دسترسی سریع به موضوعات اشعار
جستجوی پيشرفته
لذت مستانه

در خشکسالی‌ام به گلستان رسیده‌ام

قحطی زده به رحمت باران رسیده‌ام

 

عمری است غرق لذت مستانه بوده‌ام

امشب ببین که زار و پشیمان رسیده‌ام

 

مناجات

بندۀ نفسم شدم، سوز و نوایم رفت، رفت

از نفس افتادم و حال دعایم رفت، رفت

 

غفلتم توفیق توبه کردنم را برده است

از قنوتم رَبَّنٰا إغْفِرْ لَنٰایم رفت، رفت

مناجات

دلیل دارد اگر سر به زیر و غمگینم

نمانده باطنی اصلا به ظاهر دینم

 

نگاه کردم و دیدم تمام شد عمرم

هنوز جاهلم و بندۀ شیاطینم

مناجات

زیباتر از دعا و عبادت چه لذتی است

بالاتر امان الهی چه عزتی است

 

درمان دردهای تمام جهان دعاست

الحق گدای اهل مناجات، قیمتی است

مناجات

به این طریق خدایی کسی کجا بکند

که ما خطا بنماییم، او عطا بکند

 

نه بندگی، نه رفاقت، نه عاشقی کردیم

برای کار نکرده چه لطف‌ها بکند

مناجات

من عبد روسیاهم، دست مرا بگیرید

شرمنده از گناهم، دست مرا بگیرید

 

از بس که دور گشتم، از خانۀ حبیبم

گم گشته است راهم، دست مرا بگیرید

 

مناجات

کاش در بندگی‌‌ات کم نگذاریم دمی

جزبه خشنودی تو دل نسپاریم دمی

 

کاش یک ذره ز اعمال علی در ما بود

تا به درگاه تو اخلاص بیاریم دمی

مناجات

در سحر چشم که گریان بشود خوب‌تر است

سائلت پاره گریبان بشود خوب‌تر است

 

گرچه موسی ست مناجاتی طور تو ولی

گر خدا همدم چوپان بشود خوب‌تر است

 

روسیاهی که به همراهی خوبان برود

بر در کهف نگهبان بشود خوب‌تر است

فزون کن به قلبم غم کربلا را

بخوان امشب ای دل سمیع الدعا را

صدا کن خدای سریع الرضا را

 

الهی به حق رسول امینت

امانی بده بندۀ بینوا را

نباشم قابل این میهمانی

دل و یاد خدا الحمدلله

سر و شور دعا الحمدلله

 

پس از عمری رفاقت با بدی‌ها

من و یاد خدا الحمدلله

 

به پایم بند و زنجیر گنه بود

شدم ناگه رها الحمدلله

فراموشی رمز عبور

ایمیل خود را وارد کنید

×
ارتباط با ما

پیام های خود را از این طریق برای ما ارسال نمایید.

×