مشخصات شعر

احسان چشمت

پر می‌کنیم از می‌گلوی باده‌ها را
تا مست باشیم انتهای جاده‌ها را


بعد از دو رکعت عشق بازی باز خواندند
در رکعت سوم همان دلداده‌ها را


امشب به سمت خانۀ سجاد ‌انداخت
دست ارادت‌های ما سجاده‌ها را


خاکیم و مشتاقیم تا دامانی امشب
آنی بگیرد دست این افتاده‌ها را


بعد از پدر حالا پسر می‌آید از راه
خدمت کنید آقا و آقازاده ها را


این دومین نوریست که تا منجلی شد
او هم علی بن حسین بن علی شد

 

با تیرهایی که روان از چشم جادوست
صید غزال نرگس او هرچه آهوست


حافظ! بگو باد صبا تا باز آرد
عطر خوشی از نفحه‌های گیسوی دوست


حالا که سجاد است و زین العابدین است
محراب ما طاق و رواق آن دو ابروست


محصول پیوند عرب ها و عجم‌هاست
طفلی که کسری زاده است و هاشمی خوست


چون همسری پادشاه کشور عشق
این افتخار مادری شهربانوست


این افتخار مردم این آسمان است
اربابمان داماد ما ایرانیان است

 

با یک نگاهش سنگ هم اعجاز کرده
در راه اثباتش حجر لب باز کرده


نه دوستانت، که ید عقده گشایت
از دشمانت هم گره‌ها باز کرده


حتی دعاهایت، جدا از حرف‌هایت
در علم بحثی تازه را آغاز کرده


شاگردهایت را هم این اسلوب تدریس
آموزگار آسمان! ممتاز کرده


هرکس فرازی از ابوحمزه شنیده
تا قاب قوسین خدا پرواز کرده


هر وقت می‌خواهم که قلبم را بشویم
باید الهی لاتودّبنی بگویم

 

آزادی از بند اسارت در اسارت
دست خدا بوده است یارت در اسارت


در مجلس حکام، بر منبر نشستی
بر روی کرسی صدارت در اسارت


بر دشمنت هم باب بخشش باز کردی
یعنی شدی پیک بشارت در اسارت


با دست بسته باز دستی باز داری
وقتی عطا گشته است کارت در اسارت


جسم شهیدان را که کفن و دفن کردی
با اشک می‌خواندی زیارت در اسارت


ای آسمان، شرمنده از باران چشمت
دست مرا پر می‌کند احسان چشمت

 

احسان چشمت

پر می‌کنیم از می‌گلوی باده‌ها را
تا مست باشیم انتهای جاده‌ها را


بعد از دو رکعت عشق بازی باز خواندند
در رکعت سوم همان دلداده‌ها را


امشب به سمت خانۀ سجاد ‌انداخت
دست ارادت‌های ما سجاده‌ها را


خاکیم و مشتاقیم تا دامانی امشب
آنی بگیرد دست این افتاده‌ها را


بعد از پدر حالا پسر می‌آید از راه
خدمت کنید آقا و آقازاده ها را


این دومین نوریست که تا منجلی شد
او هم علی بن حسین بن علی شد

 

با تیرهایی که روان از چشم جادوست
صید غزال نرگس او هرچه آهوست


حافظ! بگو باد صبا تا باز آرد
عطر خوشی از نفحه‌های گیسوی دوست


حالا که سجاد است و زین العابدین است
محراب ما طاق و رواق آن دو ابروست


محصول پیوند عرب ها و عجم‌هاست
طفلی که کسری زاده است و هاشمی خوست


چون همسری پادشاه کشور عشق
این افتخار مادری شهربانوست


این افتخار مردم این آسمان است
اربابمان داماد ما ایرانیان است

 

با یک نگاهش سنگ هم اعجاز کرده
در راه اثباتش حجر لب باز کرده


نه دوستانت، که ید عقده گشایت
از دشمانت هم گره‌ها باز کرده


حتی دعاهایت، جدا از حرف‌هایت
در علم بحثی تازه را آغاز کرده


شاگردهایت را هم این اسلوب تدریس
آموزگار آسمان! ممتاز کرده


هرکس فرازی از ابوحمزه شنیده
تا قاب قوسین خدا پرواز کرده


هر وقت می‌خواهم که قلبم را بشویم
باید الهی لاتودّبنی بگویم

 

آزادی از بند اسارت در اسارت
دست خدا بوده است یارت در اسارت


در مجلس حکام، بر منبر نشستی
بر روی کرسی صدارت در اسارت


بر دشمنت هم باب بخشش باز کردی
یعنی شدی پیک بشارت در اسارت


با دست بسته باز دستی باز داری
وقتی عطا گشته است کارت در اسارت


جسم شهیدان را که کفن و دفن کردی
با اشک می‌خواندی زیارت در اسارت


ای آسمان، شرمنده از باران چشمت
دست مرا پر می‌کند احسان چشمت

 

اولین نظر را ارسال کنید
 
فراموشی رمز عبور

ایمیل خود را وارد کنید

×
ارتباط با ما

پیام های خود را از این طریق برای ما ارسال نمایید.

×