- تاریخ انتشار: ۱۳۹۵/۱۰/۰۱
- بازدید: ۲۳۴۵
- شماره مطلب: ۵۶۴۱
-
چاپ
همای قدس
هُمای قدسم امّا گوشهی ویران، مکان دارم
دلی پُر خون چو لاله، از فراق باغبان دارم
چراغان کردهام ویرانه را با اشک خونینم
بیا، عمّه! تماشا کن که امشب میهمان دارم
به قدّ چون هلالم، از هلالت بوسه میگیرم
چو شمع صبحگاهی، حالت سوسوزنان دارم
بگردد هفت بار هر کس به دور کعبه امّا من
بگردم دور تو، ای کعبهی جان! تا که جان دارم
چرا لب بستهای از بهر من، قرآن نمیخوانی؟
مگر پنداشتی من هم، به دستم خیزران دارم
به هر بابا که میگفتم، عدویم بیشتر میزد
به جُرم آن که من از مادرت زهرا، نشان دارم
به وقت راه رفتن، بس تماشایی بُوَد حالم
چو پیران، من عصا از شانههای کودکان دارم
همای قدس
هُمای قدسم امّا گوشهی ویران، مکان دارم
دلی پُر خون چو لاله، از فراق باغبان دارم
چراغان کردهام ویرانه را با اشک خونینم
بیا، عمّه! تماشا کن که امشب میهمان دارم
به قدّ چون هلالم، از هلالت بوسه میگیرم
چو شمع صبحگاهی، حالت سوسوزنان دارم
بگردد هفت بار هر کس به دور کعبه امّا من
بگردم دور تو، ای کعبهی جان! تا که جان دارم
چرا لب بستهای از بهر من، قرآن نمیخوانی؟
مگر پنداشتی من هم، به دستم خیزران دارم
به هر بابا که میگفتم، عدویم بیشتر میزد
به جُرم آن که من از مادرت زهرا، نشان دارم
به وقت راه رفتن، بس تماشایی بُوَد حالم
چو پیران، من عصا از شانههای کودکان دارم