دسترسی سریع به موضوعات اشعار
جستجوی پيشرفته
تو ماه رفتی، ماهپاره بازگردی

خونت بنا را بر کرامت می‌گذارد بر گردن شمشیر منت می‌گذارد

 

این جمله‌ها که گفته شد وقت وداعت بر دوش تو بار نبوت می‌گذارد

سرو رشیدم

قصد کردند که با تیغ پیمبرکش‌ها بدنت را همه جا مثل خبر پخش کنند

 

مگر ‌ای سرو رشیدم بدنت خیرات است که رسیدند تو را بین گذر پخش کنند

 

ستارۀ سحرم

سیاه گشته جهان پیش دیدۀ تر من کجایی ‌ای مه در بحر خون شناور من

 

ستارۀ سحرم، آفتاب صبح دمم غروب کرده به هنگام ظهر در بر من

پسر کـه رفت، پدر هم غریب می‌گردد

بهـار مـن، گل مـن، بـوستان پرپر من چه کرد با تو خزان پیش دیده تر من؟

محاسنم به کف دست بود و اشک به رخ نگـاه کـردم و دیـدم تـو رفتی از بر من

 

اگر که می‌روی آهسته‌تر برو پسرم

به همره تو رود روح من ز پیکر من سپردمت به خدا‌ی یگانه، گوهر من

اگر که می‌روی آهسته‌تر برو پسرم که هست پشت سر تو نگاه آخر من

تسبیـح دانـه دانـۀ سجـاده حسین

مـن کیستم؟ ولـی خداونــد، اکبرم سرتا قدم محمّد و زهرا و حیدرم

قـرآن روی سینۀ فـرزند فاطمه فرزند نور و واقعه و قدر و کوثرم

یاس یا سیب؟

واشگفتا، شگفتا اباالفضل مرکز ثقل دنیا اباالفضل

مانده چون کوه در مرز عالم مرد بی دست، تنها اباالفضل

فرصتی شد بکشد بال در آغوش پدر

به لبش حرف عسل، صحبت احلیٰ دارد

دومین قاسم زهراست، تماشا دارد

 

در دلش آرزوی شیر شدن می‌جوشد

در رگ و ریشۀ  او خون حسن می‌جوشد

لبریز شد ز کنج لبم شهد این عسل

ای بادۀ وصال تو احلی من العسل

بشتاب ای عمو که بگیری مرا بغل

 

خوشحال باش، ازرق شامی شکست خورد

دیگر نمانده بین شجاعان کوفه یل

قصور این همه شمشیر قد بلندت کرد

همین که کردی ادا رسم دست بوسی را

شبیر داد به دستت عصای موسی را

 

به روی اسب نشستی شبیه بابایت

ندیده چشم فرشته چنین جلوسی را

دانه دانه شده تسبیح تنت

فرش خون پهن شده بر بدنت

غارت نیزه شده پیرهنت

پاره پاره پیکری مانده ز تو

دانه دانه شده تسبیح تنت

شاخ شمشاد حرم

بین میدان قاسم است یا ماه تابان آمده؟

سیزده ساله‌ترین پیر جوانان آمده

 

بس که با هیبت رسیده، من نفهمیدم دگر

یک تنه او آمده یا کل گردان آمده

فراموشی رمز عبور

ایمیل خود را وارد کنید

×
ارتباط با ما

پیام های خود را از این طریق برای ما ارسال نمایید.

×