مشخصات شعر

میلاد حضرت سیّدالشّهدا (ع)

آفتابى امشب از بطحا رخ، ازهر ساخته

 کز تجلّی شام گیتى را منوّر ساخته

 

مهر تابانى فروزان گشته کز انوار خویش

 مهر را شرمنده و مه را مکدّر ساخته

 

از نسیم مرحمت در بوستان طا و ها

 نوگلى آمد که عالم را معطر ساخته

 

تا بیفزاید خدا، آیین عرش اکبرش

 گوشوارى دیگر از یاقوت احمر ساخته

 

بامداد سوّم شعبان ز چرخ اقتدار

 سوّمین شمس ولایت چهره ازهر ساخته

 

مژدهی میلاد مسعود حسین بن على

 قلب پیغمبر، دل حیدر، منوّر ساخته

 

شاهباز اوج قدر و عزّت از ایوان عرش

 آشیان در خانۀ زهراى اطهر ساخته

 

گاه بر دوش على شیر خدا بگرفته جا

 گه در آغوش رسول الله بستر ساخته

 

آمد آن مردى که با نیروى بى‌پایان علم

 عرش و فرش و لوح و کرسى را مسخّر ساخته

 

طفل نوزاد است و می‌داند همه تورات را

 مصحف و انجیل را ناخوانده از بر ساخته

 

سیّد احمد جمال و خسرو حیدر خصال

کش خدا بر انس و جن، مولا و رهبر ساخته

 

مصطفى بُد شهر علم و مرتضى شد باب آن

 خالق از حاى حسینى، حلقه بر در ساخته

 

عین نور و نور عین و راح روح و روح خلق

 آن که ظاهر از جبین، آیات داور ساخته

 

خواست خالق تا نماید جلوه‌اى از هر چه هست

 از صفات و ذات خود این گونه مظهر ساخته

 

بر مفاد آیه‌ی تطهیر از هر عیب و نقص

 حق تعالى، ذات پاکش را مطهّر ساخته

 

از شجاعت، از فتوّت، از سخاوت، از کرم

 خلق را در کار خود حیران و مضطر ساخته

 

بارها فرموده پیغمبر حسین از من بُوَد

 جمله‌ی «من از حسینم» را مکرّر ساخته

 

چون خدا خواهد کز آن خون خدا دعوت کند

 جبرئیلش آسمان را غرق زیور ساخته

 

هشت جنّت را مزیّن کرده وز نام حسین

 بر سر حوران خُلد از نور، افسر ساخته

 

برتر از معراج احمد گشت معراج حسین

 ز آنکه او معراج از دوش پیمبر ساخته

 

مهر او موسى بن عمران را رسالت داده است

 قهر او فرعون را در نیل اندر ساخته

 

ابن مریم با ولایش شد به چارم آسمان

 پور آزر با هوایش جا در آذر ساخته

 

تا که بر چوگان قدرش گوى رنگین افکند

 دست قدرت، گوى گردون را مدوّر ساخته

 

رهبر آزادگان کآن نهضت عاشور او

 کاخ استبداد را با خاک یکسر ساخته

 

ناخداى فُلک قرآن، شهریار مُلک شرع

 آنکه با ایثار جان، حق را مظفّر ساخته

 

کشتى دین را که بُد وارونه از توفان کفر

 بادبان همّتش از نو شناور ساخته

 

تیشه‌ی قانون دادش، پایه‌ی بیداد را

 سر به سر ویرانه بر فرق ستمگر ساخته

 

مسجد و منبر که بود آلوده از زنگار شرک

 شسته ز آب تیغ و با خونش مشمّر ساخته

 

اوست معمارى که با یارانش اندر نیم روز

 کاخ ایمان را بدین رفعت، معمّر ساخته

 

چون گِلى پاکیزه می‌بایست این بنیاد را

 خاک صحرا را ز خون خود مخمّر ساخته

 

قهرمانى صف شکن کاندر نبرد کربلا

 کار دشمن را به یک «الله اکبر» ساخته

 

بوالعجائب دست و بازویى که در هنگام رزم

 هر کجا آورده رو، غوغاى محشر ساخته

 

عاشقى کاندر رضاى دوست در وقت نماز

 با لب عطشان، وضو از خون حنجر ساخته

 

اوست ممدوحى که بهر درج مدحش کردگار

 کلک صنعت آفریده، چار دفتر ساخته

 

آن طبیب روحى و جسمى پى درمان خلق

 کعبه‌اى در کربلا از عرش برتر ساخته

 

در ره دین، نهضتى خونین به پا فرمود و باز

 نهضت خود را تمام از جهد خواهر ساخته

 

گر نسازد با فراق آستانش چون کند

بر «مؤیّد» چون قضا اینسان مقدّر ساخته

 

 

میلاد حضرت سیّدالشّهدا (ع)

