل دارد قرآن می فرماید: «فَأَمَّا الزَّبَدُ فَیَذْهَبُ جُفَاءً»(رعد/17) گاهی از آن تعبیر می کند به: «یُرِیدُونَ لِیُطْفِؤُوا نُورَ اللَّهِ بِأَفْوَاهِهِمْ»(صف/8)، یا «إِنَّ الْبَاطِلَ کَانَ زَهُوقًا»(اسراء/81) و یا «إِنَّ کَیْدَ الشَّیْطَانِ کَانَ ضَعِیفًا»(نساء/76) یعنی همه شیطنت های دستگاه فراعنه، در مقابل تدبیر اولیاء حق و در مقابل امیرالمؤمنین(ع) (نه در مقابل ما) هیچ است و ما باید برای رهایی از فتنه های طواغیت، به این آستان پناه ببریم؛ «اِنَّما مَثَلُ اَهْلِ بَیْتى فیکُمْ کَمَثَل سَفینَهِ نوحٍ علیهالسلام مَنْ دَخَلَها نَجا وَ مَنْ تَخَلَّفَ عَنْها غَرِقَ»(2) در مقابل این فتنه های عظیم یک پناهگاه بیشتر نیست: «إنَّ الُحُسَین مِصباحُ الهُدی وَ سَفینهُ النِّجاه» عبور از این دریای مواج طوفانی ظلمانی با این کشتی و با این چراغ ممکن است.
سبک زندگی مدرن، بزرگترین حجاب و مانع رویکرد انتظار
حجاب امروز در مقابل اسلام و عصر ظهور، حجاب مدرنیته است. مدرنیته، بزرگترین و پیچیده ترین حجاب معاصر در مقابل حقیقت ولایت حقه است؛ یعنی تجمع شیطنت ها و ملعنت های تاریخی است که به این جریان تبدیل شده است. مدرنیته به صراحت از نفی خدا و زندگی بی خدا صحبت می کند و تمدنی است که بین زندگی و بندگی تفکیک کرده است؛ یعنی بندگی را محو کرده و برای زندگی بشر از روزی که متولد می شوند تا روزی که می میرند برنامه ریخته است و بلکه برای قبل از تولدشان تا بعد از مرگ شان هم برنامه دارد.
این تمدن، مدل های پیچیده ای برای ابعاد مختلف زندگی طراحی کرده است؛ مثلاً آن قدر «تغذیه» را پیچیده کرده اند که ده ها صنعت بزرگ، دانش های پیچیده و پشتیبان از روان شناسی تا زیست شناسی تا جامعه شناسی تا هنر و علوم صنعتی را به خدمت می گیرند تا نظام تغذیه بشر را ساماندهی کنند. هنر را در تغذیه ضرب کردند و هنر ایجاد اشتها درست شد. بعد رابطه این الگوی تغذیه را با الگوی تفریح ملاحظه می کنند و هم چنین تناسب بین اشتغال و تغذیه را هم می بینند و مثلاً «فست فود» ها را راه می اندازند؛ در شهری که همه تک شغلی هستند و خانم ها بیشتر، خانه دار هستند هیچ وقت فست فودها در آنجا رشد نمی کند ولی وقتی همه چندشغله هستند و خانم ها همه سر کار هستند خب پیداست که فست فودها مشتری دارد.
کاری که اینها کرده اند آن است که آرام آرام یک سبک های زندگی ساده را با دانش پشتیبان با تکنولوژی پشتیبان به یک الگوی پیچیده همه جانبه تبدیل کردند؛ و مثلاً اینها مسافرت را به صنعت پیچیده توریسم تبدیل کردند. الگوی پوشاک، الگوی مسکن، الگوی شهرسازی، الگوی تفریح، الگوی اشتغال، الگوی تحصیل، الگوی ازدواج و سایر الگوها هم همین روند را طی کرده است؛ یعنی همه را پیچیده کردند و همه این مجموعه های پیچیده را درون یک مجموعه بزرگتر پیچیده، هم افزا و هماهنگ کردند و نامش را «الگوی توسعه» گذاشتند و کشورها را به کشورهای توسعه یافته، در حال توسعه و عقب مانده تقسیم کردند؛ یعنی یک تحقیر و تجلیل هم پشت سر آن قرار دادند تا همه ملت ها را دنبال سر خود راه بیندازند. آنها وقتی طراحی سبک زندگی را در مقیاس الگوی توسعه فراگیر می کنند اول این سبک های ساده را به یک آیین پیچیده تبدیل می کنند و این آیین های پیچیده را در الگوهای به هم پیوسته در یک شبکه هم افزا قرار می دهند؛ پشتیبان این شبکه چیست؟ ایدئولوژی و فلسفه مادی. معبرش کجاست؟ دنیا. در این صورت، یک جامعه جهانی به وجود می آید که معبدش دنیاست و دنیا پرستی می کند.
سکولاریزم یعنی همین یعنی تفکیک بندگی و زندگی. البته اصل بندگی، تعطیل شدنی است اگر بندگی خدا پذیرفته نشد، بندگی هوا و بندگی شیطان خواهد بود؛ «أَفَرَأَیْتَ مَنِ اتَّخَذَ إِلَهَهُ هَوَاهُ»(جاثیه/23) وقتی زندگی را از بندگی جدا کردید مردم «عَبِیدُ النَّارِ» و بنده دنیا و بنده شیطان (که به ما گفته بودند این مراقب باشید بنده او نشوید «ألّا تَعبُدُ الشّیطان») می شوند. وقتی باب امیرالمؤمنین(ع) را بستید، شریک برای خدا درست می شود و بت پرستی به پا می شود «أَلَمْ تَرَ إِلَى الَّذِینَ بَدَّلُواْ نِعْمَهَ اللّهِ کُفْرًا وَأَحَلُّواْ قَوْمَهُمْ دَارَ الْبَوَارِ. جَهَنَّمَ یَصْلَوْنَهَا وَبِئْسَ الْقَرَارُ. وَجَعَلُواْ لِلّهِ أَندَادًا لِّیُضِلُّواْ عَن سَبِیلِهِ»(ابراهیم/30)
جریان سکولاریست های مسلمان؛ بزرگ ترین انحراف دنیای اسلام
با توجه به آنچه گفته شد الگوی توسعه مدرن، پیچیده ترین لایه حجابی است که در مقابل اسلام و عصر ظهور تولید شده است و لذا به گمان ما در درون دنیای اسلام، اگر بخواهیم یک طبقه منحرف نام ببریم که حقیقتاً انحراف از اسلام و انحراف از عصر ظهور ایجاد می کنند سکولاریست های مسلمان هستند. سکولاریست های مسلمان امروز در کنار یهود و نواصب (که این تمدن روی دوش آنهاست) در مقابل عصر ظهور صف آرایی کرده اند و جبهه ای بر علیه حق و اهل بیت(ع) به وجود آورده اند. اینها که دنبال جدا کردن زندگی از بندگی بودند و خودشان را روشن فکرترین طبقه به حساب می آوردند با وهابی های مرتجع همدست شده اند و بر علیه ـ به قول خودشان هلال شیعی، مشترکاً دست به اقدام می زنند. هیچ انحرافی (انحراف از از عصر ظهور) در دنیای اسلام بدتر از اشاعه جریان تجدد و بازسازی و اصلاحات بر محور تجدد (که فرهنگ و اخلاق کشور ما و دنیای اسلام را در اخلاق دنیا پرستی غرب منحل می کند) نیست. محور درگیری ما در حرکت به سمت ظهور، اینجاست.
پی نوشت ها:
(1) الإقبال بالأعمال الحسنه (ط - الحدیثه)، ج2، ص: 65
(2) الأمالی (للطوسی)، النص، ص: 60
×
متن زیر گزارشی از سخنرانی حجت الاسلام و المسلمین میرباقری است که در شب هقتم محرم الحرام سال 91 در هیأت ثارالله قم در مدرسه فیضیه برگزار شده است. ایشان در این جلسه بیان داشتند که سید الشهداء(ع) رحمت الله الواسعه است؛ که «بَذَلَ مُهْجَتَهُ فِیک لِیسْتَنْقِذَ عِبَادَک مِنَ الْجَهَالَهِ وَ حَیرَهِ الضَّلَالَه». اگر عاشورا نبود مؤمنین در مقابل فتنه ها پناهگاه نداشتند. این معنی رحمه الله الواسعه است؛ امام حسین(ع) حاضر شد زن و بچه او اسیر بشوند تا ما اسیر شیطان و اسیر نفس نشویم. در راستای ریشه یابی این بحث به ظاهرگرایی در دین و دوری از جریان ولایت اشاره کرده اند
مقدمه
گفته شد که عصر ظهور، در مقیاس ایجاد یک مدرنیته اخلاقی یا حتی یک تمدن اسلامی نیست، بلکه یک تحول عمیق و فراتمدنی است، و این تحول بر محور وجود مقدس امام عصر (عج) اتفاق می افتد؛ یعنی خلیفه مطلق خدا و بقیه الله، کار ناتمام همه انبیاء را به اتمام میرساند و دین الهی را به ظاهر می سازد؛ «وَ اَظْهِرْ بهَ دین نَبیّکَ»(1) معنای انتظار هم این است که رویکرد ما در زندگی فردی و جمعی و تاریخی، معطوف به عصر ظهور باشد؛ لذا انتظار، یک عبادت فراگیر نسبت به همه عبادت های دیگر است. هم چنین گفته شد که حجاب ها و موانعی برای عصر ظهور وجود دارد که هم باید از این موانع، احتراز کنیم و هم درگیر با این موانع شویم و هم یک طرح اثباتی برای عبور از این موانع داشته باشیم. و همین جاست که معنی اضطرار به یک فقاهت دینی روشن میشود. هم چنین گفته شد که بزرگترین حجاب معاصر که برای دوران ظهور محقق شده که شاید تجمیع همه شیطنت ها و ملعنت های فراعنه تاریخ در آن هست، جریان تجدد و ایده ترقی است. ایده ترقی یا توسعه، در مقابل ایده انتظار است. انتظار به معنای انتظار یک دولت الهی است اما ایده ترقی، ایده تشکیل یک حکومت زمینی آرمانی است. این حجاب، مبتنی بر یک ایدئولوژی مادی و بر اساس فلسفه ها و دانش ها و تکنولوژی پشتیبان، زندگی بسیط و ساده دوران گذشته را به یک الگوهای پیچیده، هم افزا و به هم تنیده، تبدیل کرده و به دنبال آن، انقلابات اجتماعی به وجود آورده و در پی یک تحول جهانی است. این حجاب باید برداشته شود تا به دوران ظهور نزدیک شویم.
نقد دو جریان ظاهرگرا (شدید و خفیف) در مواجهه با دین و تجدد
در مواجهه با جریان تجدد دو برخورد وجود دارد: یک جریان به شدت ظاهرگرا است که دین را به ظواهر خلاصه میکند و لذا از کلام و اعتقادات تا فقه دچار اشتباه شده است؛ یعنی قرآن و روایات و معارف را سطحی و ظاهری معنا میکنند و حاضر نیستند تعمق و تعقل در فهم روایات را به کار بگیرند و عمیق بفهمند. اینها همه چیز را توقیفی میدانند و میگویند همان سبک زندگی که زمان وجود مقدس نبی اکرم (ص) وجود داشت، همان سبک، سبک مقبولی است و ما باید همانطور زندگی کنیم و نباید هیچ تغییر و دگرگونی در سبک زندگی پیدا شود. و گاهی میگویند عصر ظهور هم همان طور است.
در این نگاه، مغالطه ای بین حجیت و توقیف گرایی در آن اتفاق افتاده است. فرق است بین این که بگوییم باید همه شئون زندگی و تحول در سبک زندگی به حجیت برسد و استنادش به دین تمام شود، و این که بگوییم معنای دینی شدن این است که همه چیز را ویران کرده و به یک زندگی بسیط دوران گذشته برگردیم! بسیاری از سلفی ها همینطور هستند. این نگاه، قطعاً مطلوب نیست و نمی توان آن را به اسلام استناد داد. همین جاست که می گوییم نیاز به یک تفقه عمیق داریم تا بفهمیم که چگونه با این تمدن مواجهه کنیم و یک بار هم برای اول و آخر باید تکلیف خودمان را با این تمدن ویرانگر روشن کنیم.
نگاه دومی وجود دارد که در آن هم به نحوی ظاهرگرایی (خفیف) به چشم می خورد. این نگاه هم به شکل عمیق به اسلام و جبهه ترقی و توسعه نگاه نمی کند. بر اساس این نگاه، با تکیه بر یک سلسله روایات و احکام فقهی، کلیت این تمدن و علم و تکنولوژی و دانش آن را امضاء می کنیم! یعنی علم و تکنولوژی و الگوهای کلان در سبک زندگی غربی را به منطقه الفراغ می بریم و امضاء می کنیم. در این نگاه هم به شکل دیگری ظاهرگرایی وجود دارد.
ایدئولوژی تمدن غرب، سکولاریسم است و به دنبال قطع کردن رابطه عرض عریض زندگی اجتماعی انسان، با خداپرستی است. آنها این ایدئولوژی را به فلسفه و علم و روش تحقیق تبدیل کردند تا هیچ ایده متافیزیکی در دانش و تحقیق راه پیدا نکند. و تلاش کرده اند هر قدم که جلو میروند رابطه بین این مظاهر زندگی و آن ایدئولوژی را مستحکم تر و منسجم تر و دقیق تر برقرار کنند؛ یعنی آنها رابطه تمدن را با اخلاق با فلسفه با مبانی با اعتقادات برقرار میکنند و سعی میکنند تمدنی بسازند که تنیده در اخلاق و فلسفه باشد اما ما وقتی میخواهیم این تمدن را اسلامی کنیم صرفاً با فقه خُرد (فقهی که ناظر به احکام کلان نیست و فقط ناظر به احکام موضوعات است) با آن مواجهه میکنیم.
در این دو نگاه به دو شکل، ظاهرگرایی در فهم اسلام و ظاهرگرایی در شناخت تمدن رقیب وجود دارد. ظاهرگرایی نوع اول، ما را به «تحجر» و ظاهرگرایی نوع دوم، ما را به «انفعال» میکشاند.
