چکیده

نهضت عاشورا از حماسی‌ترین رویدادهای تاریخی است که در ادبیات ملت‌های مختلف تأثیر بسیار عمیقی گذاشته است. شعر فارسی و عربی در قرون مختلف، این واقعه پرشور را از جنبه‌های گوناگون مورد بررسی قرار داده و درس‌های عبرت‌آموزی از آن به دست آورده است. اثرگذاری این رویداد مهم تاریخی بیشتر در مرثیه‌سرایی نمود یافته و شاعرانی با این رویکرد شهره آفاق شدند. محتشم کاشانی (996ق) و سید حیدر حلی (1304ق) دو تن از مشهورترین شاعران مرثیه‌سرا در ادبیات فارسی و عربی هستند که مشترکات فراوانی در به نظم کشیدن واقعه طف دارند. این مقاله در حوزه ادبیات تطبیقی، با استفاده از روش توصیفی تحلیلی، موضوعات و دیدگاه‌های مشترک این دو شاعر را موضوع سوگ‌نامه‌های حسینی با ذکر شواهد شعری بررسی کرده تا ویژگی‌ها و تمایزات هر یک را مشخص کند. آنچه از بررسی اشعار رثایی این دو شاعر به دست می‌آید حاکی از تعهد دینی، عاطفه سرشار و عشق به امام حسین (ع) است که با نشانه‌های شاخصی از هم متمایز می‌شوند.

 

مقدمه

 

ادبیات تطبیقی در مطالعات علوم انسانی و اجتماعی از اهمیت بالایی برخوردار است. این اهمیت، چنان‌چه هدف مقدس و گران‌سنگ باشد در حوزه اعتقادات و باورهای دینی دوچندان می‌شود. مطالعات تطبیقی در حوزه ادبیات و به ویژه در زمینه شعر منجر به کشف نقاط مشترک فراوانی می‌شود که در میراث ادبی و هنری اقوام مختلف ریشه دوانده است. شناخت این اشتراکات و عمق بخشیدن به دستاوردهای ادبی شاعران از اهمیت فراوانی برخوردار است. بررسی اشعار فارسی و عربی و بیان مشترکات آن، یکی از راه‌های درک متقابل فرهنگی است. یکی از شاخص‌ترین مشترکات ادبی بین زبان فارسی و عربی سوگواره‌های عاشورایی است. این نوع از شعر مضامین مشترک فراوانی دارد که بررسی و پژوهش در این زمینه برای یافتن اهداف مشترک میراث فرهنگی دو زبان، بسیار ضروری و مهم است.

 

بیان مسئله

مرثیه‌سرایی و سوگواره‌های شعری از جمله انواع ادبی به شمار می‌روند که احساسات قلبی انسان را به صادق‌ترین وجه بیان می‌کند. این نوع از بیان هنری همواره از تشبیه، تصویرسازی و تحریک عاطفی برخوردار است. بی‌شک اگر شخص مورد رثا جایگاه شایسته‌ای در میان مردم داشته باشد، اثرگذاری شعر بسیار بالا خواهد بود. امام حسین (ع) با توجه به قداست و ارزش والایی که دارد به عنوان مهم‌ترین هدف رثایی در اشعار فارسی و عربی شناخته شده است. شارعان بی‌شماری از زمان شهادت امام (ع) تا امروز با الهام گرفتن از شخصیت ایشان به مرثیه‌سرایی پرداختند. محتشم کاشانی شاعر قرن دهم و سید حیدر حلی شاعر قرن سیزدهم دو چهره سرشناس ادبیات فارسی و عربی به شمار می‌آیند که در رثای امام حسین (ع) اشتهار یافتند. در این پژوهش، مشترکات و تفاوت‌های این دو شاعر از نظر نظم سوگواره‌های حسینی بیان شده است.

این جستار در پی پاسخ به دو سؤال ذیل است:

  1. اشتراکات موضوعی این دو شاعر در خصوص واقعه کربلا کدامند؟
  2. این دو شاعر در نظم سوگواره‌های حسینی از چه شیوه‌های بیانی و آرایه‌های بلاغی مشترک بهره بردند؟

با توجه به مطالعات اولیه و بر اساس سوال‌های فوق می‌توان دو فرضیه را مطرح کرد:

  1. به نظر می‌رسد توجه به ابعاد معنوی و روحانی واقعه طف و تصویرسازی حماسی این رویداد به دور از تصنع و تکلف شاعرانه از جمله اشتراکات موضوعی این دو شاعر به شمار می‌روند.
  2. به‌کارگیری تمثیلات و استفاده از شیوه‌های خطایی و بهره‌مند شدن از اوزان آهنگین در شعر این دو شاعر نمایان است.

