دسترسی سریع به موضوعات اشعار
جستجوی پيشرفته
از کربلا با قلب مضطر حرف دارم

عمامه بر می‌دارم از سر ، حرف دارم

هر جا بیاید نام مادر حرف دارم

 

هر چه می‌آید بر سر ما از سقیفه ست

از غربت بسیار حیدر حرف دارم

 

از سیلی و دیوار و میخ در بماند

این بار از یک داغ دیگر حرف دارم

حجره چو گودال سرخ گشت

از شام تا هشام فقط ناامید شد

پیش رقیه آخر سر روسپید شد

 

از سَم گذشته بود، دلیل شهادتش

این بود که مصائب زینب شدید شد

دلت رفت کربلا

هر جا کلاس درس شما برگزار شد

با شور و شوق روح الامین رهسپار شد

 

هر حرف غیر حرف شما فانی است، شکر

حرف شماست بین کتب ماندگار شد

داغ اسارت

پا به پای پدر سفر کردم

در میان خرابه سر کردم

 

پدرم بینِ ریسمان بود و

با رقیه پدر پدر کردم

 

آتش

نینوا را سوزاند

ناله‌ام عاقبت این بیتِ عزا را سوزاند

به عبا پیچیدم

می‌کشم آه، همین آه عبا را سوزاند

به مناسبت شهادت امام باقر (ع)
غم یک عمر بلا پشت بلا پشت بلا

از گلو نالۀ مرغ سحری افتاده

پی آن ناله دل دربدری افتاده

 

پسری دید که از زینِ به زهر آغشته

گوشۀ حجره دوباره پدری افتاده

آنکه شده به کودکى شاهد کربلا منم

شیعه کند مرا صدا که حجت خدا منم

آنکه شده به کودکى شاهد کربلا منم

 

ز بعد مرتضى على، پس از حسین و مجتبى

از پس زین العابدین، ولىّ کربلا منم

آموزه‌های باقری

کاری بکن! مگذار شب، خاکستری باشد

سهم تمام خیمه‌­ها شعله‌وری باشد

 

کاری بکن! مگذار این بادِ گریبان سوز

با چنگِ خونینش پی هر روسری باشد

 

هی نامه آوردند کوفی‌­ها که ظهری سرخ

با خون جدّت دست­‌هاشان جوهری باشد

مثل بین الحرمین است مدینه، اما...

یک طرف کاغذ و یک سو قلمش افتاده

قلمش نه دمِ تیغ دو دمش افتاده

 

مثل روز دهم از فرط عطش با طفلان

در شب حجره به روی شکمش افتاده

 

آخرین لحظه همان لحظۀ تلخی است که مرد

دیده از دست ابالفضل علمش افتاده

فراموشی رمز عبور

ایمیل خود را وارد کنید

×
ارتباط با ما

پیام های خود را از این طریق برای ما ارسال نمایید.

×