چرا به بسط تفقه برای عبور از شرایط موجود نیازمندیم؟
ما اگر با تجدد و ایده ترقی مقابله میکنیم به این معنا نیست که به ظاهرگرایی دیگری دعوت میکنیم. ما نیاز به یک تفقه عمیق همه جانبه داریم تا بتوانیم جامعه مؤمنین را از این حجاب (حجاب مدرنیته) عبور دهیم. بر اساس این تفقه، باید در همان مقیاسی که آنها رابطه بین مبانی و غایات خودشان را با برنامه ریزی اجتماعی دیدند در همان مقیاس، رابطه بین فرهنگ اسلام و زندگی اجتماعی را برقرار کنیم و الا از یک ظاهرگرایی به یک ظاهرگرایی دیگر منتقل میشویم؛ یعنی از تحجر به انفعال منتقل میشویم و دستگاه معرفت دینی ما به دستگاه ماشین امضای تمدن غرب تبدیل خواهد شد. به عنوان مثال، غربی ها میگویند فضای اجتماعی، فضای تبرج و تحریک به شهوت است؛ لذا این اصل در الگوی پوشاکشان اثر می گذارد. اما وقتی ما میگوییم فضای جامعه فضای تبرج و تزین و تحریک به شهوت نیست، بلکه این امر مربوط به فضای خانواده و فضای خصوصی است، این نکته هم در الگوی پوشاک مردها و زنها اثر میگذارد. بحث الگوی پوشاک، بحث لباس نیست؛ بلکه بحث رابطه پوشش با فرهنگ و با غایات توسعه و سایر حوزه های سبک زندگی است؛ لذا ما نمی توانیم از الگوی پوشاک آنها را دفاع کنیم.
در الگوی اشتغال زنان هم برخی می گویند: بانوان باید در فعالیت های اجتماعی حضور داشته باشند. این حرف، درست است ولی نه در چارچوب الگوی سرمایه داری. آن الگویی که مرد و زن را منبع تولید ثروت می داند و میخواهد همه ظرفیت های نهفته و حتی جاذبه های زنانه را در خدمت تولید ثروت قرار می دهد و مثلاً با تکیه به این جاذبه ها، صنعت توریسم راه می اندازد و تولید درآمد می کند، حتما قابل امضاء نیست. این به معنی نادیده گرفتن ایفای نقش بانوان در فعالیت های اجتماعی و جامعه پردازی نیست، بلکه به این معناست که باید مبتنی بر مبادی و غایات اسلامی، الگوی نوین اسلامی برای مشارکت اجتماعی بانوان را ارائه دهیم. اگر الگوی پوشاک اسلام، متفاوت است، حتماً الگوی اشتغال و روابط اقشار آن هم متفاوت است. نمی شود همان معنای اشتغال با همان غایاتی که در نظام سرمایه داری تعریف میشود را برای بانوان در جامعه اسلامی تعریف کنیم و بعد، توجیه کنیم. در مورد الگوهای دیگر هم همین حرف ها قابل طرح است.
اسلام یک مجموعه به هم تنیده است که اعتقادات و اخلاق و فقه آن، هماهنگ هستند. اسلام نمی خواهد فقط در سطح خُرد دخالت کند، بلکه میخواهد در طراحی های کلان هم دخالت کند. نمی شود رابطه تمدن غرب که نسبت بین مظاهر و بنیان ها را میبیند را با اسلام، فقط از طریق احکام فقهی موجود (آن هم احکامی که ناظر به زندگی در یک دوران ساده تری بوده) حل و فصل کنیم؛ این شدنی نیست. این همان جایی است که نیاز به یک تفقه پیچیده در یک فضای وسیع تر داریم تا بتواند برای ما یک معبری برای عبور از شرایط موجود به سمت عصر ظهور فراهم کند.
امام(ع)، رحمت واسعه و رحمت موصوله است
در ادامه با توجه به نزدیک شدن ایام تاسوعا و عاشورا، فضای بحث را کمی تغییر می دهیم. یکی از خصوصیاتی که در معارف ما برای معصومین(ع) به ویژه برای سیدالشهداء(ع) بیان شده، این است که وجود مقدس ایشان «رحمه الله الواسعه» هستند؛ یعنی رحمت الهی در وجود ایشان تجلی پیدا کرده است و از طریق ایشان، این رحمت فراگیر خدای متعال به ما بندگان میرسد.
همه مخلوقات و همه انسان ها محتاج به رحمت خدای متعال هستند و رحمت اوست که ما را تأمین میکند. این رحمت هم شامل رحمت رحمانیه و هم شامل رحمت رحیمیه خدای متعال میشود؛ یعنی خدای متعال دو گونه رحمت دارد: یک رحمت عام به مؤمن و کافر میرسد و یک رحمت خاص که به آنهایی که وارد وادی توحید میشوند و دین خدا را میپذیرند، می رسد. نعمت های دنیایی مخصوص به مؤمن نیست به کافر هم میدهند و حتی به کفار بیش از مؤمنین هم میدهند. خدای متعال می فرماید: «لَوْ لَا أَن یَکُونَ النَّاسُ أُمَّهً وَاحِدَهً لَّجَعَلْنَا لِمَن یَکْفُرُ بِالرَّحْمَانِ لِبُیُوتهِِمْ سُقُفًا مِّن فِضَّهٍ وَ مَعَارِجَ عَلَیهَْا یَظْهَرُونَ»(زخرف/33) رحمانیت خدای متعال همان رحمت عامی است که کافر هم در آن نعمت و رحمت غرق است. فرموده اند که اگر شما موحدین و مؤمنین تحمل میکردید و چشمتان را نمی گرفت و به خاطر دنیای آنها، طرف آنها نمی رفتید و دینتان را از دست نمی دادید ما بیش از این به کفار میدادیم.
اما از آن طرف، خدای متعال دین را به همه نمی دهد. دین، حقیقت توحید و حقیقت ولایت حقه است که از آنِ یک عده خاصی است و آنها هستند که میتوانند که به این وادی وارد شوند و این رحمت خاص خدای متعال را بچشند و تلقی کنند. همه نعمت های بهشت از این مقوله اند. همه نعمت های باطنی و خاص و خالص از این دسته هستند.
ما همه فقیر این رحمت ها هستیم؛ یعنی این طوری نیست که نسبت به این رحمت های عام خدای متعال یا رحمت های خاص خدای متعال بی تفاوت باشیم. در درون ما یک نوعی افتقار و یک نوعی نیاز به این رحمت های خدای متعال وجود دارد و هر خیری هم به ما میرسد از مجرای این رحمت میرسد. «بِسْمِ اللّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ» یعنی هر کاری میخواهید انجام بدهید استعانت از اسم الله بجویید؛ آن هم اللهی که الرحمن و الرحیم است. خدای متعال الوهیت دارد و الوهیت مقام جامع است که همه اسماء حسنی، ذیل آن هستند. این «الله» اگر به من مدد میرساند به این خاطر است که رحمن است و رحیم است. شما در هر وادی قدم میگذارید در هر وادی وارد میشوید باید با بسم الله وارد شوید و از خدای متعال که رحمان و رحیم استعانت بجویید؛ چون هر کجا او از شما دست میگیرد یا با رحمانیتش است یا با رحیمیتش.
این رحمت هایی که خدای متعال به ما میرساند در یک رشته خلاصه میشود و آن، رشته جریان رحمت خدای متعال در عالم است. رحمت ها و محبت هایی که در این دنیا، بین ما قرار داده شده، محبت های الهی است؛ یعنی احدی به احدی محبت نمی کند الا این که خدا به او محبت میکند. اینطور نیست که اگر خدای متعال محبتش را بردارد ما به هم دیگر عنایتی داشته باشیم. محبت شما به دوستتان، دوستتان به شما، پدر به فرزند، فرزند به پدر، مادر به فرزند و ... همه شعاع رحمت خدای متعال است. اگر خدای متعال بساط رحمت خودش را جمع کند احدی به احدی رحم نمی کند. اگر کسی این امر را فهمید آن وقت غربت خودش را در دنیا میفهمد؛ «ارْحَمْ فِی هَذِهِ الدُّنْیَا غُرْبَتِی»(2) انسان اگر میفهمید که احدی جز خدای متعال به فکر انسان نیست و همه اینهایی که ما به آنها تکیه میکنیم اعم از اسباب، دوستان و ... هیچ کدام تکیه گاه نیستند و به فکر ما نیستند، غربت خود را درک می کند. اگر خدای متعال این رشته محبت را قطع کند هیچ دوستی به دوستی جواب نمی دهد. لذا در قیامت خدای متعال خیلی از این رشته ها را قطع میکند: «وَتَقَطَّعَتْ بِهِمُ الأَسْبَابُ»(بقره/166) چون دیگر به درد آن دنیا نمی خورند. قرآن میفرماید: «یَوْمَ یَفِرُّ الْمَرْءُ مِنْ اَخیهِ وَاُمِّهِ وَاَبیهِ وَصاحِبَتِهِ وَبَنیهِ. لِکُلِّ امْرِئٍ مِنْهُمْ یَوْمَئِذٍ شَاءْنٌ یُغْنیه»(عبس/34) چون خدای متعال آن رشته ای که شما را به او پیوند میداد را قطع کرده است.
اما یک رشته رحمت وجود دارد که این رشته رحمت ازلاً و ابداً برقرار است و رحمت موصوله است و آن، جز وجود مقدس امام(ع) نیست. امام(ع)، معدن الرحمه است و رحمت موصوله و پیوسته خدای متعال است که هیچ گاه آن رحمت از ما قطع نمی شود. در روایات آمده است: «أنا و علیٌ أبَوا هذه الأمَه»(3) محبتی که امیرالمؤمنین و وجود مقدس نبی خاتم (ص) به آحاد مؤمنین دارند از محبتی که پدر به تک فرزند خودش دارد بیشتر است و اساساً یک سنخ و منزلت دیگری از محبت است؛ کما این که محبت مادر یک سنخ دیگری از محبت است و متفاوت از محبت دیگران است، محبت امام(ع) هم یک سنخ دیگری از محبت نسبت به ماست که با همه محبت ها متفاوت است؛ رفیع تر، لطیف تر و عام تر است. ما مکلفیم به آن رحمت، پیوند بخوریم و اگر از آن بریدیم، بریدن از خدا به حساب میآید و به خروج از مسیر توحید منتهی میشود.
در این رحمت ها سید الشهداء(ع) رحمت الله الواسعه است؛ «بَذَلَ مُهْجَتَهُ فِیک لِیسْتَنْقِذَ عِبَادَک مِنَ الْجَهَالَهِ وَ حَیرَهِ الضَّلَالَه» اگر عاشورا نبود مؤمنین در مقابل فتنه ها پناهگاه نداشتند. این معنی رحمه الله الواسعه است؛ امام حسین(ع) حاضر شد زن و بچه او اسیر بشوند تا ما اسیر شیطان و اسیر نفس نشویم.
پی نوشت ها:
(1) مصباح المتهجد و سلاح المتعبد، ج1، ص: 406
(2) مصباح المتهجد و سلاح المتعبد، ج2، ص: 593
(3) کمال الدین و تمام النعمه، ج1، ص: 261
×
متن زیر گزارشی از سخنرانی حجت الاسلام و المسلمین میرباقری است که در شب هشتم محرم الحرام سال 91 در هیأت ثارالله قم در مدرسه فیضیه برگزار شده است. ایشان در این جلسه بیان داشتند که سید الشهداء(ع) یک کاری کردند که رحمت خاص خدا به سوی مؤمنین گشوده شود. یکی از اموری که منبع جوشش رحمت خداست، و رحمت خاص خدا را متوجه ما میکند بلا کشی است. اگر شما در راه خدا تحمل بلا کنید، باطن این صبر در بلا و ابتلا، رجوع به حضرت حق و برخورداری از رحمت خاص خواهد بود.
مقدمه
عرض کردیم که رحمت های خدای متعال به دو قسم تقسیم میشود: رحمت های رحمانیه خدای متعال که همه مؤمنین و کافرین را در بر میگیرد و شرط این رحمت، ایمان و معرفت و محبت نیست. و رحمت های رحیمیه که مختص اهل ایمان و مطیعین و خاشعین است؛ به اندازه ای که وارد وادی ایمان میشوند و قدم به وادی هدایت میگذارند درهای آن رحمت به رویشان گشوده میشود. حقیقت ولایت و ایمان از رحمت های رحیمیه است. «کَتَبَ فی قُلُوبِهِمُ الْإیمانَ وَ أَیَّدَهُمْ بِرُوحٍ مِنْهُ»(مجادله/22) و «أنْزَلَ السَّکِینَهَ فِی قُلُوبِ الْمُؤْمِنِینَ»(فتح/4)
همه این رحمت ها و محبت هایی که در عالم بین مخلوقات میبینیم، یا جلوه رحمت رحمانیه و یا جلوه رحمت رحیمیه خداست. با نگاه توحیدی، اگر دوستی به شما ملاطفت میکند یا مؤمنی، محبت ایمانی به دوست خودش دارد و همه محبت هایی که شامل حال ما میشود، حتی اگر جمادات، تعاطفی با ما دارند جلوه ای از رحمت خداست.
