دسترسی سریع به موضوعات اشعار
جستجوی پيشرفته
عشق مجنون گشت در دشت و بیابان بلا

می‌دهد از غم خبر حال خراب ذوالجناح

اضطراب افکنده بر دل، اضطراب ذوالجناح

 

عشق مجنون گشت در دشت و بیابان بلا

چرخ افتاد از نفس پیش شتاب ذوالجناح

نسخه‌ای خطی ز داغ ماجرایی سوخته

سوختم، برخاست باز از دل نوایی سوخته

چیست این دل؟ شعله‌ای از خیمه‌هایی سوخته

 

چیست این دل؟ یک نی خاموش خاکستر شده

که حکایت می‌کند از نینوایی سوخته

هجده گل زهرا

زیر نور کمی از ماه، بدن‌ها پاره

خیمه‌ها سوخته، جمعی ز حرم آواره

 

آن طرف‌تر تن هجده گل زهرا بی سر

این طرف مقنعه و چادر و چندین معجر

 

«زلف بر باد مده تا ندهی بر بادم»

آمده موسم تنهایی و حیران شده‌ام

دادم از دست تو را، سخت پریشان شده‌ام

رفتی و بعد تو من پاره گریبان شده‌ام

نظری کن چقدر بی سر و سامان شده‌ام

غربت این بی کفن حساب ندارد

جنگ که شد تن به تن، حساب ندارد

پارگی پیرهن حساب ندارد

وای که زخمش به تن حساب ندارد

غربت این بی کفن حساب ندارد

برای بردن اصغر غزال‌ها جمع‌اند

به آه، دود دلش را به آسمان می‌داد

به سینه می‌زد و تنها سری تکان می‌داد

 

شنید کرببلا، چشم او سیاهی رفت

فقط به این تن بی جان، حسین جان می‌داد

شب مضطرب

 

از دشت غــروب، های و هو می‌آید

شـب، مضطرب و پریش مو می‌آید

 

از مجلس ختم جان گداز خورشید

مهتاب، پریده رنگ و رو می‌آید

 

آتش

نینوا را سوزاند

ناله‌ام عاقبت این بیتِ عزا را سوزاند

به عبا پیچیدم

می‌کشم آه، همین آه عبا را سوزاند

پائیز این جهان به همان لحظه دیده شد

آندم که غصه‌های اسیری شروع شد

بهر جوان قافله پیری شروع شد

 

من یادگار نحن الاسرای نهضتم

من وارث مقطع الاعضای نهضتم

 

شام عزا

بر خاک کربلاست اگر پیکر حسین

امشب رسیده است به کوفه سرحسین

 

ای آسمان بنال که از ظلم کوفیان

خاکستر تنور شده بستر حسین

 

فراموشی رمز عبور

ایمیل خود را وارد کنید

×
ارتباط با ما

پیام های خود را از این طریق برای ما ارسال نمایید.

×