اطلاعات اولیه این پژوهش با بررسی دیوان‌های شعری دو شاعر مذکور، جمع‌آوری شده است. به هنگام شناسایی مشترکات شعری و آشنا شدن با تفاوت‌های این دو شاعر از روش توصیفی تحلیلی بهره‌برداری شده است.

 

اهداف پژوهش

از اهداف مهم این پژوهش، نشان دادن میزان اثرپذیری شاعران فارسی و عربی از قیام امام حسین (ع) است. بی‌شک این قیام تاریخی پیامدها و آثار مهمی بر جای گذاشته که نشانه‌های آن در میراث مکتوب شعری بسیار نمایان است. شعر به عنوان مهم‌ترین رسانه مؤثر در افکار عمومی، در زندگی فردی و اجتماعی مردم از جایگاه ویژه‌ای برخوردار بود. ماندگاری مرثیه‌های حسینی محتشم کاشانی و حلی و ثبت آن در حافظه مردم، نشان‌گر عمق علاقه مردم به مضامین و محتوای آهنگین این مرثیه‌ها است. هدف دیگر آشنا شدن با ویژگی‌های بیانی دو شاعر در تصویرسازی وقایع کربلا و بیان ویژگی‌های فنی و هنری آن است.

 

پیشینه پژوهش

با توجه به بررسی‌های انجام شده، کتاب و مقاله‌ای با این موضوع و محتوا یافت نشد؛ اما پژوهش‌های مشابهی وجود دارد که درباره محتشم کاشانی و دیگر شاعران عرب‌زبان صورت گرفته، از جمله این پژوهش‌ها می‌توان به دو مقاله «بررسی مقایسه‌ای مرثیه امام حسین (ع) در دیوان محتشم کاشانی و شریف رضی» اثر یوسف لاطف[1] و مقاله «بررسی مفهومی قصیده سید مهدی بحرالعلوم و مقایسه آن با ترکیب‌بند محتشم کاشانی»[2] اشاره کرد.

 

بحث

شمس‌الشعرا مولانا کمال‌الدین علی معروف به محتشم کاشانی از شاعران پرآوازه قرن دهم هجری است. تشیع او بسیار مشهور بود و عمر خود را به سرودن مدایح و مراثی خاندان پیامبر اعظم (ص) صرف کرد، از این رو به «حسّان العجم» نیز معروف بود (کاشانی، 1384: 15). این رویکرد شاعر باعث توجه پادشاهان صفوی به ویژه شاه طهماسب شد و مورد احترام آنان قرار گرفت.

 

آثار به جا مانده از محتشم که نشان از پرکاری و قریحه شاعری وی است در پنج کتاب شعر و دو کتاب نثر گردآوری شده که عبارتند از: «شیبیه» شامل اشعار دوران پیری، «شبابیه» شامل اشعار دوران جوانی، «صبائیه» شامل اشعار کودکی، «جلالیه» و «نقل عشاق» که این دو در نظم و نثر نگاشته شده است (حقیقت، 1368: 502). از معروف‌ترین سوگواره‌های محتشم، ترکیب‌بندی در 12 بند است که در رثای شهیدان کربلا سروده شده است. همین مرثیه موجب شهرت وی شده و مابقی اشعارش به تبع از این مرثیه به شهرت رسیدند. سلاست و روانی کلام محتشم در این ترکیب‌بند و دوری وی از هر گونه تصنع و تکلف منجر به گرایش مردم به این شعر زیبا و جاودانگی این اثر شده است (قریشی‌زاده، 1371: 10). شاید خلوص نیت و عشق واقعی به اهل بیت (ع) نقشی در ماندگاری و جاودانگی این شعر داشته است. شهرت این ترکیب‌بند به ادبیات عرب نیز سرایت داشته و سید مهدی بحرالعلوم (1212ق) فقیه و محدث نامدار عصر خود به تقلید از این شعر محتشم پرداخته و قصیده‌ای با عنوان «العقود الاثنی عشر فی رثاء سادات البشر» در 12 بند به زبان عربی سروده است (طباطبائی، 1408: 207). این قصیده علی‌رغم اشتراکات فراوان موضوعی و ساختاری، تطابق کاملی با قصیده محتشم نداشته به همین خاطر تمایزها و تفاوت‌های قابل ملاحظه‌ای با شعر مذکور دارد (آل بویه، 1392: 5).