امام(ع)؛ رشته پیوسته و جاری رحمت الهی در عوالم
سرچشمه رشته رحمت، کلمه تامه رحمت و معدن الرحمه، یعنی امام(ع) است و که همه محبت های الهی به مخلوقات از این معدن الرحمه جاری میشود. امام رشته رحمتی است که هیچگاه بین ما و خدای متعال قطع نمی شود و این طور نیست که یک جایی، امام(ع) رابطه رحمت خود را با مؤمنین قطع کند و یا آن فیض عامی که باید به همه بندگان خدا برساند را منع کند. فیض عام آنها جاری است و فیض خاصش هم تابع درجات ایمان است. امام رضا(ع) فرمودند: «الْإِمَامُ الْأَنِیسُ الرَّفِیقُ وَ الْوَالِدُ الشَّفِیقُ وَ الْأَخُ الشَّقِیقُ وَ الْأُمُّ الْبَرَّهُ بِالْوَلَدِ الصَّغِیرِ»(1)
بعضی از جلوه های رحمت الهی که در عالم هست مستدام نیستند به دلیل این که در نشئات دیگر، نیازی به آن جلوه های رحمت نیست؛ لذا خدای متعال این بساط رحمت را جمع میکند و سفره دیگری گشوده میشود. «یوْمَ یَفِرُّ الْمَرْءُ مِنْ أَخِیهِ. وَأُمِّهِ وَأَبِیهِ. وَصَاحِبَتِهِ وَبَنِیهِ»(عبس/34) و «الْأَخِلَّاء یَوْمَئِذٍ بَعْضُهُمْ لِبَعْضٍ عَدُوٌّ»(زخرف/67) و «یَوْمَ لَا یَنفَعُ مَالٌ وَ لَا بَنُونَ. إِلَّا مَنْ أَتَی اللَهَ بِقَلْبٍ سَلِیمٍ»(شعراء/88) و ... برخی در اینجا «إِلَّا» را استثناء منقطع گرفته اند ولی اینطور نیست؛ استثناء متصل است. قلب سلیم قلبی است که وقتی به ملاقات پروردگارش میرود خالی از شرک است.
اما امام(ع) آن رشته محبت پیوسته و جاری خدای متعال در همه عوالم است؛ «الرّحْمَهِ الْمَوصُولَه» است؛ لذا هم در دنیا هم در برزخ و هم در قیامت و هم در عوالم بعدی هست. در روز قیامت، وقتی کار دشوار میشود و همه غرق عرق میشوند، پیش یک یک انبیاء(ع) میآیند و کمک میخواهند. حضرت آدم(ع) ارجاع به حضرت نوح(ع) میدهند و جناب نوح(ع) به ابراهیم خلیل(ع)، تا میرسند به وجود مقدس نبی اکرم (ص). نبی گرامی اسلام (ص) وقتی آن وضعیت سنگین محشر را میبینند مقابل «باب الرحمن» میآیند و به سجده میافتند. خدای متعال میفرماید برخیزید و هرکه را میخواهید دستگیری کنید؛ یعنی به ایشان اجازه میدهند تا گره به دست ایشان باز شود. این معنی رحمت خاص خدای متعال است که در قیامت هم برقرار است.
در ذیل این آیه شریفه «وَمِنَ النَّاسِ مَنْ یَتَّخِذُ مِنْ دُونِ اللَّهِ أَندَادًا یُحِبُّونَهُمْ کَحُبِّ اللَّهِ وَالَّذِینَ آمَنُوا أَشَدُّ حُبًّا لِلَّهِ»(بقره/165) روایاتی وارد شده که فرموده اند: «هم أولیاء فلان و فلان و فلان اتخذوهم أئمه من دون الإمام الذی جعل الله للناس إماما»(2) بعد خدای متعال میفرماید: «وَلَوْ یَرَى الَّذِینَ ظَلَمُوا إِذْ یَرَوْنَ الْعَذَابَ أَنَّ الْقُوَّهَ لِلَّهِ جَمِیعًا وَأَنَّ اللَّهَ شَدِیدُ الْعَذَابِ. إذْ تَبَرَّأَ الَّذِینَ اتُّبِعُواْ مِنَ الَّذِینَ اتَّبَعُواْ وَرَأَوُاْ الْعَذَابَ وَتَقَطَّعَتْ بِهِمُ الأَسْبَابُ»(بقره/166) آن ائمه ای که اینها از آنها تبعیت کردند و آنها را شریک خدا قرار دادند و به جای خدا دوستشان داشتند، آن انداد از اینها تبری میجویند و عذاب جاری میشود و ائمه جور و تابعینشان، عذاب را مشاهده میکنند و آن روابط قطع میشود.
اما روایاتی در ذیل این آیه وارد شده است و در یک مورد آمده است(3) روز قیامت، منادی از باطن عرش الهی ندا میدهد «أین خلیفه الله فی أرضه؟» جناب داوود برمیخیزند. منادی ندا میدهد که شما خلیفه روی زمین بوده اید ولی این جا شما مقصود نیستید. دوباره منادی از باطن عرش ندا میدهد «أین خلیفه الله فی أرضه؟» آن وقت امیرالمؤمنین(ع) برمیخیزند. بعد ندا میآید هر کسی که در دنیا از ایشان پرتو گرفته و استضائه به ایشان کرده و از نور ایشان برخوردار شده، در آخرت هم دنبال امیرالمؤمنین(ع) حرکت کند. همه مؤمنین اولین و آخرین، دنبال حضرت حرکت میکنند؛ ایشان، امیر مؤمنین اولین و مؤمنین آخرین است. حضرت همه را تا مقاماتشان در بهشت همراهی میکنند و بار همه را به دوش میکشند. بعد از این که حضرت، اتباع خودشان را سامان میدهند، آن وقت منادی ندا میدهد بقیه هم دنبال ائمه خودشان بروند! وقتی بقیه سراغ ائمه خودشان میروند که «إذْ تَبَرَّأَ الَّذِینَ اتُّبِعُواْ مِنَ الَّذِینَ اتَّبَعُواْ» آنها از تابعین تبری میجویند ومیگویند: ما بار شما را نمی توانیم بکشیم، بیخود دنبال ما آمدید! پس، آن رشته رحمت که اگر کسی به آن گره بخورد در صحنه های سخت قیامت هم قطع نمی شود، وجود مقدس امام(ع) است؛ کما این که رحمت خدای متعال هیچ گاه قطع نمی شود.
به ما دستور دادند که شما هم به این رشته گره بخورید و پیوند خودتان را با این رشته قطع نکنید. اگر میخواهید به رحمت خدای متعال راه پیدا کنید حتماً باید به این رشته پیوند بخورید و اگر رابطه خودتان را با این رشته قطع کردید آن گاه همه هدایت خدای متعال از شما رو بر میگرداند.
فسق یعنی شکستن پیمان ولایت و انقطاع از رشته رحمت
فاسق حقیقی آن کسی است که حقیقت وجود و حقیقت اختیارش، از دایره عهد ولایت و این رشته رحمت خارج است. «الَّذِینَ یَنقُضُونَ عَهْدَ اللَّهِ مِن بَعْدِ مِیثَاقِهِ وَیَقْطَعُونَ مَا أَمَرَ اللَّهُ بِهِ أَن یُوصَلَ»(بقره/26) فسق در قرآن یعنی قطع این رشته. هرچند فسق در قرآن، فقط یک معنا ندارد، ولی این قاعده کلی هست که فاسق در قرآن یعنی آن کسی که عهدش را با خدا زیر پا گذاشته و از رشته ای که باید به او پیوند میخورد جدا شده است. در روایات آمده است: این عهد، همان پیمان ولایت امیرالمؤمنین(ع) است که خدای متعال از همه مؤمنین و موحدین گرفته است. آنهایی که این پیمان ها را بسته اند بعد این پیمان ها را نقض میکنند و رشته ای که خدای متعال فرموده باید به او پیوند بخورید، قطع میکنند، فاسق هستند. آنهایی که این عهد را نقض نمی کنند و این رشته را قطع نمی کنند، فاسق نیستند. در روایات آمده که به حضرت موسی ابن جعفر(ع) عرض کردند: بعضی از شیعیان شما گناهانی انجام میدهند؛ آیا ما بگوییم اینها فاسقند؟ فرمود: نگویید اینها فاسقند. اینها فاسق العملند ولی طیب الروح اند(4) یعنی اگر روح از محیط این عهد خارج نشده و پیوندش با این رشته رحمت الهی و این عروه الوثقای الهی برقرار است، فاسق نیست. البته اگر گناهی کرد این گناه، متصل به امام(ع) نیست؛ چون این گناه، خروج از محیط ولایت و خروج از عهد الهی است و رشته متصل به رحمت نیست.
اگر کسی فاسق شد، قرآن که کتاب هدایت خداست و خدای متعال بر آن نورانی کردن بشر فرستاده که «کِتَابٌ أَنزَلْنَاهُ إِلَیْکَ لِتُخْرِجَ النَّاسَ مِنَ الظُّلُمَاتِ إِلَى النُّورِ»(ابراهیم/1) همین کتاب او را اضلال می کند «وَ ما یُضِلُّ بِهِ اِلَّا الْفاسِقینَ»(بقره/26) این اضلال از آن اضلال های ستودنی است. در زیارت های سیدالشهداء(ع) دیدید مکرر آمده که: «الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِی جَعَلَ النَّارَ مَثْوَاهُمْ»(5) به تعبیر دیگر، هر کسی به سمت امام(ع) برود و رشته اش را با او برقرار کند با این کتاب، را از ظلمات به سمت نور خارج می شود. اما اگر عهد بشکند و رشته رحمت را بگسلد و فاسق شود، این کتاب آسمانی، عامل ضلالت او خواهد بود؛ یعنی این آدم، کتاب خدا هم به درد او نمی خورد و او را اضلال میکند.
تجلی رحمت الهی در رحم آل محمد (ص) و سپس، در رحم مؤمنین
در روایات متعددی ذیل همین آیات آمده است که: آن رحم اصلی که اصل رحامت الهی و رحمت الهی در آن متجلی است، امام(ع) است. یعنی اصلی ترین رشته ای که خدای متعال فرمود آن رشته را قطع نکنید، ما هستیم. در سوره مبارک رعد آمده است: «أَفَمَن یَعْلَمُ أَنَّمَا أُنزِلَ إِلَیْکَ مِن رَبِّکَ الْحَقُّ کَمَنْ هُوَ أَعْمَى إِنَّمَا یَتَذَکَّرُ أُوْلُواْ الأَلْبَابِ. الَّذِینَ یُوفُونَ بِعَهْدِ اللّهِ وَلاَ یِنقُضُونَ الْمِیثَاقَ. وَالَّذِینَ یَصِلُونَ مَا أَمَرَ اللّهُ بِهِ أَن یُوصَلَ وَیَخْشَوْنَ رَبَّهُمْ وَیَخَافُونَ سُوءَ الحِسَابِ»(بقره/26) یک عده ای هستند که به بصیرت میرسند و میبینند آنچه بر تو نازل شده، حق است. یک عده هم در کوری و در حجاب اند. این دو دسته، یکی نیستند. آن کسانی که تو را حق میبینند و حقی را که بر تو نازل شده میبینند، اولوالالباب هستند که به عهد توحید و ولایت پایبندند. نقطه مقابل آنها، فاسقین هستند که قرآن آنها را اضلال میکند. در ذیل این آیه، مرحوم کلینی نقل کرده است که حضرت فرمودند: «إنَّ الرَّحِمَ مُعَلَّقَهٌ بِالْعَرْشِ تَقُولُ اللَّهُمَّ صِلْ مَنْ وَصَلَنِى وَ اقْطَعْ مَنْ قَطَعَنِى وَ هِیَ رَحِمُ آلِ مُحَمَّدٍ وَ هُوَ قَوْلُ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ الَّذِینَ یَصِلُونَ ما أَمَرَ اللّهُ بِهِ أَنْ یُوصَلَ وَ رَحِمُ کُلِّ ذِى رَحِمٍ»(6)
این رشته رحامت که رحمت الهی در آن متجلی است و ما باید به او گره بخوریم، رحم آل محمد (ص) است. اصل آن رشته رحامت که از رحمت خدا ناشی میشود در وجود مقدس امام(ع) است و همه باید به آن پیوند بخورند و اگر کسی از او جدا شد خدا از او میبرد و از رحمت خود دورش می کند. خدای متعال به کسی پیوند میخورد که با این رشته پیوند برقرار کند. در طول این رشته، رحم هر ذی رحمی که رشته رحامتی با آل محمد(ع) دارد، قرار می گیرد. رسول الله (ص) فرمودند: «بِرُّ الوالِدَینِ وَ صِلَهُ الرَّحِم تُهَوِّنانِ الحِسابَ»(7) بعد حضرت این آیه را خواندند: «وَالَّذِینَ یَصِلُونَ مَا أَمَرَ اللّهُ بِهِ أَن یُوصَلَ وَیَخْشَوْنَ رَبَّهُمْ وَیَخَافُونَ سُوءَ الحِسَابِ»
از امام رضا(ع) نقل شده است که: «إِنَّ رَحِمَ آلِ مُحَمَّدٍ الْأَئِمَّهِ ع لَمـُعـَلَّقـَهٌ بـِالْعـَرْشِ تـَقُولُ اللَّهُمَّ صِلْ مَنْ وَصَلَنِى وَ اقْطَعْ مَنْ قَطَعَنِى ثُمَّ هِیَ جـَارِیـَهٌ بـَعْدَهَا فِی أَرْحَامِ الْمُؤْمِنِینَ. ثُمَّ تَلَا هَذِهِ الْآیَهَ: وَ اتَّقُوا اللّهَ الَّذِى تَسائَلُونَ بِهِ وَ الْأَرْحامَ»(8) که اگر با رحم خودتان پیوند برقرار کنید به رشته ای از آن رحامت نبی اکرم (ص) که در آنها هست، گره می خورید. آن رحمتی که محترم است و ما باید به آن گره بخوریم رشته رحمت خداست و که در رحمت نبی اکرم (ص) متجلی است و سپس شعبه هایی پیدا می کند. ما باید به شعب این رحمت، پیوند بخوریم.
میدانید یکی از گناهان کبیره، قطع رحم و بریدن پیوندهای نسبی است؛ یعنی قطع رابطه با پدر یا مادر یا برادر یا اعمام یا دایی ها و امثال اینها. این که میگویند با ارحام قهر نکنید که در دنیا و آخرت آثار سوء دارد، به خاطر این است که شعبه ای از رحامت نبی اکرم (ص) که همان رحمت الهی است از آستان نبی اکرم (ص) در ارحام دیگر جاری میشود پیوند با آنها پیوند با نبی اکرم (ص) و پیوند با اهل بیت(ع) است. روایات توضیح میدهد که این رحامت، رشته اتصال به رحمت خداست و خدای متعال یکی از شعب رحمت خود را برای هر بنده ای، در ارحام قرار داده که اگر شما با او قطع کردید رشته رحمت الهی قطع می شود؛ لذا این قدر، عذاب و کیفر به دنبال دارد.
