دسترسی سریع به موضوعات اشعار
جستجوی پيشرفته
چلچراغی ز گریه

امشب از آسمان چشمانت

دسته‌دسته ستاره‌ می‌‌چینم

در غزل‌گریۀ زلالت، آه

سرخی چارپاره می‌‌بینم

 

وجود من از داغ کربلا خشکید

نگاه چشم ترم کل صحنه‌ها را دید

در این میان فقط از دست زجر می‌‌ترسید

 

اگرچه سینه‌ام از هرم زهر می‌‌سوزد

ولی وجود من از داغ کربلا خشکید

 

دریای علوم

خورشید برای بار پنجم شده خاموش

منظومۀ حیدر شده با آه هم آغوش

 

دریای علوم، حضرت باقر شده مسموم

یکدست شده در غم او شیعه سیه پوش

 

داغ مکرر

چشم‌های ترم از کودکی‌ام تر شده است

زندگی‌نامۀ من داغ مکرر شده است

 

بدن لاغر و این قامت خم شاهد که

روزها با چه غم دل شکنی سرشده است

 

قبولم کن

شبی میان همین روضه‌ها قبولم کن

به حرمت غم آل عبا قبولم کن

 

درون سینۀ من حبّ مرتضی جاری است

به حق فاطمه و مرتضی قبولم کن

 

آهِ شعله‌ور

خوشا به حال دلی که به دلبری برسد

به سفرۀ کرم ذره پروری برسد

 

همه رعیت ارباب می‌شویم اما 

غلام با ادب اینجا به برتری برسد

 

این همه جای جراحات، برای شام است

چه تفاوت بکند ناله کند یا نکند

که دل سوخته را ناله مداوا نکند

 

چه تفاوت بکند پا بکشد یا نکشد

کاش می‌‌شد خودش اینقدر تقلا نکند

 

ذکر حسین گشته دعا و نوای من

از سن کودکی شده غم آشنای من

باد خزان وزیده به دولت سرای من

بغض و شرر گرفته مسیر صدای من

بالا گرفته کار دل و گریه‌‌های من

 

هفتمین نور

ای فروغ دانشت تا صبح محشر مستدام وی تو را پیش از ولادت داده پیغمبر سلام

منشأ کل کمال و باقر کل علوم هفتمین نور و ششم مولایی و پنجم امام

 

در خاطرش مانده شلوغی‌های گودال

زخمی زهری بود و بر غم مبتلا بود زهر جگرسوزی که بر دردش دوا بود پنجاه سال عمر او با درد بگذشت پنجاه سال، او روضه‌دار کوچه‌ها بود

فراموشی رمز عبور

ایمیل خود را وارد کنید

×
ارتباط با ما

پیام های خود را از این طریق برای ما ارسال نمایید.

×