چهره دوم این پژوهش تطبیقی سید حیدر بن سلیمان حلی است. وی در سال 1246 در شهر «حله» عراق چشم به جهان گشود. پدر خود را در دو سالگی از دست داد و در کنف عموی خود پرورش یافت (شبر، 2001: 8 / 8). در دوران کودکی به حفظ اشعار عربی پرداخت و در نوجوانی به نظم قصاید سترگ همت گماشت و در محافل ادبی مورد توجه شاعران صاحب‌نام در عصر خود قرار گرفت. نبوغ حلی در قصیده‌سرایی خلاصه نمی‌شود. او در نثر نیز صاحب قلم بود و بیانی منحصر به فرد داشت (یعقوبی، بی‌تا: 1 / 5). رویکرد حلی در نظم اشعار ولایی همانند محتشم یک رویکرد دینی بوده است. وی تمام تلاش خود را در ترویج مناقب خاندان نبوت مبذول داشته و در این راه قصاید مشهوری بر سر زبان‌ها جاری ساخته است. زیبایی و رسا بودن مفاهیم و مضامین اشعار حلی موجب حفظ بسیاری از این اشعار توسط مردم شده و این یکی از نکته‌های مشترک این شاعر با محتشم کاشانی است.

از سید حیدر حلی آثار ارزشمندی به جا مانده که مهم‌ترین آن‌ها: «دیوان سید حیدر حلی» در دو جلد است. اثر دیگر وی کتاب العقد المفصل فی نعت قبیله المجد المؤثل است که یک جُنگ ادبی بوده و دارای مطالب بسیار مهم تاریخی و تراثی است (آقابزرگ تهرانی، 1983: 15 / 298). این شاعر پس از عمری تلاش خالصانه در مدح و رثای خاندان نبوت در سال 1304 و در سن 59 سالگی دار فانی را وداع گفت و در شهر نجف به خاک سپرده شد (شبر، 2001: 8 / 14).

محتشم کاشانی و سید حیدر حلی در مضامین و موضوعات مختلف شعری مانند مدح، وصف، غزل و دیگر گونه‌های شعری قصاید بسیار زیبایی سرودند که به طور اعم از تفاوت‌های قابل توجهی برخوردار هستند؛ اما این دو شاعر در موضوع رثاء و به ویژه رثای امام حسین (ع) دیدگاه‌های مشترک فروانی دارند. این دیدگاه‌ها هم در ساختار و هم در محتوا و مضامین قابل مشاهده است.

محتشم در مرثیه‌سرایی حسینی به ویژه در ترکیب‌بندهای جاودانه‌اش از اصولی پیروی می‌کند که در غالب این نوع اشعار رعایت شده است. تنوع محتوایی، تسلسل رویدادها، تأمل در نظم و ویرایش شعر، عمق احساسات عاطفی، بیان موضوعات ارزشی در قالب داستانی و استفاده از آرایه‌های بلاغی از قبیل صنایع لفظی و ادبی از جمله اصولی است که محتشم در سرودن سوگواره‌های حسینی بدان پای‌بند بود.

سید حیدر حلی نیز خصوصیات عمومی فوق را در اشعار رثایی خود به کار برده و غالب اشعار مذهبی ایشان با همان ویژگی‌های مذکور قابل شناسایی هستند. تعدد موضوعات با پیروی از یک تسلسل منطقی و بیان فاجعه طف به شیوه داستانی با حفظ معیارهای ارزشی و اعتقادی از جمله مواردی هستند که سید حیدر حلی بدان توجه می‌کرده است (خیاط، 1987: 29). وی علاوه بر موارد فوق، برای ویرایش اشعار خود اهمیت فراوانی قائل بود تا جایی که این قصاید را «حولیات» نام می‌نهد. حولیات بدین معنا است که شاعر در چند ماه و گاه در یک سال به نظم و ویرایش قصیده خود مشغول می‌شده تا قصیده از هر گونه اضافات تهی گردد و سپس به سمع عموم رسانده شود (حلی، 1404: 1 / 17).