بلاکشی سیدالشهدا(ع)؛ مبدأ جوشش رحمت رحیمیه
سید الشهداء(ع) یک کاری کردند که رحمت خاص خدا به سوی مؤمنین گشوده شود. یکی از اموری که منبع جوشش رحمت خداست، و رحمت خاص خدا را متوجه ما میکند بلا کشی است. اگر شما در راه خدا تحمل بلا کنید، باطن این صبر در بلا و ابتلا، رجوع به حضرت حق و برخورداری از رحمت خاص خواهد بود. «وَبَشِّرِ الصَّابِرِینَ» آنهایی که در بلا از تعلقات خودشان میگذرند به خاطر یک تعلق بالاتر است: «الَّذِینَ إِذَا أَصَابَتْهُم مُّصِیبَهٌ قَالُواْ إِنَّا لِلّهِ وَإِنَّـا إِلَیْهِ رَاجِعونَ»(بقره/155) یعنی رشته تعلقشان به حضرت حق، موجب میشود که از تعلقات بگذرند و تحمل کنند. به تعبیر دیگر، ابتلائات به خاطر تعلقات است؛ تحمل بلا یعنی اگر خدای متعال این رشته تعلقات را برید ما این بلا را به خاطر تعلق بالاتر تحمل کنیم.
و بعد در ادامه داریم که «أولَئِکَ عَلَیْهِمْ صَلَوَاتٌ مِنْ رَبِّهِمْ وَرَحْمَهٌ وَأُولَئِکَ هُمُ الْمُهْتَدُونَ» سه چیز به اینها میرسد: صلوات خدا و رحمت و مغفرت. صلوات خدا با آدم چه کار میکند؟ فرمود: «هُوَ الَّذِی یُصَلِّی عَلَیْکُمْ وَمَلَائِکَتُهُ لِیُخْرِجَکُم مِّنَ الظُّلُمَاتِ إِلَی النُّورِ»(احزاب/43) خاصیت صلوات خدای متعال این است. وقتی که به بنده رسید سیرش در وادی نور شروع میشود. و میدانید که: «النّور آل محمد» صلوات خدا و صلوات ملائکه ما را تطهیر میکند و از وادی ظلمات به سوی وادی نور سیر میدهد. این برای آنهایی است که صابرند و آنهایی که وقتی در بلا میافتند، به ما گره میخورند که «إِنَّا لِلّهِ وَإِنَّـا إِلَیْهِ رَاجِعونَ» و صابر و بلکه گاهی شاکر هستند. پس خاصیت بلا این است که ما را به صلوات و رحمت میرساند. این رحمت عام خدا نیست، آن رحمتی که مال صابرین است، رحمت رحیمیه است. آن رحمت، طمأنینه و یقین و نورانیت و هدایت است «وَأُولَئِکَ هُمُ الْمُهْتَدُونَ» اینها کسانی هستند که وقتی خدای متعال آنها را در کوره بلا برد و تعلقاتتان را گرفت صبر کردند و هدایت شدند. پس، باطن بلا، رحمت رحیمیه و محبت خاص خداست.
آن رحمت و محبت و صلوات که در بلا میآید، جذبات الهی است که انسان را به مقامات میرساند. بلای سیدالشهداء(ع) آن بلای عظیمی است که در آن جذباتی و شعاعی از رحمت رحیمیه خدای متعال هست که می تواند همه عالم را سالک کند. گاهی بلای ما به اندازه خودمان است و فقط خودمان را میبرد و میرساند ولی بلای اولیاء خدا این طور نیست؛ بلکه صبرشان درهای هدایت و درهای صلوات و درهای رحمت را بر روی یک امت باز میکند مثل جناب یوسف(ع) که بر بلاها صبر کرد و مردم مصر از بت پرستی و قحطی نجات پیدا کردند. این خاصیت صبر یک بنده خداست.
بلای سیدالشهداء(ع) آن بلای عظیمی است که از آن، جذباتی و رحمتی و صلواتی ساطع میشود که همه خوبان عالم را در بر می گیرد. اتفاقا یکی از جلوه های جمال الهی در عاشورا که زینب کبری (س) فرمود: «ما رأیتُ إلّا جمیلاً»(9) همین است. این جنبه شفاعت ایشان است؛ این غیر از آن رحمتی است که خود سیدالشهدا(ع) را برده است. آن رحتمی که خود آنها را گرفته و با آن رفته اند را ما نمی فهمیم که چه خبر است: «یا أَیَّتُهَا النَّفْسُ الْمُطْمَئِنَّهُ ارْجِعِی إِلی رَبِّکِ راضِیَهً مَرْضِیَّهً فَادْخُلِی فِی عِبادِی وَ ادْخُلِی جَنَّتِی»(فجر/30) ولی آن رحمت، نازل میشود و همه خوبان عالم سر سفره این رحمت، مهمانند. سیدالشهداء(ع) بلائی کشیده است که همه ما را سالک میکند و رنجی را برده که بار همه عالم را میبندد.
از همین جا بدست می آید که وجود مقدس سیدالشهداء(ع) هم خودشان مظهر رحمت خاص خدای متعال نسبت به همه موحدین هستند و هم بلای ایشان محل نزول رحمت خاص خداست. حتی ابراهیم خلیل(ع) با این بلا سالک میشود. وقتی ابراهیم خلیل(ع) عرض کرد: خدایا چرا دست من را گرفتی و نگذاشتی اسماعیل را با دست خودم قربانی کنم تا به ثواب اعظم ابتلائات برسم، ابراهیم خلیل را به کربلا بردند و یک تجلی از عاشورا بر قلبش واقع شد و به گونه ای متألم شد که روایت می گویدکه اگر اسماعیل را سر میبرید این بلا برایش حاصل نمی شد. «وَ فَدَیناهُ بِذِبْحٍ عَظِیمٍ»(صافات/107) ابراهیم خلیل با آن رحمت الهی که از آستان امام حسین(ع) جاری میشود به آن مقامی رسید که در قربانی کردن اسماعیل نمی توانست به این مقام برسد.
این چه رحمتی است؟ این است رحمه الله الواسعه و باب نجات الهی. لذا در زیارت عاشورا به یک جایی میرسید که میگویید «وَ اَسْئَلُ اللَّهَ بِحَقِّکُمْ وَبِالشَّاْنِ الَّذى لَکُمْ عِنْدَهُ اَنْ یُعْطِیَنى بِمُصابى بِکُمْ اَفْضَلَ ما یُعْطى مُصاباً بِمُصیبَتِهِ» یعنی همه در ظرف خودشان اگر در دامن رحمت سیدالشهداء(ع) افتادند درهایی از رحمت رحیمیه و صلوات الهی به رویشان گشوده میشود. بعد این جمله در زیارت عاشورا می خوانید: «اللهُمَّ اجْعَلْنی فی مَقامِی هذا مِمَّن تَنالُهُ مِنْکَ صَلَواتٌ وَرَحْمَهٌ وَمَغْفِرَه» اگر ما هم وارد وادی بلای سیدالشهداء(ع) شدیم جلوه ای از آن رحمت، ما را میگیرد. این معنی شفاعت سیدالشهداء است. این یکی از جلوه های جمال بلای عاشورا است. خدای متعال یک رحمتی بر سیدالشهداء(ع) در عاشورا نازل کرده که اگر همه دوستان و شیعیانش وارد کربلا و عاشورا شوند آن رحمت، آنها را میگیرد. این بلایی است که میتواند همه عالم را سالک کند. این محیط رحمت رحیمیه خدای متعال است که همه با آن میتوانند به «اَفْضَلَ ما یُعْطى مُصاباً بِمُصیبَتِهِ» برسند. همین است که روز قیامت، جناب حبیب، به حضرت ابوالفضل(ع) غبطه میخورد؛ چون وقتی نگاه میکنند میبینند آن بهره ای که قمر بنی هاشم از سیدالشهداء(ع) و از این رحمت واسعه برده است، با بقیه متفاوت است.
پی نوشت ها:
(1) الکافی (ط - الإسلامیه)، ج1، ص: 200
(2) تفسیر العیاشی، ج1، ص: 72
(3) إذا کان یوم القیامه نادى مناد من بطنان العرش: أین خلیفه الله فی أرضه؟ فیقوم ّ داود النبی علیه السلام فیأتی النداء من عند الله عز و جل: لسنا إیاک أردنا و إن کنت لله ّ تعالى خلیفه ثم ینادی ثانیه: أین خلیفه الله فی أرضه، فیقوم أمیرالمؤمنین علی بن ّ أبی طالب علیه السلام فیأتی النداء من قبل الله عز و جل: یا معشر الخلائق هذا علی بن ّ أبی طالب خلیفه الله فی أرضه و حجته على عباده، فمن تعلق بحبله فی دارالدنیا ّ فلیتعلق بحبله فی هذا الیوم یستضئ بنوره و لیتبعه إلى الدرجات العلی من الجنات ّ قال: فیقوم الناس الذین قد تعلقوا بحبله فی الدنیا فیتبعونه إلى الجنه، ثم یأتی ّ النداء من عند الله جل جلاله: ألا من ائتم بإمام فی دار الدنیا فلیتبعه إلى حیث ّ یذهب به، فحینئذتبرأ الذین اتبعوا من الذین اتبعوا و رأوا العذاب و تقطعت ّ بهم الاسباب و قال الذین اتبعوا : لو أن لنا کره فنتبرأ منهم کما تبرؤوا منا کذلک ّ یریهم الله أعمالهم حسرات علیهم و ما هم بخارجین من النار.
(4) زَیْدِ بْنِ یُونُسَ الشَّحَّامِ قَالَ قُلْتُ لِأَبِی الْحَسَنِ مُوسَى ع الرَّجُلُ مِنْ مَوَالِیکُمْ عَاصٍ یَشْرَبُ الْخَمْرَ وَ یَرْتَکِبُ الْمُوبِقَ مِنَ الذَّنْبِ نَتَبَرَّأُ مِنْهُ فَقَالَ: تَبَرَّءُوا مِنْ فِعْلِهِ وَ لَا تَتَبَرَّءُوا مِنْ خَیْرِهِ وَ أَبْغِضُوا عَمَلَهُ فَقُلْتُ یَسَعُ لَنَا أَنْ نَقُولَ فَاسِقٌ فَاجِرٌ فَقَالَ لَا الْفَاسِقُ الْفَاجِرُ الْکَافِرُ الْجَاحِدُ لَنَا وَ لِأَوْلِیَائِنَا أَبَى اللَّهُ أَنْ یَکُونَ وَلِیُّنَا فَاسِقاً فَاجِراً وَ إِنْ عَمِلَ مَا عَمِلَ وَ لَکِنَّکُمْ قُولُوا فَاسِقُ الْعَمَلِ فَاجِرُ الْعَمَلِ مُؤْمِنُ النَّفْسِ خَبِیثُ الْفِعْلِ طَیِّبُ الرُّوحِ وَ الْبَدَنِ.
(5) الکافی (ط - الإسلامیه)، ج4، ص: 577
(6) الکافی (ط - الإسلامیه)، ج2، ص: 151
(7) بحار الأنوار (ط - بیروت)، ج71، ص: 85
(8) الکافی (ط - الإسلامیه)، ج2، ص: 156
(9) بحار الأنوار (ط - بیروت)، ج45، ص: 116
×
متن زیر گزارشی از سخنرانی حجت الاسلام و المسلمین میرباقری است که در شب نهم محرم الحرام سال 91 در هیأت ثارالله قم در مدرسه فیضیه برگزار شده است. ایشان در این جلسه بیان داشتند که لعن عبادت بزرگی است که ما را از سقوط و انحطاط و از خطر امواج فتنه که از دستگاه شیاطین جنی و انسی می آید، حفظ می کند. گویا مؤمن خودش یکی از قلعه ها و سنگرهای اسلام است و شیاطین سعی می کنند این سنگر را با امواج ظلمانی خود فتح کنند. اگر هم کسی به آنها پیوند بخورد ملعنت ها و شیطنت های آنها انسان را می گیرد.
مقدمه
در زیارت شریف عاشورا معارف بلندی بیان شده که مقامات سلوکی و مسیر ما را در استفاده از عاشورا معین می کند. از جمله معارفی که در این زیارت نورانی ذکر شده، دعاهایی است که بی بدیل یا کم نظیر هستند. اگر انسان توجه به عاشورا پیدا کند و سالک با عاشورا شود، این خواسته های رفیع در او شکل می گیرد و این دعاها در او محقق می شود.
تعیین موضع از طریق سلام و لعن
سلام هایی است که در زیارت عاشورا به وجود مقدس سیدالشهداء(ع) و اصحاب و اهل بیت ایشان داده می شود، یک نوع دعاست. عظمت آنها و عبادت های آنها، موجب صلوات و دعاست. دعای دیگر، لعن بر دشمنان ایشان است. لعن یعنی دعای برای دوری رحمت خدای متعال از دشمنان. یعنی انسان تقاضا می کند: خدایا تو که ارحم الراحمینی و رحمتت واسعه است اینها را از آن رحمت خاصه و رحیمیه خودت دور کن. در واقع، جمال عبادت سیدالشهدا(ع) ما را به سلام دعوت می کند و زشتی کار دشمن هم ما را به لعن می کشاند؛ یعنی موضعمان نسبت به دو جبهه، مشخص می شود.
لعن؛ مانع نفوذ امواج ظلمانی ائمه جور
این لعن عبادت بزرگی است که ما را از سقوط و انحطاط و از خطر امواج فتنه که از دستگاه شیاطین جنی و انسی می آید، حفظ می کند. گویا مؤمن خودش یکی از قلاع (قلعه ها) و سنگرهای اسلام است و شیاطین سعی می کنند این سنگر را با امواج ظلمانی خود فتح کنند. اگر هم کسی به آنها پیوند بخورد ملعنت ها و شیطنت های آنها انسان را می گیرد.
