مشخصات شعر

لذت مستانه

در خشکسالی‌ام به گلستان رسیده‌ام

قحطی زده به رحمت باران رسیده‌ام

 

عمری است غرق لذت مستانه بوده‌ام

امشب ببین که زار و پشیمان رسیده‌ام

 

در را به روی بندۀ خود وا نمی‌کنی؟

حالا که سر به زیر و پریشان رسیده‌ام

 

مانند طفل گمشده‌ای هستم‌ای حبیب

در پشت خانه خسته و گریان رسیده‌ام

 

آب از سرم گذشته و خشکیده چشمه‌ام

دست مرا بگیر، به پایان رسیده‌ام

 

آغوش باز و گرم تو باعث شده اگر

تا کویت‌ای کریم شتابان رسیده‌ام

 

از بندگی و ذکر و دعا دور بوده‌ام

با لطف اهل بیت به قرآن رسیده‌ام

 

حالم اگر بد است، ولی شکر حق که بر

ماه بکاء بر شه عریان رسیده‌ام

 

دل مرده‌ام اگرچه ولی خوب می‌شوم

تازه به روضۀ شه عطشان رسیده‌ام

 

این تشنگی کجا و لب تشنۀ حسین

آیا به درک روضۀ جانان رسیده‌ام؟

 

خواهر دوید سوی برادر به ناله گفت:

تا قتلگاه زخمی و بی جان رسیده‌ام

 

ای صید دست و پا زده در خون بلند شو

من را ببین که پاره گریبان رسیده‌ام

 

لذت مستانه

در خشکسالی‌ام به گلستان رسیده‌ام

قحطی زده به رحمت باران رسیده‌ام

 

عمری است غرق لذت مستانه بوده‌ام

امشب ببین که زار و پشیمان رسیده‌ام

 

در را به روی بندۀ خود وا نمی‌کنی؟

حالا که سر به زیر و پریشان رسیده‌ام

 

مانند طفل گمشده‌ای هستم‌ای حبیب

در پشت خانه خسته و گریان رسیده‌ام

 

آب از سرم گذشته و خشکیده چشمه‌ام

دست مرا بگیر، به پایان رسیده‌ام

 

آغوش باز و گرم تو باعث شده اگر

تا کویت‌ای کریم شتابان رسیده‌ام

 

از بندگی و ذکر و دعا دور بوده‌ام

با لطف اهل بیت به قرآن رسیده‌ام

 

حالم اگر بد است، ولی شکر حق که بر

ماه بکاء بر شه عریان رسیده‌ام

 

دل مرده‌ام اگرچه ولی خوب می‌شوم

تازه به روضۀ شه عطشان رسیده‌ام

 

این تشنگی کجا و لب تشنۀ حسین

آیا به درک روضۀ جانان رسیده‌ام؟

 

خواهر دوید سوی برادر به ناله گفت:

تا قتلگاه زخمی و بی جان رسیده‌ام

 

ای صید دست و پا زده در خون بلند شو

من را ببین که پاره گریبان رسیده‌ام

 

اولین نظر را ارسال کنید
 
فراموشی رمز عبور

ایمیل خود را وارد کنید

×
ارتباط با ما

پیام های خود را از این طریق برای ما ارسال نمایید.

×