- تاریخ انتشار: ۱۳۹۶/۰۲/۰۱
- بازدید: ۱۴۵۸
- شماره مطلب: ۷۱۴۰
-
چاپ
هفتمین نور
ای فروغ دانشت تا صبح محشر مستدام
وی تو را پیش از ولادت داده پیغمبر سلام
منشأ کل کمال و باقر کل علوم
هفتمین نور و ششم مولایی و پنجم امام
انس و جان آرند حاجت در حریمت روز و شب
آسمان گردیده بر دور مزارت صبح و شام
این عجب نبود که بخشی چشم جابر را شفا
زخم دل را میدهی با یک نگاهت التیام
ساکنان آسمان را لحظه لحظه، دم به دم
از بقیعت بوی عطر جنت آید بر مشام
در کمال و در جلال و علم و حلم و خلق و خو
پای تا سر، سر به سر آیینه خیر الانام
با تو حق گیرد تداوم، از تو حق گیرد کمال
بی تو ایمان نادرست و بی تو قرآن ناتمام
کودکی بودی که از تیغ بیانت ناگهان
روز در چشم یزید بی حیا آمد چو شام
لال شد از پاسخ و زد بر دهن مهر سکوت
طشت رسوایی او افتاد از بالای بام
تو سر بالای نی دیدی به سن کودکی
گه به دشت کربلا، گه کوفه، گاهی شهر شام
خیمههای آل عصمت را که آتش میزدند
میدویدی در بیابان اشک ریز و تشنه کام
کوفیان بردند در حبس عبیدالله تان
شامیان سنگدل سنگت زدند از روی بام
ماجرای کربلا و شام و کوفه بس نبود
از چه دیگر این همه آزار دیدی از هشام
بارها آوردت از شهر مدینه تا دمشق
از وجودت هتک حرمت کرد جای احترام
گاه آوردت به زندان، گاه پای تخت خویش
گاه زد زخم زبان و گاه میزد اتهام
حیف کز زهر جفا گردید قلبت چاک چاک
مرغ روحت پر زد از تن جانب دارالسلام
بس که بر جان عزیزت روز و شب آمد ستم
دادی از سوز جگر بر شیعیانت این پیام
تا به صحرای منا گریند بهر غربتت
حاجیان هنگام حج، پیر و جوان و خاص و عام
دوست دارم بر تو گریم در بیابان بقیع
کردهاند این گریه را بر من حرامیها حرام
در کنار قبر بی شمع و چراغت روز و شب
هم بشر سوزد چو شمع و هم ملک گرید مدام
از چه شد صد چاک قلبت با چنان قدر و جلال
وز چه ویران مانده قبرت با چنان جاه و مقام
بر تو میگریم که عمری ساقی بزم بلا
روز و شب ساعت به ساعت ریخت خون دل به جام
بر تو میگریم ای تنها چو عمّت مجتبی
بر تو میگریم که مظلومی چو جد و باب و مام
بر تو میگریم که بردی کوه غم از کودکی
بر تو میگریم که شد با خون دل عمرت تمام
ای خدا را باب رحمت، باب رحمت باز کن
تا که میثم زائر قبرت شود فی کل عام
-
بر حال حسین گریه کردم
ای بیت خدا، خدانگهدار
ای محفل عاشقان بیدار
ای سنگ نشان کوی دلدار
افسوس که با دو چشم خونبار
من از تو جدا شوم دگر بار
ای بیت خدا، خدانگهدار
-
صفایی ز آب فراتم بده
خداحافظ ای کعبه، ای بزم یار
خداحافظ ای بیت پروردگار
خداحافظ ای محفل اهل راز
خداحافظ ای قبلهام در نماز
-
من عبد گنهکارم و تو حی یگانه
مرغ سحرم دانۀ اشکم شده دانه
پیوسته کشد از جگرم شعله زبانه
تن خسته و کوه گنهم بر روی شانه
من عبد گنهکارم و تو حی یگانه
-
حج عبّاس تو در علقمه بود
کعبه، ای بیت خداوند جلیل
ای به سنگت، اثر پای خلیل
کعبه، ای خانۀ امّید همه
کعبه، ای مرکز توحید همه
هفتمین نور
ای فروغ دانشت تا صبح محشر مستدام
وی تو را پیش از ولادت داده پیغمبر سلام
منشأ کل کمال و باقر کل علوم
هفتمین نور و ششم مولایی و پنجم امام
انس و جان آرند حاجت در حریمت روز و شب
آسمان گردیده بر دور مزارت صبح و شام
این عجب نبود که بخشی چشم جابر را شفا
زخم دل را میدهی با یک نگاهت التیام
ساکنان آسمان را لحظه لحظه، دم به دم
از بقیعت بوی عطر جنت آید بر مشام
در کمال و در جلال و علم و حلم و خلق و خو
پای تا سر، سر به سر آیینه خیر الانام
با تو حق گیرد تداوم، از تو حق گیرد کمال
بی تو ایمان نادرست و بی تو قرآن ناتمام
کودکی بودی که از تیغ بیانت ناگهان
روز در چشم یزید بی حیا آمد چو شام
لال شد از پاسخ و زد بر دهن مهر سکوت
طشت رسوایی او افتاد از بالای بام
تو سر بالای نی دیدی به سن کودکی
گه به دشت کربلا، گه کوفه، گاهی شهر شام
خیمههای آل عصمت را که آتش میزدند
میدویدی در بیابان اشک ریز و تشنه کام
کوفیان بردند در حبس عبیدالله تان
شامیان سنگدل سنگت زدند از روی بام
ماجرای کربلا و شام و کوفه بس نبود
از چه دیگر این همه آزار دیدی از هشام
بارها آوردت از شهر مدینه تا دمشق
از وجودت هتک حرمت کرد جای احترام
گاه آوردت به زندان، گاه پای تخت خویش
گاه زد زخم زبان و گاه میزد اتهام
حیف کز زهر جفا گردید قلبت چاک چاک
مرغ روحت پر زد از تن جانب دارالسلام
بس که بر جان عزیزت روز و شب آمد ستم
دادی از سوز جگر بر شیعیانت این پیام
تا به صحرای منا گریند بهر غربتت
حاجیان هنگام حج، پیر و جوان و خاص و عام
دوست دارم بر تو گریم در بیابان بقیع
کردهاند این گریه را بر من حرامیها حرام
در کنار قبر بی شمع و چراغت روز و شب
هم بشر سوزد چو شمع و هم ملک گرید مدام
از چه شد صد چاک قلبت با چنان قدر و جلال
وز چه ویران مانده قبرت با چنان جاه و مقام
بر تو میگریم که عمری ساقی بزم بلا
روز و شب ساعت به ساعت ریخت خون دل به جام
بر تو میگریم ای تنها چو عمّت مجتبی
بر تو میگریم که مظلومی چو جد و باب و مام
بر تو میگریم که بردی کوه غم از کودکی
بر تو میگریم که شد با خون دل عمرت تمام
ای خدا را باب رحمت، باب رحمت باز کن
تا که میثم زائر قبرت شود فی کل عام