 

نکات مشترک دو شاعر در مرثیه‌سرایی حسینی

مرثیه‌های محتشم و حلی علاوه بر خصوصیات مشترک کلی که پیش از این بیان شد، دارای موارد اشتراکی فراوانی هستند که در بیشتر مرثیه‌های حسینی این دو شاعر قابل مشاهده‌اند. این مشترکات عبارتند از:

توسل جستن به امام حسین (ع)

توسل به اهل بیت (ع) در باورهای دینی شیعی یکی از راه‌های استجابت دعا و روا شدن حاجت‌ها به شمار می‌رود. مطلع دعاهای مأثور همواره با درود فرستادن بر پیامبر (ص) و مدد جستن از خاندان وی آغاز می‌شود. امام باقر (ع) دعا به درگاه خداوند از رهگذر اهل بیت (ع) را مایه رستگاری و به جز این مایه هلاک و تباهی دانسته است: «مَن دعا الله بنا أفلح، و مَن دعاه بغیرنا هلک و استهلک» (طوسی، 1414: 172).

امام زین‌العابدین (ع) در دعای عرفه با بیان مقام اولیاء خدا، آنان را خزانه‌داران علم و نگهبانان دین و جانشینان حقیقی پروردگار متعال در زمین و پاک‌ترین مردم و وسیله نجات در آخرت دانستند: «رَبِّ صَلِّ عَلی أطائِبِ أهل بیته الذین اخترتهم لأمرک، و جعلتهم خَزَنه علمِک، و حَفَظَه دینک، و خُلفاءک فی أرضک، و حججکَ علی عبادک، و طهّرتهم من الرجس و الدَّنَسِ تطهیراً بإرادتک، و جعلتهم الوسیله الیک، و المسلک الی جنّتک» (امام سجاد (ع)، 1370: 253). این گفته امام (ع) برخاسته از نص صریح قرآن کریم است. در آیه تطهیر خداوند متعال می‌فرماید: اِنَّما یُریدُ اللهُ لِیُذهِبَ عَنکُمُ الرِّجسَ اَهلَ البَیتِ وُ یُتَهِّرَکُم تَطهیراً (احزاب / 33) و در سوره مائده، آیه 35 آمده: یا اَیُّهَا الَّذینَ آمَنوا اتَّقوا اللهَ وَابتَغوا إلَیهِ الوَسیلهَ. محتشم کاشانی با پیروی از این اصل، اشعار خود را با توسل به خاندان نبوت آغاز می‌کند و برای اجابت دعا و برآورده شدن حاجت خود از امام حسین (ع) مدد می‌جوید:

یا اباعبدالله اینک تشنه ابر کرم                                               واز پی یک قطره پویان بر لب بحر سخاست

یا ولی الله گدای آستانت محتشم                                              بر در عجز و نیاز استاده بی برگ و نواست

دارد از درماندگی دست دعا بر آسمان                                       وز قبول توست حاصل آنچه او را مدعاست

از هوای نفس عصیان دوست هرچند ای امیر                                   جالس بزم گناه و راکب رخش خطاست

چون غبارآلود دشت کربلا گردیده است                                      گرد عصیان گر ز دامانش بیفشانی رواست

(محتشم کاشانی، 1387: 452)

سید حیدر حلی نیز همین رویه را دنبال می‌کند، واصل، توسل به امام (ع) را مورد توجه قرار می‌دهد تا بر مشکلات روزگار فائق آید. وضع معیشتی سید حیدر حلی چندان مساعد نبود و همیشه کمبودهای مالی و مادی دغدغه خاطرش بود. محتشم نیز چنین وضعیتی داشت. این دو شاعر در انعکاس فقر خود مشترک هستند و معمولا این بیان دردمندانه پس از توسل صورت می‌گیرد. سید حیدر همانند محتشم حاجت خود را پس از توسل بیان می‌کند. وی امام حسین (ع) را پس از خداوند متعال، تنها پناهگاه و کمک‌رسان معرفی می‌کند و از ایشان جهت رفع نیازهایش کمک می‌طلبد:

