مشخصات شعر

غربت ناباور

آخرش چشم تر تو خواهرت را می‌کشد

غربت ناباور تو خواهرت را می‌کشد

 

آن سیاهی مقابل، ازدحام دشمن است

خلوت دور و بر تو، خواهرت را می‌کشد

 

هم جوان، هم نوجوان، هم کودک و هم پیرمرد

سن و سال لشکر تو خواهرت را می‌کشد

 

من خودم غمگینم و لبریزم از دلشوره ها

اضطراب دختر تو، خواهرت را می‌کشد

 

بر تمام اسب‌هاشان آب دادی منتها

تشنگی اصغر تو خواهرت را می‌کشد

 

شد رکابم پای او هنگام پایین آمدن

غیرت آب آور تو، خواهرت را می‌کشد

 

کرد اسفندی برایم دود و دستم را گرفت

عمه، جانِ اکبر تو خواهرت را می‌کشد

 

باورش سخت است پایان قرار ما دوتاست

روزهای آخر تو خواهرت را می‌کشد

 

بی گمان این خاک تعبیر همان خواب من است

بر فراز نی سر تو خواهرت را می‌کشد

 

از دم شمشیرها سهمی به جسمت می‌رسد

پاره‌های پیکر تو خواهرت را می‌کشد

 

روزگاری بوسه‌اش می‌‌زد پیمبر آه آه

سرنوشت حنجر تو خواهرت را می‌کشد

 

واقعاً سخت است فکرش را نمی‌خواهم کنم

ناله‌های مادر تو خواهرت را می‌کشد

 

غربت ناباور

آخرش چشم تر تو خواهرت را می‌کشد

غربت ناباور تو خواهرت را می‌کشد

 

آن سیاهی مقابل، ازدحام دشمن است

خلوت دور و بر تو، خواهرت را می‌کشد

 

هم جوان، هم نوجوان، هم کودک و هم پیرمرد

سن و سال لشکر تو خواهرت را می‌کشد

 

من خودم غمگینم و لبریزم از دلشوره ها

اضطراب دختر تو، خواهرت را می‌کشد

 

بر تمام اسب‌هاشان آب دادی منتها

تشنگی اصغر تو خواهرت را می‌کشد

 

شد رکابم پای او هنگام پایین آمدن

غیرت آب آور تو، خواهرت را می‌کشد

 

کرد اسفندی برایم دود و دستم را گرفت

عمه، جانِ اکبر تو خواهرت را می‌کشد

 

باورش سخت است پایان قرار ما دوتاست

روزهای آخر تو خواهرت را می‌کشد

 

بی گمان این خاک تعبیر همان خواب من است

بر فراز نی سر تو خواهرت را می‌کشد

 

از دم شمشیرها سهمی به جسمت می‌رسد

پاره‌های پیکر تو خواهرت را می‌کشد

 

روزگاری بوسه‌اش می‌‌زد پیمبر آه آه

سرنوشت حنجر تو خواهرت را می‌کشد

 

واقعاً سخت است فکرش را نمی‌خواهم کنم

ناله‌های مادر تو خواهرت را می‌کشد

 

اولین نظر را ارسال کنید
 
فراموشی رمز عبور

ایمیل خود را وارد کنید

×
ارتباط با ما

پیام های خود را از این طریق برای ما ارسال نمایید.

×