در روایتی، امام صادق(ع) در توضیح اینکه چرا پیروان امام جائر، دین ندارند و پیروان امام عادل، سرزنش نمی شوند، فرمودند: چون سیئات امام جائر، حسنات دوستدارانش را از بین می برد و حسنات امام عادل هم سیئات دوستدارانش را نابود می کند(1) وقتی امام(ع) حسنه خودش را در کفه ترازوی شما گذاشت همه سیئات و ظلمات محو می شوند و آن طرف، وقتی گناه یزید (لعنه الله) را در کفه طرفدارانش بگذارید، دیگر نماز و سایر اعمال به چه کار می آید!
شیاطین و ائمه جور، امواج ظلمات و سیئات خود را می فرستند و می خواهند همه ما را غرق کنند؛ «لأُزَیِّنَنَّ لَهُمْ وَلأُغْوِیَنَّهُمْ»(حجر/39) و «ظُلُمَاتٌ بَعْضُهَا فَوْقَ بَعْضٍ»(نور/40) و «لأقْعُدَنّ لَهُمْ صِرَاطَکَ الْمُسْتَقِیمَ. ثُمّ لاَتِیَنّهُمْ مّن بَیْنِ أَیْدِیهِمْ وَمِنْ خَلْفِهِمْ وَعَنْ أَیْمَانِهِمْ وَعَن شَمَآئِلِهِمْ»(اعراف/16) در این جنگ باطنی، چه چیزی مانع نفوذ اینها می شود؟ لعن. انسان باید دشمنان خدا را لعن کند و خود قرآن کریم هم مکرراً آنها را لعن می کند. اگر مداومت بر این لعن ها نباشد امواج فتن بنی امیه، ما را هم با خودش غرق می کند. در روایاتی آمده است که اگر کسی دعای لعن را بخواند مانند کسی است که در رکاب رسول خدا (ص) در روز بدر، تیراندازی کرده است. مگر آنها چه کار می کردند؟ آنها جلوی فتح قلعه های اسلام را می گرفتند؛ و اینجا هم همین طور است. البته گاهی اوقات، لعن انسان، فقط سنگر خودش را محفوظ نگه می دارد اما برخی آنقدر لعن شان قوی است که یک جبهه را عقب می زند و امواج ظلمانی آنها و شعله های جهنم را خاموش می کند.
دریافت حقیقت لعن، پس از ورود به فضای عاشورا
حقیقت لعن با ورود به فضای عاشورا دریافت می شود. اگر کسی وارد عاشورا نشود جسارت و جرأت این دعا در او پیدا نمی شود. اگر وارد عاشورا شدید می بینید که این دشمنی که این قدر قیافه حق به جانب و مدافع حقوق بشر و آزادی و... می گیرد اگر پایش بیافتد به کودک لب تشنه شش ماهه، بین دو نهر آب، روی دست پدرش، تیر می زند؛ آن وقت است که انسان می تواند شمشیرش را از غلاف بیرون بکشد. و گرنه فطرت انسان اجازه نمی دهد که انسان به راحتی، یک مرغ یا حتی یک پشه را بکشد. چطور می شود که در صحنه ای مالک اشتر شمشیرش را در می آورد و از این طرف لشکر دشمن داخل می رود و از آن طرف بیرون می آید! چطور می شود مثل امیرالمؤمنین(ع) با آن رأفت و دلسوزی که محبتش به امت از پدر به فرزند بیشتر است، در جنگ صفین، از این طرف شمشیرش را می گذارد و از آن طرف لشکر خارج می شود؟ وقتی انسان ببیند که آنها چه می کنند و باطن جهالت و شرارت و شیطنت آنها چیست، آن وقت است که این حجاب، کنار می رود و می فهمد که اینها چه موجوداتی هستند و باید از این طرف شمشیر بگذاری و از آن طرف در بیایی. انسان تا این باطن را نبیند چطور می تواند شمشیر بکشد و خون بریزد؟ مگر آسان است؟
خون ریختن یا باید بر اساس شهوات و غضب مادی انسان باشد که دستگاه شیطانی همین کار را می کند و مثلاً جنگ اول و دوم جهانی را راه می اندازد و بمبی می اندازد و صد هزار انسان را نابود می کند. ما این غضب و شهوت را که ما نمی خواهیم؛ در جنگ اسلامی، غضب الهی است که خود را نشان می دهد. باید دید غضب الهی چه وقت و چگونه تحریک می شود؟ انسان وقتی به متن حادثه عاشورا برود و زشتی فعل دشمنان خدا ببیند، چنین غضبی پیدا می کند. خود امام حسین(ع) در روز عاشورا که دلش تا یک لحظه قبل برای دشمنان می سوخت و می فرمود: «من خیر شما را می خواهم، اجازه بدهید حجت را بر شما تمام کنم و حرفم را بزنم، چرا هلهله می کنید و ...»، یک لحظه بعد وقتی می گویند «بُغضاً لِاَبیک» ذوالفقار را از این طرف لشگر دشمن می گذارد و از آن طرف بیرون می آید! راوی می گوید: تا حالا ندیدم یک آدم مجروح غصه دار گرسنه و تشنه و ... این گونه مبارزه کند. «ما رأیت مکسورا قط- و قد قتل ولده و أهل بیته و أصحابه- أربط جأشا و لا أمضى جنانا و لا أجرأ مقدما منه»(2)
یعنی اینجا جای دلسوزی نیست. آنجا که خدا عذاب می کند اگر دلت سوخت، خودت هم مستحق عذاب می شوی! و این دلسوزی، علامت ضعف ایمان است. آنجا که خدا عذاب می فرستد و یا ولیّ خدا (که معدن الرحمه است) به اذن الله عذاب می کند، جای دلسوزی نیست؛ این اشفاق و محبت، اشفاق انحرافی و محبت انحرافی است و اشفاق و محبت خدایی نیست. خدایی که ارحم الراحمین است اشد المعاقبین هم هست؛ «أنَّکَ أرْحَمُ الرّاحِمینَ فی مَوْضِعِ الْعَفْوِ وَ الرَّحْمَهِ، وَ أشَدُّ الْمُعاقِبینَ فی مَوْضِعِ النَّکالِ وَ النَّقِمَهِ»(3) هر دو، خوب است. هم جهنم خوب است هم بهشت. امیرالمؤمنین(ع)، فقط قاسم الجنه نیست، «قَاسِمُ الْجَنَّهِ وَالنَّارِ» است؛ هم «نِعْمَهِ اللَّهِ عَلَی الْأَبْرَارِ» است و هم «نَقِمَتِهِ عَلَی الْفُجَّار»(4)
عظمت پیدا کردن مصیبت سیدالشهدا(ع)؛ مدخل ورود به خونخواهی
در زیارت عاشورا حدود دوازده دعا وجود دارد که مقامات سلوکی در فضای عاشوراست. اگر کسی در وادی عاشورا افتاد قفل دلش برداشته می شود و دهانش به این دعاها باز می شود. بعد از آن سلام و لعن ها، اولین دعا این است که: «لَقَدْ عَظُمَ مُصابی بِکَ فَاَسئلُ اللهَ الَّذی اَکرَمَ مَقامَکَ وَ اَکْرَمَنی اَنْ یَرزُقَنی طَلَبَ ثارِکَ مَعَ اِمامٍ مَنصُورٍ مِنْ اَهْلِ بَیْتِ مُحَمَّدٍ صَلی اللهُ عَلَیهِ وَ الِه» اگر مصیبت سیدالشهداء(ع) در قلب کسی بار انداخت و فوران پیدا کرد و عظمت این مصیبت در دلش تجلی یافت و فهمید که چه اتفاقی افتاده است، آماده می شود برای «اَنْ یَرزُقَنی طَلَبَ ثارِکَ مَعَ اِمامٍ مَنصُورٍ» لذا انسان خدا را به حق سیدالشهداء(ع) قسم می دهد که خدایا همینطور که به من لطف کردی و من را به امام حسین(ع) محترم شمردی، این روزی را هم به من بده که جزو خونخواه های سیدالشهدا(ع) در رکاب امام زمان(ع) باشم. اگر عظمت مصیبت سیدالشهداء(ع) در دل کسی واقع شد، مدخل ورود به خونخواهی سید الشهداء(ع) در رکاب امام زمان(ع) است.
این اولین دعاست و عبادت عظیمی است؛ چون غضب کردن برای خدا و امام(ع)، خیلی خوب است و از رشته های محکم ایمان است؛ «اَوْثَقُ عُرَی الایمانِ الْحُبُّ فی اللهِ وَ البُغْضُ فِی اللهِ وَ تَوالی اَوْلیاءِ اللهِ وَ التَّبَرّی مِنْ اَعْداءِ اللهِ»(5) دستگاه شیاطین گناه عظیمی را مرتکب شده اند که ماجرای آن تمام نشده است. هر کسی راضی به این گناه باشد، داخل در آن است و هر کسی ساکت باشد معاقب است و لذا حتما باید مقابل آن، موضع داشت. جزو اعظم عبادات این است که انسان به جایی برسد که دلش بخواهد خونخواه ولی خدا باشد و دلش شور بزند که بیاید و در صف درگیری با دشمنان بکشد و کشته شود. «اَسْئَلُکَ اَنْ تَجْعَلَ وَفاتى قَتْلاً فى سَبیلِکَ تَحْتَ رایَهِ نَبِیِّکَ مَعَ اَوْلِیاَّئِکَ وَ اَسْئَلُکَ اَنْ تَقْتُلَ بى اَعْداَّئَکَ وَ اَعْداَّءَ رَسُولِکَ وَ اَسْئَلُکَ»(6)
وجاهت عندالله با اتکاء وجاهت امام حسین(ع)
دعای دوم در زیارت عاشورا این است: «اللهمّ اجْعَلْنی عِنْدَکَ وَجِیهاً بِالحُسَیْنِ عَلَیهِ السَّلام فِی الدُّنْیا وَالآخِرَه» کسی که وارد وادی عاشورا می شود ظرفیت پیدا می کند که وجاهت عندالله پیدا کند. وجاهت عندالله از آنِ معصوم(ع) است. ما کاری نکردیم که وجیه باشیم. وجاهت بقیه به تبع وجاهت معصومین(ع) است. اگر جلوه ای از آن وجاهت بیاید، آن وقت انسان وجیه عندالله می شود. وجاهت در نزد مردم، یک طور به دست می آید یا وجاهت در نزد ملائکه و یا وجاهت در نزد مؤمنین، طور دیگری به دست می آید، اما وجاهت عندالله، یک چیز دیگری است که اگر یک تجلی از امام حسین(ع) بر انسان نیفتد وجیه عندالله نمی شود. اگر کسی وارد عاشورا شد و با عاشورا راه رفت و سالک شد، کارش به جایی می رسد که این طلب در او پیدا می شود و می فهمد که وجاهت عند الله هم چیزی است و راه این وجاهت هم فقط امام حسین(ع) است.
پی نوشت ها:
(1) قال عبدالله بن أبی یعفور : سألت أبا عبدالله الصادق علیه السلام : ماالعله أن لا دین لهؤلاء وما عتب لهؤلاء؟ قال : لان سیئات الامام الجائر تغمز حسنات أولیائه وحسنات الامام العادل تغمز سیئات أولیائه.
(2) وقعه الطف، ص: 252
(3) مصباح المتهجد و سلاح المتعبد، ج2، ص: 578
(4) المزار الکبیر (لابن المشهدی)، ص: 217
(5) الکافی (ط - الإسلامیه)، ج2، ص: 126
(6) الکافی (ط - الإسلامیه)، ج4، ص: 75
×
متن زیر گزارشی از سخنرانی حجت الاسلام و المسلمین میرباقری است که در شب دهم محرم الحرام سال 91 در هیأت ثارالله قم در مدرسه فیضیه برگزار شده است. ایشان در این جلسه بیان داشتند که جملات «اَنْ یَجعَلنِی مَعَکُمْ فی الدُّنیا وَ الاخرهِ». یعنی سیر انسان در دنیا و آخرت با معصوم(ع) باشد. این معیت، معیت جسمانی نیست؛ معنای این معیت آن است که همه قوا، خواسته ها و تمنیات انسان با معصوم(ع) باشد. و در ادامه هم از ثبات قدم بحث شده است.
مقدمه
یکی از معارفی که در زیارت عاشورا آمده، دعاهایی است که در ضمن این زیارت وجود دارد. رسیدن به این خواسته ها و دعاها و اجابت این دعاها در مورد انسان، از طریق سلوک با عاشورا حاصل می شود. اگر کسی اهل توجه و توسل به حادثه عاشورا باشد و وقوف در عاشورا داشته باشد می تواند به این خواسته ها و اجابت در این خواسته های رفیع برسد.
این دعاها در واقع یک نوعی قبض و بسط و رفت و آمد با خود زیارت دارد و تحول حالی که در متن این زیارت برای زائر حاصل می شود او را وارد مقامات ادعیه می کند؛ لذا این دعاها پراکنده است و هر کدام متناسب با همان مقام زیارت، حاصل می شود. در جلسه قبل، دعاهایی مثل سلام و لعن و ... را به اشاره بیان کردیم و برخی دیگر باقی ماند.
دو فراز کلی زیارت عاشورا
اگر بخواهیم زیارت عاشورا و سیری که برای زائر در این زیارت اتفاق می افتد در یک نگاه کلان دسته بندی کنیم دو قسمت یا فراز اصلی مطرح می شود: قسمت اول، به «اَللّهُمَّ اجْعَلْ مَحْیاىَ مَحْیا مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ مَماتى مَماتَ مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ» ختم می شود.
بعد از این تحول و سیری که برای زائر اتفاق می افتد، توجه و نگاه عمیق و جدیدی به حادثه عاشورا اتفاق می افتد که با «اَللهمَّ اِنَّ هذا یَوْمٌ تَبرکَتْ به بنوامَیَهَ وَ ابْنُ اکِلهَ الأَکبادِ» به آن توجه داده شده است؛ این مقدمه، برای آن است که انسان برای آن لعن جامعی که صد مرتبه تکرار می شود، تهیأ پیدا کند. پایان قسمت دوم، دعایی است که در سجده انجام می گیرد و سجده قرب زیارت عاشوراست.
