مشخصات شعر

دیده‌ی خون‌بار

 

اگر که دیده‌ی خون‌بار من امان می‌داد

کنار خاک تو، شرح دلم، زبان می‌داد

 

تو بوده‌ای همه ره را و دیده‌‌ای که چسان

دلم به بوته‌ی عشق تو، امتحان می‌داد

 

رهین منّت اشکم که بر رُخم می‌ریخت

گلِ خزان‌زده را آب، باغبان می‌داد

 

به هر زمان که سراغ تو، دختر تو گرفت

جواب طفل تو را با سِنان، سَنان می‌داد

 

اگر عزیز تو نسپرده بود جان در شام

کنار خاک تو چون می‌رسید، جان می‌داد

 

نخواستم که بَرَد پی به طشت و چوب و لبت

ولیک طفل تو بر من، تو را نشان می‌داد

 

اگر که چاک گریبان من، زبان می‌داشت

خبر ز سوختنِ مغزِ استخوان می‌داد

 

چو دید دست‌رسی بر سرت مرا نبُوَد

به جای من به لبت بوسه، خیز‌ران می‌داد

 

دیده‌ی خون‌بار

 

اگر که دیده‌ی خون‌بار من امان می‌داد

کنار خاک تو، شرح دلم، زبان می‌داد

 

تو بوده‌ای همه ره را و دیده‌‌ای که چسان

دلم به بوته‌ی عشق تو، امتحان می‌داد

 

رهین منّت اشکم که بر رُخم می‌ریخت

گلِ خزان‌زده را آب، باغبان می‌داد

 

به هر زمان که سراغ تو، دختر تو گرفت

جواب طفل تو را با سِنان، سَنان می‌داد

 

اگر عزیز تو نسپرده بود جان در شام

کنار خاک تو چون می‌رسید، جان می‌داد

 

نخواستم که بَرَد پی به طشت و چوب و لبت

ولیک طفل تو بر من، تو را نشان می‌داد

 

اگر که چاک گریبان من، زبان می‌داشت

خبر ز سوختنِ مغزِ استخوان می‌داد

 

چو دید دست‌رسی بر سرت مرا نبُوَد

به جای من به لبت بوسه، خیز‌ران می‌داد

 

اولین نظر را ارسال کنید
 
فراموشی رمز عبور

ایمیل خود را وارد کنید

×
ارتباط با ما

پیام های خود را از این طریق برای ما ارسال نمایید.

×