- تاریخ انتشار: ۱۳۹۵/۰۴/۲۵
- بازدید: ۱۴۸۳
- شماره مطلب: ۲۹۲۹
-
چاپ
از دست چشمهای تو
وقتی عطش مشام حرم را دچار کرد
آثار زخم را به جگر آشکار کرد
شیری گرفت در کف خود جان مشک را
اسبی دوید و صاحب خود را سوار کرد
آنقدر نافذ است نگاهش که با نگاه
هر کس که در مقابلش آمد شکار کرد
فریاد میکشید یکی در میان جمع
از دست چشمهای تو باید فرار کرد
با نعرۀ تو لرزه به جان ستم نشست
باید به این دلاوریات افتخار کرد
ناباورانه از سر بازو بریده شد
دستی که نهر علقمه را بیقرار کرد
پشتم شکست و ماه دچار خسوف شد
طوفان گرفت و روز مرا شام تار کرد
ای ماه من امید به خیمه رسیدنت
یک دشت را به راه تو چشم انتظار کرد
وقتی گرفت داغ تو جان رقیه را
دیگر نپرس با دل زینب چه کار کرد
در دستها به جای النگو طناب شد
از گوشها نصیب عدو گوشوار کرد
-
به برق سکه، بهار وفایشان پاییز
نماز و روزۀ شکدار و حج حیرانی
شده جدیدترین شیوۀ مسلمانی
هزار خدعه و نیرنگ کار روزانه
قنوتهای شب و سجدههای طولانی
-
داغ تنهایی
میسوزم و چون آتشی در احتراقم
آه ای اجل از چه نمیآیی سراغم؟
این دشت نیت کرده یارم را بگیرد
ای مرگ مرهم شو بر این زخم فراقم
-
ستارگان من
غم جدایی تو کرده قصد جان مرا
غمیکه سوخته تا مغز استخوان مرا
از آن زمان که به دنیا قدم گذاشتهام
عجین به داغ نوشتند داستان مرا
-
السّلام علیک یا علی بن الحسین
برو ولی به تو ای گل سفر نمیآید
که این دل از پس داغ تو بر نمیآید
به خون نشسته دلم، اشک من گواه من است
که غیر خون دل از چشم تر نمیآید
از دست چشمهای تو
وقتی عطش مشام حرم را دچار کرد
آثار زخم را به جگر آشکار کرد
شیری گرفت در کف خود جان مشک را
اسبی دوید و صاحب خود را سوار کرد
آنقدر نافذ است نگاهش که با نگاه
هر کس که در مقابلش آمد شکار کرد
فریاد میکشید یکی در میان جمع
از دست چشمهای تو باید فرار کرد
با نعرۀ تو لرزه به جان ستم نشست
باید به این دلاوریات افتخار کرد
ناباورانه از سر بازو بریده شد
دستی که نهر علقمه را بیقرار کرد
پشتم شکست و ماه دچار خسوف شد
طوفان گرفت و روز مرا شام تار کرد
ای ماه من امید به خیمه رسیدنت
یک دشت را به راه تو چشم انتظار کرد
وقتی گرفت داغ تو جان رقیه را
دیگر نپرس با دل زینب چه کار کرد
در دستها به جای النگو طناب شد
از گوشها نصیب عدو گوشوار کرد