دسترسی سریع به موضوعات اشعار
جستجوی پيشرفته
شور بی‌امان

میان شهر پیچیده صدایت

چنان که اشک‌ها شد هم نوایت

 

تمام کوفه بانو! زیر و رو شد

ز شور بی‌امان خطبه‌هایت

۳

طشت، حیرت زدۀ نغمۀ قرآن من است

خیزران اشک فشان بر لب و دندان من است

 

دیدۀ فاطمه بر چوب تو و طشت طلا

نگه دختر من بر لب عطشان من است

یاد روضه

یک بار اگر روی زمین افتادم صد بار به یاد روضه‌ات جان دادم

یک بار تنور خولی و بار دگر یاد سر و تشت و خیزران افتادم

 

با کاروان نیزه (بند پنجم)

کو خیزران که قافیه‌اش با دهان کنند

آن شاعران که وصف گل ارغوان کنند

 

از من به کاتبان کتاب خدا بگو

تا مشق گریه را به نی خیزران کنند

خطبۀ زینبیه

اینک زمان، زمان غزلخوانی من است  

بینی ست‌ این دو خط، که به پیشانی من است

های ‌ای یزید بشنو و ابرو گره نزن ‌

این مهمانی تو، نه... مهمانی من است

 

رأس انور

 

یزیدا! از این رأس انور چه خواهی؟

از این بوسه‌گاه پیمبر چه خواهی؟

 

سری را که زهرا به دامان نهاده

بُریدیّ و دیگر از این سر چه خواهی؟

تاب اسیری

 

اندر سریر ناز، تو خوش آرمیده‌ای

شادی از آن ‌که رأس حسین را بریده‌ای

 

مسرور و شاد و خرّم و خندان به روی تخت

بنْشین کنون که خوب به مطلب رسیده‌ای

 

روز الست

 

نَبْوَد به تن، سری که ندارد هوای تو!

پُر خون بُوَد دلی که نسوزد برای تو!

 

بر جسم چاک‌چاک تو، خلق جهان‌ گریست

پوشیده آسمان، سیه اندر عزای تو

وفا به وعده

 

ای خاک بر سری که ندارد هوای تو!

سنگ است آن دلی که نسوزد، برای تو

 

جان کرده از برای تو، بیگانگان فدا

از گریه‌ کی دریغ کند، آشنای تو؟

جای بوسه

 

دل، ریش شد ز غم، به دلم نیشتر مزن

آتش به خرمن من از این بیش‌تر مزن

 

از داغِ خشکی لب او، چشم‌ها تر است

دست تو خشک! آتش بر خشک و تر مزن

شراب و کباب

چون جمله را یزید، به بزم شراب خواست

ساغر گرفت و از دل زینب، کباب خواست

 

پیمانه کرد خالی و از کاسه‌های چشم

زآن تشنگانِ بی‌کس و مظلوم، آب خواست

 

درد بی‌شمار

 

ای فخر کائنات! گذر کن دمی به شام

ما را اسیر بین، تو ایا سیّد انام!

 

دانند شامیان ز جفا، خون ما حلال

بگذر به ما که گشته به ما زندگی، حرام

فراموشی رمز عبور

ایمیل خود را وارد کنید

×
ارتباط با ما

پیام های خود را از این طریق برای ما ارسال نمایید.

×