دسترسی سریع به موضوعات اشعار
جستجوی پيشرفته
سخت است...

غریبی، بی‌قراری، آه سخت است

غم چشم انتظاری، آه سخت است

 

بفهمی که در این دنیای تاریک

دگر بابا نداری، آه سخت است

 

گل اشک

گل اشک از نگاهم چیده بودم

یتیمی را دگر فهمیده بودم

 

به من گفتند: بابایت سفر رفت

ولی من نیزه‌ها را دیده بودم

 

یک دنیا مصیبت

نگاه پرپر او حرف می‌‌زد

همه بال و پر او حرف می‌‌زد

 

سکوتش بود یک دنیا مصیبت

تمام پیکر او حرف می‌‌زد

 

باغ لاله

ندارد همدمی جز اشک و ناله

شده چشم کبودش باغ لاله

 

چه می‌‌خواهد خدایا تازیانه

مگر از جان زهرای سه ساله

 

امان از این همه خار مغیلان

 

نمانده جان برای آه و ناله

مسیر قافله شد دشت لاله

 

امان از این همه خار مغیلان

چه خونی رفته از پای سه ‌ساله

 

گره در کار

نظر کن بر دل خونبار زینب

که افتاده گره در کار زینب

 

سه‌ساله گم شده در بین صحرا

ببین می‌‌بینی‌اش سالار زینب؟

 

من همان آیینه هستم، او همان مادربزرگ

مهربان مادربزرگ، آرام جان مادربزرگ

هم نفس، همراه، همدل، هم زبان، مادر بزرگ

 

مثل من ذکر همه «یافاطمه یافاطمه» ست

بهترین سنگ صبور کاروان، مادربزرگ

 

دیدار

دیدن دستای بسته اومدی

پیش کاروان خسته اومدی

حالا که دیگه نمی‌تونم پاشم

حالا که پاهام شکسته، اومدی

 

 

لالۀ پرپر

شام غم‌هاى من غمزده را آخر نیست

لاله‌اى همچو تن خونى من، پرپر نیست

 

گوشۀ پلک گشا، صورت من خوب ببین

شک نکن دختر تو پیر شده، مادر نیست

 

دخترت را ببر که خسته شده

آمدی با سر آمدی، چه کنم؟

بین تشت زر آمدی، چه کنم؟

 

هر دو دستم شکسته، اما تو

با دو چشم تر آمدی؟ چه کنم؟

 

فراموشی رمز عبور

ایمیل خود را وارد کنید

×
ارتباط با ما

پیام های خود را از این طریق برای ما ارسال نمایید.

×