آفتابى امشب از بطحا رخ، ازهر ساخته

 کز تجلّی شام گیتى را منوّر ساخته

 

مهر تابانى فروزان گشته کز انوار خویش

 مهر را شرمنده و مه را مکدّر ساخته

 

از نسیم مرحمت در بوستان طا و ها

 نوگلى آمد که عالم را معطر ساخته

 

تا بیفزاید خدا، آیین عرش اکبرش

 گوشوارى دیگر از یاقوت احمر ساخته

 

بامداد سوّم شعبان ز چرخ اقتدار

 سوّمین شمس ولایت چهره ازهر ساخته

 

مژدهی میلاد مسعود حسین بن على

 قلب پیغمبر، دل حیدر، منوّر ساخته

 

شاهباز اوج قدر و عزّت از ایوان عرش

 آشیان در خانۀ زهراى اطهر ساخته

 

گاه بر دوش على شیر خدا بگرفته جا

 گه در آغوش رسول الله بستر ساخته

 

آمد آن مردى که با نیروى بى‌پایان علم

 عرش و فرش و لوح و کرسى را مسخّر ساخته

 

طفل نوزاد است و می‌داند همه تورات را

 مصحف و انجیل را ناخوانده از بر ساخته

 

سیّد احمد جمال و خسرو حیدر خصال

کش خدا بر انس و جن، مولا و رهبر ساخته

 

مصطفى بُد شهر علم و مرتضى شد باب آن

 خالق از حاى حسینى، حلقه بر در ساخته

 

عین نور و نور عین و راح روح و روح خلق

 آن که ظاهر از جبین، آیات داور ساخته

 

خواست خالق تا نماید جلوه‌اى از هر چه هست

 از صفات و ذات خود این گونه مظهر ساخته

 

بر مفاد آیه‌ی تطهیر از هر عیب و نقص

 حق تعالى، ذات پاکش را مطهّر ساخته

 

از شجاعت، از فتوّت، از سخاوت، از کرم

 خلق را در کار خود حیران و مضطر ساخته

 

بارها فرموده پیغمبر حسین از من بُوَد

 جمله‌ی «من از حسینم» را مکرّر ساخته

 

چون خدا خواهد کز آن خون خدا دعوت کند

 جبرئیلش آسمان را غرق زیور ساخته

 

هشت جنّت را مزیّن کرده وز نام حسین

 بر سر حوران خُلد از نور، افسر ساخته

 

برتر از معراج احمد گشت معراج حسین

 ز آنکه او معراج از دوش پیمبر ساخته

 

مهر او موسى بن عمران را رسالت داده است

 قهر او فرعون را در نیل اندر ساخته

 

ابن مریم با ولایش شد به چارم آسمان

 پور آزر با هوایش جا در آذر ساخته

 

تا که بر چوگان قدرش گوى رنگین افکند

 دست قدرت، گوى گردون را مدوّر ساخته

 

رهبر آزادگان کآن نهضت عاشور او

 کاخ استبداد را با خاک یکسر ساخته

 

ناخداى فُلک قرآن، شهریار مُلک شرع

 آنکه با ایثار جان، حق را مظفّر ساخته

 

کشتى دین را که بُد وارونه از توفان کفر

 بادبان همّتش از نو شناور ساخته

 

تیشه‌ی قانون دادش، پایه‌ی بیداد را

 سر به سر ویرانه بر فرق ستمگر ساخته

 

مسجد و منبر که بود آلوده از زنگار شرک

 شسته ز آب تیغ و با خونش مشمّر ساخته

 

اوست معمارى که با یارانش اندر نیم روز

 کاخ ایمان را بدین رفعت، معمّر ساخته

 

چون گِلى پاکیزه می‌بایست این بنیاد را

 خاک صحرا را ز خون خود مخمّر ساخته

 

قهرمانى صف شکن کاندر نبرد کربلا

 کار دشمن را به یک «الله اکبر» ساخته

 

بوالعجائب دست و بازویى که در هنگام رزم

 هر کجا آورده رو، غوغاى محشر ساخته

 

عاشقى کاندر رضاى دوست در وقت نماز

 با لب عطشان، وضو از خون حنجر ساخته

 

اوست ممدوحى که بهر درج مدحش کردگار

 کلک صنعت آفریده، چار دفتر ساخته

 

آن طبیب روحى و جسمى پى درمان خلق

 کعبه‌اى در کربلا از عرش برتر ساخته

 

در ره دین، نهضتى خونین به پا فرمود و باز

 نهضت خود را تمام از جهد خواهر ساخته

 

گر نسازد با فراق آستانش چون کند

بر «مؤیّد» چون قضا اینسان مقدّر ساخته

 

 

اولین نظر را ارسال کنید
 
فراموشی رمز عبور

ایمیل خود را وارد کنید

×
ارتباط با ما

پیام های خود را از این طریق برای ما ارسال نمایید.

×