دسترسی سریع به موضوعات اشعار
جستجوی پيشرفته
چیزی کم از رسالت پیغمبران نداشت

هر چند پای بی رمق او توان نداشت

هر چند بین قافله جانش امان نداشت

 

بار امانتی که به منزل رسانده است

چیزی کم از رسالت پیغمبران نداشت

 

سنگ‌ها روی پشت بام آمد

اولین روز از مه صفرُ

سر آقای ما به شام آمد

عید دشمن به جای نقل و نبات

سنگ‌ها روی پشت بام آمد

 

کوتاه سروده
کجاوۀ تو

همراه تو بی بدیل باید باشد

ابراهیم خلیل باید باشد

 

از کرب و بلا، کجاوۀ تو، تا شام

                                     بر شانۀ جبرییل باید باشد                                 

 

خطابه‌های دوباره

هول و هراس باز دوباره شروع شد

چشمان هیز و معجر پاره شروع شد

 

اینجا عجیب طبل و کف و سوت می‌زنند

بر آستین پاره نظاره شروع شد

هر شب به عشق کرببلا گریه می‌کنم

درسجده‌ها به جای دعا گریه می‌کنم

جای تمام نافله‌ها گریه می‌کنم

 

گفتی که "کشتۀ عبراتم" حسین جان

زین پس به جای نام شما گریه می‌کنم!

 

حالا که میل روضه به بازار شام خورد

این اشک‌ها حضور تو را داد می‌زند

عطر نگاه تو به خدا داد می‌زند

 

آهی کشیده‌اید که روضه گرفته است؟

تشریف چشم‌های شما داد می‌زند

 

تو پرچم افراشتۀ توحیدی

نام تو قلم روی اساطیر کشید ایمان تو مرگ را به زنجیر کشید

قرآن مجسمی که آیاتت را در کرب و بلا خدا به تصویر کشید

دیدم پیاده‌های حرم پابرهنه‌اند

روزی سه وعده جای غذا غبطه می‌خورم هرشب به حال اهل بکا غبطه می‌خورم من از دعای مادر خود سینه زن شدم بر مادرم به وقت دعا غبطه می‌خورم

با عطر سیب پیرهنت مست می‌شویم

تا خیمۀ تقرّب تو پر کشیده‌ایم

تو نور محض و ما ز تبار سپیده‌ایم

 

آقا اگر «مَصارِعُ عُشّاق» کربلاست

در عاشقی به منزل آخر رسیده‌ایم

 

 

من را ببر به جنت الاحرار کربلا

با نور خود سرشت مرا ناب ناب کن

من را برای نوکری‌ات انتخاب کن

 

هر چند بد حساب شدم، بی وفا شدم

اما مرا ز گریه کنانت حساب کن

 

 

خودش را در کنار مادرش حس کرد، تسکین شد

رباعی گفتی و تقدیم سلطان غزل کردی معمای ادب را با همین ابیات حل کردی رباعی گفتی و مصراعی از آن را تو ای بانو میان اهل عالم در وفا ضرب‌المثل کردی فرستادی به قربانگاه اسماعیل‌هایت را همان کاری که هاجر وعده کرد و تو عمل کردی

حدود ساعت سه

دقیقه‌های پر از التهاب دفتر بود قلم میان دواتی ز خون شناور بود

 

به روی خاک، گلی بود از عطش سیراب که هرم گرم نفس‌هاش شعله پرور بود

 

فراموشی رمز عبور

ایمیل خود را وارد کنید

×
ارتباط با ما

پیام های خود را از این طریق برای ما ارسال نمایید.

×