معنای «کرامت معرفت» و «رزق برائت»
در فراز اول، پس از سلام و لعن و درک عظمت مصیبت و بصیرت و صف بندی و قتال و برائت و ... این دعا مطرح می شود: «فَاسُئلُ الله اَلذی اَکرَمَنی بِمَعرفَتِکُمْ وَ مَعرفَهِ اَولیائِکُمْ وَرَزَقنِی اَلبرائَهَ مِن اَعدائِکُمْ»
معرفت، آن نورانیت قلبی است که بعد از تسلیم و تصدیق برای انسان حاصل می شود. معرفت یک امر دم دستی نیست که انسان به طور عادی به آن برسد. معرفت امام(ع)، شناخت شناسنامه ای نیست، دشمنان هم امام(ع) را این طور می شناختند! به این شناخت، «معرفت» نمی گویند. معرفت آن حالت شناختی است که همراه با خضوع و خشوع و تسلیم و تصدیق است؛ بعد از این مقامات، معرفت حاصل می شود. فرمود: «إنّکم لا تکونوا صالحین حتّی تعرفوا و لا تعرفوا حتّی تصدّقوا و لا تصدّقوا حتّی تسلّموا أبواباً أربعهً»(1) لذا انسان اول باید تسلیم بشود تا بتواند تصدیق کند بعد ابواب معرفت به روی او باز شود. خدای متعال در سیر زیارت عاشورا، درهای معرفت را به روی زائر باز کرده و آنها را مکرم به معرفت داشته است؛ هم کرامت معرفت داده و رزق برائت.
و قابل ذکر است که ارزاق که همیشه این خوردنی ها و پوشیدنی ها نیستند؛ یک رزق های رفیع تری هم داریم؛ «وَ مَوَائِدَ الْمُسْتَطْعِمِینَ مُعَدَّهٌ»(2) که در زیارت معصوم(ع) به انسان می رسد. «مَن سَرَّهُ أنْ یَکونَ عَلَی مَوائِدِ النُّورِ یَوْمَ القیِامَهِ فَلْیَکُن مِنْ زُوّارِ الحُسَینِ بنِ عَلیٍّ ع»(3) این هم رزق است و کسی که می خورد، هم سیر می شود و هم لذت می برد. در روایات آمده است که رزق برخی از ملائکه، تسبیح و برخی، تکبیر است. اینها رزق های مهمتری هم هستند. قرآن کریم می فرماید: «کَلِمَهً طَیِّبَهً کَشَجَرَهٍ طَیِّبَهٍ أَصْلُهَا ثَابِتٌ وَفَرْعُهَا فِی السَّمَاءِ. تُؤْتِی أُکُلَهَا کُلَّ حِینٍ بِإِذْنِ رَبِّهَا»(ابراهیم/24) فرموده اند: آن شجره طیبه ای که در آسمان هست، اصلش نبی اکرم(ص) و ائمه(ع) هستند و فرعش محیط ولایت آنهاست. کسی که وارد محیط ولایت شد سماواتی می شود و «تُؤتی أُکُلَها کُلَّ حینٍ بِإِذنِ ربها» این درخت هر حینی، روزی ای، رزقی، میوه ای و ثمره ای برای اهل این سماوات دارد. فرمودند: آن رزق، علم امام(ع) است. در سیر زیارت عاشورا هم، برائت از دشمنان، رزق است و رزق مهمی است که انسان سالک به آن دست می یابد و جذب و هضم کند.
معنای مقام معیّت با معصوم(ع) در دنیا و آخرت
حال، باب دعا برای او باز می شود: «اَنْ یَجعَلنِی مَعَکُمْ فی الدُّنیا وَ الاخرهِ» یعنی سیر انسان در دنیا و آخرت با معصوم(ع) باشد. این معیت، معیت جسمانی نیست؛ این همان است که: «اَللّـهُمَّ اجْعَلْ لی مَعَ الرَّسُولِ سَبیلاً»(4) و «یَا لَیْتَنِی اتَّخَذْتُ مَعَ الرَّسُولِ سَبِیلا»(فرقان/27) معنای این معیت آن است که همه قوا، خواسته ها و تمنیات انسان با معصوم(ع) باشد. خدای متعال با ما هست «وَ هُوَ مَعَکُمْ أَینَما کُنْتُمْ»(حدید/4) اما ممکن است ما از خدا، جدا شویم. یک عده، در عین این که خدا در کنار آنها و در قرب آنهاست، اینها از خدای متعال دورند. معصوم(ع) هم آن اسم اعظم الهی است که در همه کائنات ساری و جاری است و به همه نزدیک است حتی در روایات، درباره «انَّ اللَّهَ یَحُولُ بَیْنَ الْمَرْءِ وَ قَلْبِهِ» فرموده اند: این حیلوله خدا بین قلب و مرء انسان، به واسطه حجتش و به واسطه معصوم(ع) است. لکن نزدیکی معصوم(ع) به ما بدان معنا نیست که ما هم به او نزدیکیم. این که انسان بتواند معیت با معصوم(ع) پیدا کند و همراه ایشان باشد، امر دشواری است. این همراهی، مقدماتی دارد؛ «وَ مَنْ یُطِعِ اللَّهَ وَ الرَّسُولَ فَأُولئِکَ مَعَ الَّذینَ أَنْعَمَ اللَّهُ عَلَیْهِمْ مِنَ النَّبِیِّینَ وَ الصِّدِّیقینَ وَ الشُّهَداءِ وَ الصَّالِحینَ»(نساء/69) این چهار دسته، کسانی هستند که خدای متعال یک نعمت خاصی به آنها داده که نعمت ولایت است. اگر کسی «یُطِعِ اللَّهَ وَ الرَّسُولَ» باشد در زمره «فَأُولئِکَ مَعَ الَّذینَ أَنْعَمَ اللَّهُ عَلَیْهِمْ» و همراه آنها خواهد بود.
خدای متعال در آیات قبل تر می فرماید: «فَلاَ وَ رَبِّکَ لاَ یُؤْمِنُونَ حَتَّىَ یُحَکِّمُوکَ فِیمَا شَجَرَ بَیْنَهُمْ ثُمَّ لاَ یَجِدُواْ فِی أَنفُسِهِمْ حَرَجًا مِّمَّا قَضَیْتَ وَیُسَلِّمُواْ تَسْلِیمًا»(نساء/65) یعنی وقتی حضرت (ص) را ترازو کردید و ایشان را معیار و میزان حق قرار دادید و تردید هم نکردید که «ثُمَّ لا یَجِدُوا فی أَنْفُسِهِمْ حَرَجاً مِمَّا قضیت» و تسلیم محض بودید و با عقل یا شهود خود، برتری جویی نکردید، به مرتبه ایمان می رسید. بعد می فرماید: «وَلَوْ أَنَّا کَتَبْنَا عَلَیْهِمْ أَنِ اقْتُلُواْ أَنفُسَکُمْ أَوِ اخْرُجُواْ مِن دِیَارِکُم مَّا فَعَلُوهُ إِلاَّ قَلِیلٌ مِّنْهُمْ»(نساء/66) یعنی اندکی هستند که بار این تکلیف را می کشند. «وَلَوْ أَنَّهُمْ فَعَلُواْ مَا یُوعَظُونَ بِهِ لَکَانَ خَیْرًا لَّهُمْ وَأَشَدَّ تَثْبِیتًا» ولی اگر این موعظه الهی را می شنیدند و انجام می دادند مایه ثبات خودشان می شد «وَ إِذاً لَّآتَیْنَاهُم مِّن لَّدُنَّا أَجْراً عَظِیمًا. وَلَهَدَیْنَاهُمْ صِرَاطًا مُّسْتَقِیمًا»(نساء/68) یعنی از محضر خودمان اجر عظیم به آنها می دادیم و آنها را به صراط مستقیم هدایت می کردیم.
صراط مستقیم، صراط منعم علیهم است؛ «اهْدِنَا الصِّراطَ الْمُسْتَقیمَ. صِراطَ الَّذینَ أَنْعَمْتَ عَلَیْهِمْ» که صراط معصوم(ع) و ولایت معصوم(ع) و ورود در وادی ولایت است. در روایت در توضیح «صِرَاطَ الَّذِینَ أَنعَمتَ عَلَیهِمْ» آمده است: «شِیعَهِ عَلِیٍّ الَّذِینَ أَنْعَمْتَ عَلَیْهِمْ بِوَلَایَهِ عَلِیِّ بْنِ أَبِی طَالِبٍ علیه السلام لَمْ تَغْضَبْ عَلَیْهِمْ وَ لَمْ یَضِلُّوا»(5) ورود به این وادی، همان مقام معیت است.
همسفران مقام معیّت
کسانی که به این وادی وارد می شوند، همسفران خاصی پیدا می کنند: «فَأُوْلَئِکَ مَعَ الَّذِینَ أَنْعَمَ اللّهُ عَلَیْهِم منَ النَّبِیِّینَ وَالصِّدِّیقِینَ وَالشُّهَدَاء وَالصَّالِحِینَ» اگر سیر و سفری ملاحظه نکنید، معیت هم بی معناست، این معیت بعد از سیر است. انسان در سیر خود، یا رو به خدای متعال می رود و در وادی صراط مستقیم است یا در وادی ولایت طاغوت. اگر در وادی صراط مستقیم و صراط عبودیت بود همسفران و همراهانی دارد که عبارتند از: «النَّبِیِّینَ وَالصِّدِّیقِینَ وَالشُّهَدَاء وَالصَّالِحِینَ» اینها هم کسانی هستند که خدا به آنها نعمت داده است. پس، کسی که هدایت به صراط مستقیم شد با آنهایی که در صراط مستقیم و صراط بندگی سیر می کنند همسفر می شود و می تواند با انبیاء، صدیقین و شهدا و صالحین معیت پیدا کند. به تعبیر دیگر، انسانی که وارد وادی ولایت می شود و به مقام معرفت امام(ع) و مقام برائت از دشمنانش و صف خود را از دشمنان جدا می کند، می تواند همسفر انبیاء و اولیاء باشد. از همه مهمتر این است که امام(ع)، خود صراط است، لذا اگر کسی در صراط مستقیم قرار گرفت به معیت با امام(ع) می رسد، و امام(ع) صراط او به سوی خداوند تبارک و تعالی خواهد بود.
مقام ثبات قدم و قدم صدق در کنار معصوم(ع)
مقام دیگر، این است: «وَ اَن یُثَبِتَ لی عِنْدَکُمْ قَدَمَ صِدْقٍ فی الدُّنیا وَالأخرهِ» یعنی خدا به من ثبات قدم بدهد تا از محضر شما کنار نروم. ثابت قدم بودن در محضر معصوم(ع)، مقام بزرگی است. یک وقت، انسان وارد وادی ولایت می شود و به معرفت می رسد ولی ثبات قدم ندارد؛ یک قدم در این وادی بر می دارد و در محضر معصومین(ع) است و یک قدم از محضر معصومین(ع) فاصله می گیرد و غایب می شود. تلاش شیطان این است که انسان را از این ثبات قدم بیرون بیاورد تا یک قدم هم با شیطان باشد؛ اگر شب با معصوم(ع) است روز با شیطان باشد، یا اگر گوش با معصوم(ع) است چشم را ببرد و ... . معیت و ثبات قدم یعنی دائماً انسان در صراط توحید و ولایت باشد و با همه وجود از این صراط جدا نشود؛ گناه یعنی پا بیرون گذاشتن از صراط عبودیت و صراط مستقیم و خروج از مقام معیت.
این ثبات قدم باید از روی صدق باشد؛ یعنی انسان واقعا آن طرف را حق محض بداند و اگر ثبات قدم دارد از سر تردید و شک و ریب در باب خدای متعال و اولیای او نباشد. این چیزی است که در سیر به وادی عاشورا اتفاق می افتد و این درها می تواند به روی او باز شود. این سیر از دنیا آغاز می شود و در آخرت هم ادامه دارد.
معنای صحیح «اَن یُبَلغَنیَ المَقامَ الَمحمودَ»
دعای دیگر، این است: «وَ اَسَئلهُ اَن یُبَلغَنیَ المَقامَ الَمحمودَ لَکُمُ عِنْدَ الله» وجود مقدس رسول الله (ص) صاحب مقام محمود هستند. اگر کسی مجرای نعمت های الهی شد و رحمت های او، به خصوص رحمت رحیمیه از طریق او به خلایق رسید، او مستحق حمد می شود و مقام محمود پیدا می کند. مقام محمود مطلق آن مقامی است که همه فیوضاتی که به همه عوالم می رسد، از طریق این مقام می رسد. اگر کسی به این مقام رسید و کائنات را به او سپردند، هر فیضی که به هر کسی می رسد، از طریق اوست.
البته قبل از این مقام، مقام محبت است. تا مقام محبت نباشد حضرت (ص) به این مقام نمی رسد. اگر خدای متعال به ایشان، مقام محمود داده و زمام کائنات را به او سپرده، کسی است که «إِنَّ اللَّهَ عـَزَّ وَ جـَلَّ أَدَّبَ نـَبـِیَّهُ عـَلَى مـَحـَبَّتِهِ فَقَالَ وَ إِنَّکَ لَعَلى خُلُقٍ عَظِیمٍ ثُمَّ فَوَّضَ إِلَیْهِ فَقَالَ عَزَّ وَ جَلَّ وَ ما آتاکُمُ الرَّسُولُ فَخُذُوهُ وَ ما نَهاکُمْ عَنْهُ فَانْتَهُوا»(6) او در مقام محبت است و چون محبت به خدای متعال دارد، محبت به مخلوقات خدای متعال هم دارد؛ «عَزِیزٌ عَلَیْهِ مَا عَنِتُّمْ حَرِیصٌ عَلَیْکُم بِالْمُؤْمِنِینَ رَؤُوفٌ رَّحِیمٌ»(توبه/128) به هر کسی که مقام محمود نمی دهند؛ آن کسی که اول در مقام محبت است و خدای متعال را دوست دارد و معدن الرحمه است، می تواند مقام محمود هم پیدا کند. به این پیغمبر می گویند: «وَ مِنَ اللَّیْلِ فَتَهَجَّدْ بِهِ نَافِلَهً لَّکَ عَسَى أَن یَبْعَثَکَ رَبُّکَ مَقَامًا مَّحْمُودًا»(اسراء/79) کأنه رسیدن به مقام محمود، مبعوث شدن و بعثتی برای حضرت(ع) است. کسی که در این مقام محمود است، می تواند شفاعت کند.
