مشخصات شعر

با حافظ کنار کوثر

نیمه شب بود، شنیدم که کسی می‌آید
«مژده ‌ای دل که مسیحا نفسی می‌آید»

مَشک بر دوش از آن دور صدا زد: مادر!
«از صدای سخن عشق ندیدم خوشتر»

دل پژمردۀ ما هم به صدا می‌آید
«فیض روح القدس ار باز مدد فرماید»

ناگهان ولوله در آن شب آرام افتاد
«عکس روی تو چو در آینۀ جام افتاد»

آسمان دل به هوای خوش یاست داده است
«تا سر زلف تو در دست نسیم افتاده است»

تا تو با دامنی از سبزه و گل می‌آیی
«در همه دیر مغان نیست چو من شیدایی»

دست در دست تو انگار علی می‌آید
وای! از این منظره بوی غزلی می‌آید:

ساقی از چشمۀ نور آب حیاتی برسان
من کم آوردم، از آن سو کلماتی برسان

شاعر شعر خودت باش و کنارم بنشین
فعلاتٌ فعلاتٌ فعلاتی برسان

«هَل اَتی»! پشت در خانۀ تو خیمه زدیم
مستحقیم، به یک خنده زکاتی برسان

زمزم از زمزمه‌ات مست شده، کعبه خراب
شعر مشعر شده بانو! عرفاتی برسان

تو اگر خواستی آتش به دو عالم بزنیم
به لب تشنۀ ما آب فراتی برسان

یوسفت رفت و کشیدیم فراقی که مپرس
اجر این صبر، بیا شاخه نباتی برسان

آسمان گوشه‌ای از وسعت چشمان تو است
نظری کن به زمین، راه نجاتی برسان

ای شب قدر! تو آن جام مقدّر ـ  تا ما
می‌فرستیم به نامت صلواتی ـ برسان

***


سیلی آن روز به رویت چه غریبانه زدند
«آتش آن بود که در خرمن پروانه زدند»

یک کبوتر وسط شعله تقلا می‌کرد  
«جرمش این بود که اسرار هویدا می‌کرد»

رسم این است که پروانه در آتش باشد
«عاشقی شیوۀ رندان بلاکش باشد»

«بلبلی خون دلی خورد و گلی حاصل کرد»
باد شب سورۀ سیلی به رخش نازل کرد

با گل و غنچه تو دیدی در و دیوار چه کرد؟
«دیدی ای دل که غم عشق دگر بار چه کرد»

«ناگهان پرده بر انداخته‌ای یعنی چه
مست از خانه برون تاخته‌ای یعنی چه»

کمر سرو در این کوچه کمان خواهد شد
«چشم نرگس به شقایق نگران خواهد شد»

آه! هجده گل از آن باغ نچیدیم و برفت
«باربر بست و به گردش نرسیدیم و برفت»

تا در این خانه گُلِ خندۀ زهرایم بود
«من ملَک بودم و فردوس برین جایم بود»

عمر کوتاه تو گنجایش دنیا را بس
«وین اشارت ز جهان گذران ما را بس»

خانه دوست کجا؟ صحن سپیدار کجاست؟
«ای نسیم سحر آرامگه یار کجاست؟»

با حافظ کنار کوثر

نیمه شب بود، شنیدم که کسی می‌آید
«مژده ‌ای دل که مسیحا نفسی می‌آید»

مَشک بر دوش از آن دور صدا زد: مادر!
«از صدای سخن عشق ندیدم خوشتر»

دل پژمردۀ ما هم به صدا می‌آید
«فیض روح القدس ار باز مدد فرماید»

ناگهان ولوله در آن شب آرام افتاد
«عکس روی تو چو در آینۀ جام افتاد»

آسمان دل به هوای خوش یاست داده است
«تا سر زلف تو در دست نسیم افتاده است»

تا تو با دامنی از سبزه و گل می‌آیی
«در همه دیر مغان نیست چو من شیدایی»

دست در دست تو انگار علی می‌آید
وای! از این منظره بوی غزلی می‌آید:

ساقی از چشمۀ نور آب حیاتی برسان
من کم آوردم، از آن سو کلماتی برسان

شاعر شعر خودت باش و کنارم بنشین
فعلاتٌ فعلاتٌ فعلاتی برسان

«هَل اَتی»! پشت در خانۀ تو خیمه زدیم
مستحقیم، به یک خنده زکاتی برسان

زمزم از زمزمه‌ات مست شده، کعبه خراب
شعر مشعر شده بانو! عرفاتی برسان

تو اگر خواستی آتش به دو عالم بزنیم
به لب تشنۀ ما آب فراتی برسان

یوسفت رفت و کشیدیم فراقی که مپرس
اجر این صبر، بیا شاخه نباتی برسان

آسمان گوشه‌ای از وسعت چشمان تو است
نظری کن به زمین، راه نجاتی برسان

ای شب قدر! تو آن جام مقدّر ـ  تا ما
می‌فرستیم به نامت صلواتی ـ برسان

***


سیلی آن روز به رویت چه غریبانه زدند
«آتش آن بود که در خرمن پروانه زدند»

یک کبوتر وسط شعله تقلا می‌کرد  
«جرمش این بود که اسرار هویدا می‌کرد»

رسم این است که پروانه در آتش باشد
«عاشقی شیوۀ رندان بلاکش باشد»

«بلبلی خون دلی خورد و گلی حاصل کرد»
باد شب سورۀ سیلی به رخش نازل کرد

با گل و غنچه تو دیدی در و دیوار چه کرد؟
«دیدی ای دل که غم عشق دگر بار چه کرد»

«ناگهان پرده بر انداخته‌ای یعنی چه
مست از خانه برون تاخته‌ای یعنی چه»

کمر سرو در این کوچه کمان خواهد شد
«چشم نرگس به شقایق نگران خواهد شد»

آه! هجده گل از آن باغ نچیدیم و برفت
«باربر بست و به گردش نرسیدیم و برفت»

تا در این خانه گُلِ خندۀ زهرایم بود
«من ملَک بودم و فردوس برین جایم بود»

عمر کوتاه تو گنجایش دنیا را بس
«وین اشارت ز جهان گذران ما را بس»

خانه دوست کجا؟ صحن سپیدار کجاست؟
«ای نسیم سحر آرامگه یار کجاست؟»

اولین نظر را ارسال کنید
 
فراموشی رمز عبور

ایمیل خود را وارد کنید

×
ارتباط با ما

پیام های خود را از این طریق برای ما ارسال نمایید.

×