دسترسی سریع به موضوعات اشعار
رایحۀ گلشن فردوس
جلوۀ روی تو در آینه تا پیدا شد
ظلمت از یمن تجلای تو ناپیدا شد
ماه در کوچۀ تنهایی خود حیران بود
ناگهان هم نفس باد صبا پیدا شد
میرسد بوی ماه غصه و غم
کوری چشم دشمنان بتول
ربّ تو را خوانده جان و نفس رسول
گفت احمد که حج و صوم و صلاه
با ولای تو میشود مقبول
سلاح دعا
فرماندۀ جنگ، مصطفی بود آن روز
سردار سپاه، مرتضی بود آن روز
لشگر حسنین و فاطمه پشتیبان
در عرصه، سلاحشان دعا بود آن روز
آیات چو آفتاب
آیات چو آفتاب، از خاور نور
نازل شده بر سینۀ پیغمبر نور
ابناء و نساء و انفس اقدس حق
یعنی حسنین و علی و کوثر نور