دسترسی سریع به موضوعات اشعار
جستجوی پيشرفته
یا صاحب الزمان (ع)

 

به اشک‌های آن پدر که بی پسر شده بیا

به گریه‌‌های دختری که بی پدر شده بیا

 

به آن شهید پاره‌تن که بی‌کفن رها شده

به نـالـه‌های مادران خونجگـر شده بیا

 

بر داغ سید الشهدا گریه می‌کنی

 

با غصه‌های آل عبا گریه می‌کنی

در اوج روضه‌های عزا گریه می‌کنی

 

ما با گناه اشک تو را در می‌آوریم

از سوز بی وفایی ما گریه می‌کنی

 

کوفۀ ویران

من از این وضع پریشان نگرانم به خدا

از فراوانی نسیان نگرانم به خدا

 

پر کشیدند سحر همسفرانم، حالا

مانده‌ام خسته، هراسان نگرانم به خدا

هیئت و روضه زیارتگه رندان بلاست

هر چه خوبی است تو داری و به آن محتاجم

آنچه داری ز معارف به همان محتاجم

 

تو اباصالحی و من پسر این پدرم

عمل صالحم افزون، که بدان محتاجم

جا نماندم

حالا که دیگر جا نماندم اربعین را

می‌بوسم از جان جای جای این زمین را

 

این خاک که این روزها بوسیده در راه

صحن کف پاهای یاری نازنین را

از صحن نجف به کربلا

از هر چه به غیر تو رها، می‌آییم

با عشق تو در شور و نوا می‌آییم

 

می‌آیی و پشت سرت ان‌شاء‌الله

از صحن نجف به کربلا می‌آییم

زینب و روضه‌های کوفه و شام

حال امروز چشم‌هایم باز

مثل ابر بهار، بارانی ست

یوسف امروز هم نیامده و

شهر در اضطراب کنعانی ست

نسیمی از طرف کربلا نمی‌آید

چه کرده‌ایم که آن آشنا نمی‌آید

پیامی از سر کویش به ما نمی‌آید

 

چه کرده‌ایم، گره خورده کارمان اینقدر

چه کرده‌ایم که مشکل گشا نمی‌آید

خوف و رجاء

دیده در حسرت دیدار شما مانده هنوز

به تمنای نگاهت دل ما مانده هنوز

 

بوسه یک روز به خاک قدمت خواهم زد

لب به امید همان بوسه به پا مانده هنوز

خدا کند که بیاید

اگر که پیچ و خم روزگار بگذارد

اگر که سختی این انتظار بگذارد

 

هنوز هست سری تا که دست‌هایش را

به دست خاک قدم‌های یار بگذرد

دیدم شد

فکر کردم که قلم یار نشد دیدم شد

لحظه‌ی فهم تو آغاز نفهمیدم شد

 

ساقی شعر شدی جام شراب آوردی

مثل هر بار مرا هم به حساب آوردی

خطّ فرنگی

نو عروس طبع، هر دم، دلربایی می‏‌کند

از حجاب فکر بکر، او خودنمایی می‏‌کند

 

گاه عاشق می‏‌شود، گه پارسایی می‌‏کند

جان خود را بر گل نرگس، فدایی می‏‌کند

 

فراموشی رمز عبور

ایمیل خود را وارد کنید

×
ارتباط با ما

پیام های خود را از این طریق برای ما ارسال نمایید.

×