با این مقدمه، «اَن یُبَلغَنیَ المَقامَ الَمحمودَ» یعنی چه؟ این دعا اگر به این صورت، معنا شود که «من مقام معصوم(ع) را پیدا کنم»، این، توهم است و هوس و طمع در شجره ممنوعه است که هر کسی بکند، از بهشت بیرونش می کنند. شما اگر خیلی هنر دارید کاری کنید که امیرالمؤمنین(ع)، امیرتان شود!
معنای دوم این است که: «دستم به شما برسد و شما دستگیری کنید». اگر کسی نتوانست به آن مقام محمود راه پیدا کند خیرات، به روی او بسته می شود. «اَن یُبَلغَنیَ المَقامَ الَمحمودَ» یعنی من بی حجاب به مقام محمود شما راه پیدا کنم و خودتان مستقیم دستمان را بگیرید؛ نه با واسطه.
معنای سوم که معنای خوبی است، این است که انسان در سیر با عاشورا می تواند به این مقام محمود متصل شود و اگر چنین شود، آن مقام، در انسان تجلی می کند و انسان خودش هم می تواند شفاعت کند. یعنی وقتی دستش را گرفتند خودش هم می تواند دست گیری کند و به یک معنا مقام محمود در او نازل می شود (نه آن که خودش به آن مقام برسد). اگر کسی سالک با زیارت عاشورا بود می تواند به جایی برسد که دست خودش را به دست ولی خدا برساند و پس از آن، دست دیگران را هم بگیرد و به ولی خدا برساند؛ یعنی انسان، تور امیرالمؤمنین(ع) بشود و حضرت(ع) به وسیله او تور بیاندازد و انسان ها را هدایت کند؛ کما اینکه بعضی ها تور شیطان و شَرَک شیطان هستند و شیطان با آنها تور می اندازد. پس، «أَنْ یُبَلِّغَنیِ الْمَقامَ الْمَحْمُود» یعنی یا اباعبدالله(ع)، من تور شما شوم و قلوب را به طرف شما بیاورم؛ یعنی اول، من با شما باشم (مقام معیت) و ثبات قدم داشته باشم و تور هم باشم و دیگران را هم به طرف شما بیاورم و دور و بری برای شما درست کنم و جاذبه ام جاذبه ای باشد که همه را دور شما بیاورد. بر این اساس، سالک وادی عاشورا هم خودش می تواند به معیت و ثبات قدم برسد و هم می تواند دیگران را به صراط مستقیم بیاورد.
پی نوشت ها:
(1) الکافی (ط - الإسلامیه)، ج1، ص: 182
(2) کامل الزیارات، النص، ص: 40
(3) کامل الزیارات، النص، ص: 135
(4) الکافی (ط - الإسلامیه)، ج4، ص: 75
(5) تفسیر فرات الکوفی، ص: 52
(6) الکافی (ط - الإسلامیه)، ج1، ص: 265
×
متن زیر گزارشی از سخنرانی حجت الاسلام و المسلمین میرباقری است که در شب یازدهم محرم الحرام سال 91 در هیأت ثارالله قم در مدرسه فیضیه برگزار شده است. ایشان در این جلسه بیان داشتند که باطن عاشورا، رحمت اکمل و اعظم است و جذباتی است که انسان را سالک و مقرب می کند. آنقدر این ابتلا، عظیم است که نه فقط ما، بلکه ملائکه مقربین و انبیاء مرسلین هم در این وادی، سالکند و مراتبی از قربشان با بلای سیدالشهداء(ع) حاصل می شود. در این جلسه بحث بر حیات طیبه و موت طیب هم رفته است.
مقدمه
اگر زیارت عاشورا را به دو بخش تقسیم کنیم بخش دوم که اوج زیارت عاشوراست از این جا شروع می شود: «اَللّهُمَّ اِنَّ هذا یوْمٌ تَبرَّکَتْ بِهِ بَنُو اُمَیهَ» تا قبل از اینجا، بخش اول زیارت است که سیر و سلوک کامل ما در این دنیا با آن به پایان می رسد. اگر کسی مواقف و مراحل زیارت عاشورا را طی کرد و سالک با بلای عاشورا شد، یک سلوک کامل انجام داده است. این سیر و قبض و بسطی که زائر با زیارت دارد او را به یک سلسله خواسته ها و طلب ها و دعاها می رساند که محل بحث ماست.
امام(ع)، متن صراط است نه راهنما
در جلسه قبل، نکات مختلفی گفته شد از جمله بحث مقام معیت، که بحث همسفر شدن و همراهی با صراط مستقیم، یعنی با امام(ع) و اهل این صراط است. امام(ع) نفس مسیر و صراط مستقیم است. هر کسی در هر منزلتی از منازل سلوک و سیر معنوی، با امام(ع)، همراه است؛ یعنی بدون امام(ع)، سیر به سوی خدای متعال ممکن نیست؛ کما اینکه اشتباه است که خیال کنیم قرآن یک آدرس است و امام(ع) هم یک کسی است که آن آدرس را برای ما قرائت می کند. اگر نگاه انسان به امام(ع) و کتاب، این طور باشد خیلی زود مستغنی از امام(ع) و کتاب می شود و خودش آدرس را می گیرد و راه می رود. کتاب، یک نقشه راه و یک آدرس نیست؛ بلکه خودش هدایت است (هُدًى لِّلْمُتَّقِینَ)، خودش حکیم، زنده، شفیع و صراط است؛ لذا انسان به اندازه ای که به حقایق قرآن می رسد درجه دارد؛ «إقرأ وأرق»(1) امام(ع) هم همینطور است. امام(ع) یک راهنما نیست که نقشه راه را برای ما می خواند؛ امام(ع) متن صراط است و صراط الی الله جز با امام(ع)، سیر کردنی نیست و اساساً معیت با امام(ع) به معنی معیت با صراط است.
سیدالشهدا(ع)، هم ثارالله است هم ثارک است و هم ثاری
دعای دیگر در زیارت عاشورا، درخواست دوباره برای خونخواهی سیدالشهداء(ع) است؛ «وَ اَنْ یرزُقَنی طَلَبَ ثاری مَعَ اِمامٍ هُدی ظاهِرٍ ناطِقٍ بالحَقِ مِنْکُمْ» در خونخواهی مرحله قبل، «طَلَبَ ثارِکَ» را درخواست می کند اما اینجا تعبیر این است: «طَلَبَ ثاری» کأنه کسی که این قدم ها را برداشته، به حدی به امام(ع) نزدیک می شود که دیگر خون امام(ع)، خون او می شود. امام(ع)، هم ثارالله است هم ثارک است هم ثاری. این خونخواهی مربوط به دوره ظهور است که آن امام هدی که امامِ ناطق بالحق هستند، ظهور پیدا می کنند.
تقرّب؛ نتیجه ابتلای به بلای عظیم عاشورا
دعای دیگر این است: «أنْ یُعْطِیَنِی بِمُصابِی بِکُمْ أفْضَلَ ما یُعْطِی مصاباً بِمُصِیبَتِهِ» آن روی سکه بلا، ثواب و رحمت است. بلای عقوبت و عذاب برای کافر است اما مؤمن اگر مبتلا می شود کفاره گناهانش یا ترفیع درجه برای اوست. امکاناتی که به مؤمن می دهند برای این است که با این امکانات به طرف خدا برود نه اینکه مال، فرزند، جان، آبرو، حجاب و بت او شوند؛ یعنی بنا بود با این آبرو به خدا برسد و اگر اینها حجاب انسان شدند خدای متعال با گرفتن این تعلقات و با بلا، انسان را سالک می کند. صابرین آنهایی هستند که در گرفتن شدن نعمت، به خدا نزدیک می شوند و می گویند: «إِنَّا لِلّهِ وَإِنَّـا إِلَیهِ رَاجِعونَ» یعنی با تعلق به حضرت حق و با این محبت برتر و عشق برتر، از محبت های کوچکتر عبور می کنند. معنای «مصیبت» هم این است که چیزی که برنامه ریزی و هدف گیری شده، به هدف هم خورده است که بسیاری از آنها به خاطر اعمال خودمان است؛ «مَا أَصَابَکُم مِّن مُّصِیبَهٍ فَبِمَا کَسَبَتْ أَیدِیکُمْ وَیعْفُو عَن کَثِیرٍ»(شوری/30)
ولی بلای معصوم(ع) این طور نیست. در آنجا فقط ترفیع درجه است و نیز این که می خواهند بار ما را بکشند. یعنی ما اگر بخواهیم به خدای متعال برسیم با این گناهان و با این تعلقات به شیطان و نفس و دنیا میسر نمی شود. سیدالشهداء(ع) این بار بلا را برداشتند که ما را در بلای خودشان بیاورند تا با بلای خودشان، ما هم سالک شویم و الا خودمان، سالک نمی شدیم. باطن عاشورا، رحمت اکمل و اعظم است و جذباتی است که انسان را سالک و مقرب می کند. آنقدر این ابتلا، عظیم است که نه فقط ما، بلکه ملائکه مقربین و انبیاء مرسلین هم در این وادی، سالکند و مراتبی از قربشان با بلای سیدالشهداء(ع) حاصل می شود؛ لذاست که خدای متعال به جبرئیل دستور می دهد روضه سیدالشهداء(ع) را در مواقع سخت برای حضرت نوح(ع) یا برای حضرت زکریا(ع) یا حضرت آدم(ع) و... بخوانند و آنها استقامت خود را با تعلق به سیدالشهداء(ع) پیدا کنند. یک روی بلای سیدالشهداء(ع) بلای عظیم است و روی دیگر، ضیافت خاص خدای متعال و رحمت و محبتی است که از عاشورا ظهور و تجلی پیدا کرده و همه عارفان و اولیاء خدا و انبیاء، در منزلی از منازل سلوک خود به اینجا می رسند و باید از این وادی عبور کنند تا مقرب شوند.
اگر کسی وارد عاشورا شد و پا به وادی بلای سیدالشهداء(ع) گذاشت در ظرف خود، می تواند با بلای سیدالشهداء به مقام تحمل اعظم ابتلائات برسد. آنقدر این بلا، عظمت و جلالت دارد که همه مقامات با آن حاصل می شود؛ «لَقَدْ عَظُمَتِ الرَّزِیهُ وَ جَلَّتْ» این است که ما درخواست می کنیم: «أنْ یُعْطِیَنِی بِمُصابِی بِکُمْ أفْضَلَ ما یُعْطِی مصاباً» یعنی ما هم می توانیم جزو کسانی بشویم که وارد عاشورا شدند و به ثواب اعظم ابتلائات برسیم و به بالاترین آن محبتهایی که خدای متعال به اهل ابتلاء می کند دست پیدا کنیم. یکی از جلوه های جمال عاشورا همین «شفاعت» است که غیر از ضیافتی است که خدای متعال برای خود معصوم(ع) مقرر فرموده است. شفاعت این است که همه می توانند در این وادی وارد شوند و وقتی وارد شدند به اعظم ثواب های اهل بلا و به اعظم جذبات و جلوات معنوی راه پیدا کنند و به بالاترین درجات قرب با عاشورا برسند.
در ادامه زیارت عاشورا آمده است: «اللهُمَّ اجْعَلْنی فی مَقامِی هذا مِمَّن تَنالُهُ مِنْکَ صَلَواتٌ وَرَحْمَهٌ وَمَغْفِرَهٌ» اگر کسی وارد این مرحله شد همه گذشته اش تحت پوشش صلوات و رحمت و مغفرت قرار می گیرد. این صلوات، چنان که قبل از این گفتیم، سیر در وادی نور است و رحمت، رحمت رحیمیه است. اصل این صلوات و رحمت و مغفرت، متوجه سیدالشهداء(ع) است و بعد، نازله اش کسی را در بر می گیرد که وارد عاشورا می شود؛ و این همان معنای شفاعت است.
معنای حیات طیبه و ممات طیبه
دعای دیگر در زیارت عاشورا که آخرین منزلت از سلوک با عاشورا در عالم دنیاست، این است: «اللهُمَّ اجْعَلْ مَحْیای مَحْیا مُحَمَّد وَآلِ مُحَمَّد و َمَماتی مَماتَ مُحَمَّد وَآل مُحَمَّد» این چه موتی و چه حیاتی است که نبی اکرم (ص) دارند و آیا انسان می تواند به این مقام برسد که حیات نبی اکرم (ص) و اهل بیتش(ع) را پیدا کند و حیات و مماتش، شعبه ای از حیات و ممات ایشان باشد؟
در روایت آمده است: «مَنْ سَرّهُ أَنْ یحْیا حَیاتِی وَ یمُوتَ مِیتَتِی وَ یدْخُلَ الْجَنّهَ الّتِی وَعَدَنِیهَا رَبّی وَ یتَمَسّکَ بِقَضِیبٍ غَرَسَهُ رَبّی بِیدِهِ فَلْیتَوَلّ عَلِی بْنَ أَبِی طَالِبٍ(ع) وَ أَوْصِیاءَهُ مِنْ بَعْدِهِ»(2) این شجره، شجره طیبه طوبی است که امیرالمؤمنین(ع) هستند؛ «اَلسَّلامُ عَلى شَجَرَهِ طُوبى وَسِدْرَهِ الْمُنْتَهى»(3) این شجره، آن درختی است که خدای متعال غرس کرده «ضَرَبَ اللّه ُ مثلاً کلِمَهً طیِّبَهً کَشَجَرَهٍ طیّبهٍ اَصلُها ثابِتٌ و فَرعُها فی السَّمآء» و این کلمه طیبه همان کلمه توحید است؛ لذا در روایات توضیح داده اند که اصل این شجره، نبی اکرم(ع) و اهل بیت(ع) هستند و فرع آن، محیط ولایت آنهاست و کسانی که وارد وادی ولایت می شوند سماواتی می شوند (فَرعُها فی السَّمآء) و به ثمرات این درخت و ثمرات ولایت که «علم» است می رسند. پس، اگر کسی بتواند متولی به امیرالمؤمنین(ع) شود، متمسک به آن درختی شده که خدا غرس کرده است و حیات و ممات اهل بیت(ع) را پیدا می کند. در این صورت، این انسان، وارد وادی حیات شده و مرگ و زندگی اش با دیگران، متفاوت خواهد بود. در آن روایت معروف، فرموده اند: «مَنْ مَاتَ وَ لَمْ یَعْرِفْ إِمَامَ زَمَانِهِ مَاتَ مِیتَهً جَاهِلِیَّه»(4) اما کسی که به معرفت امام(ع) می رسد هم حیاتش متحول می شود و به حیات طیبه و ممات طیبه می رسد.