إذا لم اُعوّد منکَ غیرَ التفضُّل                                                          فهل کیفَ لا أرجوکَ فی کُلِّ مُعضل

و ایّاکَ فی عتبی اُطیلُ جراءهً                                                                    لأنّکَ فی کل الأمور مؤمّلی

و انّکَ بعدَ اللهِ للمُرتجی الذی                                                                     علیه اتکالی بل علیه مُعوّلی

ومذ سدّ أبواب الرجا دونَ مقصدی                                                          قرعتُ بعتبی منکَ بابَ التفضّل

أأصدرُ ضمآناً و قد جئتُ مورداً                                                              رجائیَ من جدواکَ أعذبَ مَنهل

(حلی، 2011: 1 / 59، 60)

شیوه بیان سید حیدر حلی در توسل جستن همانند محتشم کاشانی یک شیوه خطابی است. هر دو شاعر، امام حسین (ع) را به صورت مستقیم و بی‌واسطه مورد خطاب قرار می‌دهند و از هر گونه مقدمه‌چینی و تمهیدات اولیه پرهیز می‌کنند. این امر نشان‌گر تعلق خاطر و محبت صمیمانه دو شاعر به امام (ع) است که در غالب مرثیه‌های حسینی قابل مشاهده است.

 

گریستن فرشتگان در سوگ امام حسین (ع)

واقعه طف که منجر به شهادت امام حسین (ع) و یارانش شده، آنچنان سخت و سهمگین بود که دل هر انسان آزاده‌ای را به درد می‌آورد و غم و غصه را به اوج می‌رساند. از نگاه این دو شاعر، این مصیبت جانکاه نه‌تنها انسان‌های روی زمین را به گریه و شیون واداشته بلکه فرشتگان و ملائک آسمان نیز از غصه این فاجعه به گریه و زاری پرداختند. محتشم کاشانی ضمن بیان رستاخیز ملائک در عصر عاشورا و توصیف غلتیدن آن‌ها در کارزار اشک و خون، صحنه شهادت امام (ع) را به مؤثرترین شکل ممکن تصویرسازی می‌کند و با استفاده از آرایه‌های بلاغی بسیار زیبا بیشترین اثر را در ذهن مخاطب القا می‌کند. هم‌آوایی واژه‌ها، تناسب تمثیلات و تشبیهات، روانی وزن و گیرایی قافیه را یک‌جا می‌توان در این سه بیت زیبا دید:

دمی کز دست چرخ فتنه‌پرداز                                                                      ز پا افتاد آن سرو سرافراز

غبار از عرصه غبرا برآمد                                                                             غریو از گنبد خضرا برآمد

ملائک بی خود از گردون فتادند                                                              میان کشتگان در خون فتادند

این موضوع در مرثیه‌های سید حیدر حلی نیز ذکر شده و شاعر به عظمت مصیبت و اهمیت آن در زمین و آسمان اشاره کرده است. در ابیات زیر، شاعر بر خلاف محتشم کاشانی از آرایه‌های کمتری استفاده کرده و گریستن ملائک را با بیان بسیار ساده اما آهنگین به تصویر می‌کشد:

فَبعَینی اسودّ الصبا                                                                                        حُ لِرُزءِ مُدرکهِ الصیاحِ

و تجاوبت فوقَ السما                                                                                         غُرُّ الملائِکِ بالنیاحِ

جَزعاً لیومٍ فیه قد                                                                                      غلب الفسادُ علی الصلاحِ

(حلی، 2011: 1 / 93، 94)

در اینجا شاعر به اهداف قیام امام (ع) اشاره می‌کند که چگونه توسط فساد بنی‌امیه به خاک و خون کشیده شد. امام (ع) در بیانی روشن و گویا هدف قیام خود را اصلاح امور عنوان می‌کند، نه افساد و آشوب و شورش: «انّی لم أخرج أشراً و لا بطراً و لا مفسداً و لا ظالماً و انما خرجت لطلب الاصلاح فی أمّه جدی صلی الله علیه و آله أرید أن آمر بالمعروف و أنهی عن المنکر» (مجلسی، 1983، 44، 329).

