دسترسی سریع به موضوعات اشعار
جستجوی پيشرفته
شاعر شدم که ...

پر می‌زنم به بال غزل در هوایتان

تا دور دست روشن دیرآشنـایتان

 

می‌خواهم از خدا دو جهان را و هر چه هست

تـا بـا دو دسـت شـوق بـریـزم بـه پــایتان

ای غریب

ای قاری مقیم سیه چال، ای غریب!

وی هم‌‌صدای قاری گودال، ای غریب!

 

قرآن بخوان که صوتِ رسایت حسینی است

ای قاری شکسته پر و بال، ای غریب!

 

زندانِ سرد و تیره که جایِ امام نیست

ای جسم تو چو  جَدّ تو پامال، ای غریب!

طفل یتیم

هوای دخترکی را برادرش دارد

که خیره‌ خیره نگاهی به مادرش دارد

 

شبیه طفل یتیمی که مادرش مرده

نگاه ملتمسی بر برادرش دارد

 

گرفته بازوی او را به سمت در ندود

دری که نام علی روی سردرش دارد

 

اگر اشاره کنی کائنات می‌لرزد

همین که دست قلم در دوات می‌لرزد

به یاد مهر تو چشم فرات می‌لرزد

 

نهفته راز «اذا زلزلت» به چشمانت

اگر اشاره کنی کائنات می‌لرزد

 

«هزار نکتۀ باریک تر ز مو اینجاست»

بدون عشق تو بی شک صراط می‌لرزد

نماد صبر

خالق ز نـور آل علی کوکب آفـرید

با یُمن آل فاطمه روز و شب آفرید

 

روز ازل «اَلَسـتُ بِرَبّک» چـو گفـت حق

«قالوا بَلی» شنید و سپس منصب آفرید

کیمیا

زندگی یعنی دو ساعت گریه کردن بر غمت می‌شود روزی بیاید من بمیرم در غمت؟

 

تا که چشمم باز شد در بین دنیا، جای شیر داده بر من در میان روضه‌ها مادر، غمت

پرستوی پرپر

و دانه ریخت بیایی کبوترش باشی

دوباره آینه‌‌ای در برابرش باشی

 

نه اینکه پر بکشی و به شهر او نرسی

میان راه، پرستوی پرپرش باشی

 

«مدینه» شهر غریبی برای «فاطمه»‌ هاست

نخواست گم شده‌ای مثل مادرش باشی

آقای عالمی و اباالمهدیِ منی

شور میان هر غزل شاعرانه، تو زیباترین تغزل در هر ترانه، تو

 

هستی بدون مهر و محبت که مرده است

عشق بدون چون و چرای زمانه، تو

 

اغراق نیست، از همه عالم سرآمدی

یکتا شبیه ذات احد جاودانه تو

پایان ماه روضه

پایان ماه روضه شده، غم گرفته‌ام

هیئت تمام گشته و ماتم گرفته‌ام

 

بعد از دو ماه گرفت صداهای ذاکران

تازه دلم شکسته شده، دم گرفته‌ام

اربعین؛ لبیک

ای مظهر صفات خدا أیّها العزیز

ای امتداد نور هدی أیّها العزیز

 

ای که کریم هستی و از نسل ذوالکرام

پر کن دو دست خالی ما أیّها العزیز

دلتنگ کربلا

هنوز شوق تو بارانی از غزل دارد

نسیم یک سبد آیینه در بغل دارد

 

خوشا به حال خیالی که در حرم مانده

و هر چه خاطره دارد از آن محل دارد

 

داغ ارث

اینکه از زهر جفا جای به بستر دارد

تشتی از خون دل خویش برابر دارد

 

چشم‏‌هایش به در و منتظر آمدنی ست

زیر لب زمزمۀ «مادر، مادر» دارد

فراموشی رمز عبور

ایمیل خود را وارد کنید

×
ارتباط با ما

پیام های خود را از این طریق برای ما ارسال نمایید.

×