پی نوشت ها:
(1) الکافی (ط - الإسلامیه)، ج2، ص: 606
(2) الکافی (ط - الإسلامیه)، ج1، ص: 209
(3) المزار الکبیر (لابن المشهدی)، ص: 217
(4) کمال الدین و تمام النعمه، ج2، ص: 409
×
متن زیر گزارشی از سخنرانی حجت الاسلام و المسلمین میرباقری است که در شب دوازدهم محرم الحرام سال 91 در هیأت ثارالله قم در مدرسه فیضیه برگزار شده است. ایشان در این جلسه بیان داشتند که مؤمن وقتی می میرد وارد یک عالم زنده تری می شود و حیاتش کامل تر و متعالی تر می شود و سرچشمه این هم ولایت امام(ع) است؛ و در این صورت، شعاعی از حیات امام(ع) در او دمیده شده و در ظرف خودش سرچشمه حیات خواهد شد.
مقدمه
آخرین دعا در فراز اول زیارت عاشورا این است: «أللّهُمَّ اجْعَلْ مَحْیاىَ مَحْیا مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ مَماتى مَماتَ محمّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ» در اینجا باید بحث کرد که این حیات و ممات چه خصوصیتی دارد.
موت مؤمن یعنی ورود به اهداف و اشتیاق های برتر
گاهی زندگی برخی از انسان ها به گونه ای است که مرگ، پایان این زندگی و خط تقاطع آن قلمداد می شود و همه آمال ها و آرزوهای آنها به پایان می رسد. این انسان ها واقعاً می میرند و به همین دلیل از این مرگ، گریزان هستند. اما یک نوع حیات دیگر داریم که با مرگ ادامه پیدا می کند و مرگ، خط تقاطع این حیات نیست؛ بلکه زندگی و مردن، در یک مسیر قرار دارند و این مرگ، کمال آن حیات و مقدمه رسیدن به مقامات بعدی است. این حیات و مرگ، حیات و مرگ اولیای خداست.
مرگ اولیای خدا ادامه زندگی شان است؛ چون آرزوها و آمالی دارند که در این دنیا امکان دستیابی به آنها وجود ندارد و حتماً باید از این بساط، رخت بربندند تا امکان رسیدن به آن مقام برایشان میسر شود. به همین دلیل، اولیای خدا و متقین، مشتاق مرگ هستند؛ «لَولا الاَجَلُ الذی کَتَبَ اَلله علیهم، لَم تَستَقِرَّ اَرواحَهُم فی اجسادِهِم طَرفَه عَینٍ، شُوقَاً اِلی الثَّوابِ و خُوفَاً مِن العِقابِ»(1) «شُوقَاً اِلی الثَّوابِ» یعنی اینها اشتیاق به ثواب هایی دارند که در این دنیا به دست نمی آید؛ به تعبیر دیگر، اشتیاق های بزرگتر از دنیا در دلشان شکل گرفته که آن اشتیاق ها در این دنیا به دست آمدنی نیست. همانطور که بهشت ـ که نازله رحمت الهی است ـ در دنیا نمی گنجد، مراتبی از مقامات قرب و مقامات معرفت و محبت خدای متعال و درک رضوان، و حتی مراتبی از معرفت امام معصوم(ع) جز در آخرت ممکن نیست؛ چون ظرفیت این دنیا در تجلی حقایق، محدود است. امام صادق(ع) فرمودند: صراط مستقیم که صراط معرفت الله است هم در دنیا و هم در آخرت وجود دارد؛ یعنی گرچه ورود به این صراط از دنیاست ولی این صراط در آخرت هم ادامه دارد.
«خُوفَاً مِن العِقابِ» هم یعنی یک عقوبت هایی وجود دارد که متقین را بی قرار کرده و لحظه شماری می کنند که هرچه زودتر، سالم از این دنیا بیرون بروند و گرفتار عذاب و عقوبت و حجاب های اخروی نشوند. پس، حیات یک عده ای در حد حیات حیوانی و حیات نفسانی است؛ و «یأکلونَ کما تَاکُل الانعامُ»(محمد/12) و مرگ هم پایان زندگی شان است، اما زندگی و موتی که اولیای خدا دارند، این طور نیست. آنها با مرگ مأنوسند و آن را انتظار می کشند؛ به تعبیر امیرالمؤمنین(ع): «وَاللّهِ لاَبنُ أبیطالِبٍ آنَسُ بِالمَوتِ مِنَ الطِّفلِ بِثَدىِ اُمِّهِ»(2) یا به فرمایش حضرت سیدالشهداء(ع) در شب عاشورا درباره اصحابشان: «سْتَأْنِسُونَ بِالْمَنِیَّهِ دُونى اِسْتیناسَ الطِّفْلِ إِلى مَحالِبِ أُمِّه»
درجات مختلف حیات و ممات
در ادامه این معنا می توان گفت: ارواحی که در انبیاء و اولیاء و مؤمنین از سرچشمه حیات که «اللّهُ لاَ إِلَهَ إِلاَّ هُوَ الْحَیُّ الْقَیُّومُ» است؛ دمیده می شود، فراتر از روح هایی است که در انسان های متعارف وجود دارد. حیاتی که ما در این دنیا می بینیم مثلی برای درک آن حقایق است. به طور کلی، آنچه ما در این عالم می بینیم مثلی است برای مراتب بالاتر است. مثل ها را همه می فهمند اما عبور از این مثل و رسیدن به ممثل ها، کار خواص است. آنچه ما از «حیات» در این دنیا می بینیم که جنبشی و خواسته هایی و آرزوهایی و اشتیاق هایی و خوفهایی و طمع هایی است، مثلی برای حیات های برتر و زندگی های برتر است که در آنجا آرزوها، خواسته ها، تمنیات و تمایلاتی والا در انسان ها شکل می گیرد که در این دنیا به دست آمدنی نیست.
در روایات فرموده اند: در انبیاء پنج روح وجود دارد: روح القدس، روح الایمان، روح القوه، روح الشهوه و روح المدرج. در اصحاب میمنه چهار روح است و در اصحاب مشئمه یک روح که روح المدرج است. روح المدرج همان روحی است که انسان با آن می خورد و می خوابد و این تمنیات دنیایی را دارد. یا وقتی روح الایمان دمیده می شود انسان توان بر بندگی و اطاعت پیدا می کند و وقتی روح الشهوه دمیده می شود اشتها و مبدأ میلش عوض می شود و کراهت از معصیت خدای متعال پیدا می کند و اگر خوف الهی در قلوب مؤمنین هست به خاطر این است که در آنها روح الایمان دمیده شده است. ورای همه اینها روح القدس است که در انبیاء دمیده شده است و بر اساس آن، دائماً بیدار و دائماً بصیر هستند.
ولایت ائمه نور، دارالحیوان و دارالآخره است
سرچشمه این ارواح از کلمه حی و از مبداء حی است. سرچشمه این حیات، وادی ولایت است که اگر کسی به این وادی رسید به این حیات می رسد و اگر کسی به این وادی نرسید به آن حیات راهی ندارد. معصومین(ع) خودشان مستقیماً و بدون حجاب تحت ولایه الله هستند و از سرچشمه حیات، بدون حجاب دریافت می کنند اما دیگران برای رسیدن به آن حیات طیبه، باید به وادی ولایت معصومین(ع) وارد شوند؛ «یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُواْ اسْتَجِیبُواْ لِلّهِ وَلِلرَّسُولِ إِذَا دَعَاکُم لِمَا یُحْیِیکُمْ»(انفال/24) در روایات فرموده اند: منظور از «لِمَا یُحْیِیکُمْ» ولایت علی بن ابیطالب(ع) است. یعنی کسی که ولایت در او دمیده نشود او مرده است. امام(ع) سرچشمه حیات است و علم امام(ع) آن دریای بیکران یا آن نهر جاری است که اگر یک قطره اش به یک انسان برسد و در روح انسان جاری شود به حیات طیبه خواهد رسید؛ «وَإِنَّ الدّارَ الآخِرَهَ لَهِیَ الحَیَوانُ»(عنکبوت/64)
آنهایی که زندگی شان فقط زندگی دنیایی است به لهو و لعب می رسند اما دار آخرت، دار حیوان است. در روایتی فرموده اند: دنیا، ولایت ائمه جور است و آخرت، محیط ولایت ماست؛ «بَلْ تُؤْثِرُونَ الْحَیاهَ الدُّنْیا وَ الْآخِرَهُ خَیْرٌ وَ أَبْقى»(اعلی/16) هر کسی وارد محیط ولایت ائمه نور شود، وارد حیات آخرت که دارالحیوان است، شده و هر کسی که در محیط ولایت ائمه جور داخل شود، حیاتش لهو و لعب خواهد بود، ولو وارد عالم برزخ هم شود؛ چون بنا نیست هرکس وارد برزخ شد به حیات اخروی برسد! اینها در جهنم هم که می روند «ثُمَّ لا یَمُوتُ فیها وَ لا یَحْیى».
درجات مختلف حیات در عوالم
بنا بر آنچه گفته شد، موت مؤمن، استکمال همان حیات است و همان حیات در مرتبه کاملتری، در موت حاصل می شود. مؤمن تا نمیرد به آن حیات برتر نمی رسد. مگر غیر از این است که در موت، اسباب این عالم رفع می شود. مگر موت غیر از این است که این خورشید و این ماه و این زمین و این امکاناتی که در اختیار ماست از قبیل دست و گوش و چشم و پا و ... از ما گرفته می شود. آیا حیات ما به اینهاست و اینها هستند که ما را زنده نگه می دارند که وقتی اینها از ما گرفته شدند ما بمیریم یا این که حیات، از سرچشمه بالاتری می آید و مراتب بالاتری از حیات، در عالم دیگر، محقق می شود؛ کما اینکه حیات خود این دنیا و عالم طبیعت هم مراتبی دارد. یعنی همانطور که این زمین، دوران بهار و پاییز و موت و حیات دارد؛ هم چنانکه در توصیف عصر ظهور آمده است: «یُحْیِی الْأَرْضَ بَعْدَ مَوْتِهَا»(روم/50) عوالم مختلف هم درجات حیات مختلفی دارند.
مؤمن، قدرت احیاء پیدا می کند
مؤمن وقتی می میرد وارد یک عالم زنده تری می شود و حیاتش کامل تر و متعالی تر می شود و سرچشمه این هم ولایت امام(ع) است؛ «وَ أَحْیِ بِهِ الْقُلُوبَ الْمَیْتَهَ وَ اشْفِ بِهِ الصُّدُورَ الْوَغِرَهَ»(3) در این صورت، شعاعی از حیات امام(ع) در او دمیده شده و در ظرف خودش سرچشمه حیات خواهد شد؛ «مَنْ سَرّهُ أَنْ یَحْیَا حَیَاتِی وَ یَمُوتَ مِیتَتِی وَ یَدْخُلَ الْجَنّهَ الّتِی وَعَدَنِیهَا رَبّی وَ یَتَمَسّکَ بِقَضِیبٍ غَرَسَهُ رَبّی بِیَدِهِ فَلْیَتَوَلّ عَلِیّ بْنَ أَبِی طَالِبٍ ع وَ أَوْصِیَاءَهُ مِنْ بَعْدِهِا»(4) لذا انسان می تواند خودش به مقامی برسد که نفسش دیگران را زنده کند و دیگران با او زنده شوند (نه اینکه فقط خودش زنده باشد)؛ به عبارتی، اگر حیات کسی حیات محمد و آل محمد (ص) باشد قدرت احیاء پیدا می کند و می تواند تصرف کند و قلوب مرده را زنده کند.
پس، مؤمن برای رسیدن به یک اهداف بالاتری می میرد و می میرد تا آدم زنده تری شود «إِنَّ صَلاتی وَ نُسُکی وَ مَحْیایَ وَ مَماتی لله رب العالمین»(انعام/163) اگر کسی رو به خدا داشت، هم در حیات و هم مماتش، سیر به طرف خدای متعال خواهد بود. حیات و ممات محمد (ص) و آل محمد (ص) یعنی حیات و مماتی که سیر الی الله است؛ و انسان تا از این عالم عبور نکند مراتبی از سیر او واقع نخواهد شد؛ لذا انبیاء و اولیاء هم باید وارد عالم آخرت شوند. در واقع، بعد از این که همه مراتب کمال این دنیا طی می شود، عالم قیامت به پا خواهد شد.
آنچه که ما باید با سیر عاشورایی خودمان به آن برسیم این مقام است و آن حیاتی که از عاشورا در قلوب انسان ها دمیده می شود انسان را هم در زندگی فردی و هم در زندگی اجتماعی به یک چنین حیاتی می رساند.
پی نوشت ها:
(1) مکارم الأخلاق، ص: 476
(2)نهج البلاغه (للصبحی صالح)، ص: 52
(3)کمال الدین و تمام النعمه، ج2، ص: 515
(4) الکافی (ط - الإسلامیه)، ج1، ص: 209
×