- تاریخ انتشار: ۱۳۹۶/۰۹/۰۱
- بازدید: ۴۱۳۷
- شماره مطلب: ۹۲۳۵
-
چاپ
در صبر عین زینب کبراست
دارد مسیح ما میآید دیگر از راه
پس خیر میبیند گدا سرتاسر از راه
ما قبلۀ خود را گرفتیم آخر از راه
دست نیاز از ما و ناز دلبر از راه
از شوق لبریز است چشم جاده حتی
از خانه بیرون ریخت هر دلداده حتی
این دختر زهرا که نه! زهراست اصلاً
در صبر عین زینب کبراست اصلاً
بین کریمان شهره در دنیاست اصلاً
جان علی موسی الرضای ماست اصلاً
ساکن شده اینجا! که چون باران ببارد
در شوره زار شهر قم گندم بکارد
در محملش امنیتی بسیار دارد
اندازۀ یک شهر خدمتکار دارد
هم ناقهای آرام و بی آزار دارد
هم اینکه راهی راحت و هموار دارد
اهل محل نه بددهن نه لات هستند
تا چند خانه دور و بر، سادات هستند
چشمی به ناموس خدا هرگز نخورده
بر چادر او جای پا هرگز نخورده
سیلی به رویش بی هوا هرگز نخورده
آسیبی از شلاقها هرگز نخورده
امن است راهش بی بروبرگرد اینجا
سررا به زیر انداخته هر مرد اینجا
دستی سوی معصومه طه نیامد
پیش نگاهش خیزران بالا نیامد
تا کاخ بالاجبار و با دعوا نیامد
پای پیاده یک قدم حتی نیامد
هرچند بی بی روزه بود، اما غذا بود
در هر شرایط احترام او به جا بود
-
حیف عباس، که توصیف به ظاهر بشود
محضر آب، دم از پاکی دریا نزنید
محضر خاک، دم از وسعت صحرا نزنید
تا زمانی که ندادید ضرر پای نگار
لاف بیهودۀ عاشق شدن اینجا نزنید
-
سزاوار گل، خندۀ خار نیست
سر خاک تو بی خبر آمدم
عزادارم و خون جگر آمدم
درست است بی بال و پر آمدم
به شوق تو اما، به سر آمدم
-
مصیبت نامه
ای سربلندی پیمبرها سر تو
تابیده مثل ماه بر دنیا، سر تو
رفتم تمام شهرها را با سر تو
دیدی رسیدم آخرش بالا سر تو
-
بر پای سفرۀ تو نشستیم یا حسن
پا از گلیم بیشتر انداخته گدا
وقتی به خاک پات، سر انداخته گدا
اطراف صحن بال و پر انداخته گدا
گر سوی گنبدت نظر انداخته گدا
در صبر عین زینب کبراست
دارد مسیح ما میآید دیگر از راه
پس خیر میبیند گدا سرتاسر از راه
ما قبلۀ خود را گرفتیم آخر از راه
دست نیاز از ما و ناز دلبر از راه
از شوق لبریز است چشم جاده حتی
از خانه بیرون ریخت هر دلداده حتی
این دختر زهرا که نه! زهراست اصلاً
در صبر عین زینب کبراست اصلاً
بین کریمان شهره در دنیاست اصلاً
جان علی موسی الرضای ماست اصلاً
ساکن شده اینجا! که چون باران ببارد
در شوره زار شهر قم گندم بکارد
در محملش امنیتی بسیار دارد
اندازۀ یک شهر خدمتکار دارد
هم ناقهای آرام و بی آزار دارد
هم اینکه راهی راحت و هموار دارد
اهل محل نه بددهن نه لات هستند
تا چند خانه دور و بر، سادات هستند
چشمی به ناموس خدا هرگز نخورده
بر چادر او جای پا هرگز نخورده
سیلی به رویش بی هوا هرگز نخورده
آسیبی از شلاقها هرگز نخورده
امن است راهش بی بروبرگرد اینجا
سررا به زیر انداخته هر مرد اینجا
دستی سوی معصومه طه نیامد
پیش نگاهش خیزران بالا نیامد
تا کاخ بالاجبار و با دعوا نیامد
پای پیاده یک قدم حتی نیامد
هرچند بی بی روزه بود، اما غذا بود
در هر شرایط احترام او به جا بود