موضوع گریستن عالمیان بر مصیبت امام (ع) در شعر محتشم و حلی به وضوح دیده شده و نشان‌گر اهمیت این مسئله نزد دو شاعر است. اگر این موضوع از منظر عاطفه راستین و در قالب تصویرهای جانبخش و پویا به مخاطب عرضه شود، واکنش چشم‌گیری از سوی مخاطب خواهد داشت. علاوه بر این، محتشم و حلی با درک این موضوع سعی در جاودانگی و ماندگاری شعرشان در ذهن مخاطب داشتند. به نظر می‌رسد این دو شاعر در تحقق این هدف موفق بودند، چون این اشعار در قالب یک سروده مردم‌پسند تصویری تنظیم شده و به جاودانگی رسیده است.

 

توصیف تشنگی و سوز عطش در صحرای کربلا

رفتار لشکریان بنی‌امیه در ممانعت از آب رساندن به یاران و همراهان امام (ع) صحنه‌های بسیار حزن‌انگیزی را پدید آورد که گاه توصیف آن ناممکن می‌شود. حضور زنان، کودکان و خردسالانی که در کاروان کربلا در پی جرعه آب به تکاپو افتادند و تلاش مردان این کاروان برای سیراب کردن تشنگان تصویری را به نمایش می‌گذارد که در باور نمی‌گنجد. محتشم کاشانی و سید حیدر حلی این وضعیت حزن‌انگیز را به خوبی درک کردند و نیک می‌دانستند که بیان این تصویر دردناک نه‌تنها بر اثرگذاری شعر می‌افزاید بلکه ماندگاری آن را نیز تضمین می‌کند.

محتشم تشنگی امام (ع) را به گونه‌ای به تصویر می‌کشد که تمامی احساسات و عواطف قلبی مخاطب را به چالش می‌کشد و خلق و خوی انسانی را مورد سوال قرار می‌دهد که چگونه این رفتارهای ضد بشری بر مهمانان روا می‌گردد و چگونه آدمیان با این خصلت‌های ددمنشانه، خود را انسان می‌نامند:

از آب هم مضایقه کردند کوفیان                                                        خوش داشتند حرمت مهمان کربلا

بودند دیو و دد همه سیراب و می‌مکید                                                    خاتم ز قحط آب سلیمان کربلا

زان تشنگان هنوز به عیوق می‌رسد                                                             فریاد العطش ز بیابان کربلا

(محتشم کاشانی، 1387: 533)

در این سه بیت شاعر توانسته پیام مظلومیت امام (ع) را به روشنی بیان کند و در مقابل نگون‌بختی اشقیاء را آشکارا نشان دهد. محتشم با توانمندی شاعرانه خود و با به کارگیری فنون اغراق و مبالغه، عطش امام (ع) را به اوج آسمان‌ها می‌رساند تا تمامی جهانیان پی به عمق واقعه کربلا ببرند (لاطف، 1388: 190). سید حیدر حلی نیز به این موضوع پرداخته و در چند قصیده تشنگی امام (ع) و یارانش را به نظم درآورده است. وی با بیانی جان‌سوز تشنه‌لبان دشت کربلا را رهپویانی دانسته که در گرمای سوزناک عراق آبی جز مرگ نیافتند:

فَثوَت بأفئِدَهٍ صَوادٍ لم تَجد                                                                      ریاً یبلُّ سوی الردی أحشاءَها

تغلی الهواجرُ من هَجیرِ غَلیلها                                                                     إذ کان یوقدُ حرُّهُ رمضاءَها

ما حالُ صائمهِ الجوانح أفطرَت                                                                بدم و هل تروی الدما إظماءَها

و أراکَ تُنشیء یا غمامُ علی الوری                                                          ظِلاً و تروی من حیاکَ ظِماءَها

و قلوبُ أبناء النبی تفطّرت                                                                        عطشاً بقَفرٍ أرمضت أشلاءَها

(حلی، 2011: 1 / 70)

گریز شاعر در بیت چهارم از ضمیر غایب به ضمیر مخاطب، ذهن مستمع و خواننده را به تکاپو فرا خوانده تا از یکنواختی ملال‌آور و طولانی شدن آهنگ شعر جلوگیری کند. این گریزهای لطیف و شگردهای فنی شاعر، روانی و سلاست خاصی به شعر بخشیده و این روانی در کنار تکرار واژه‌های مترادف ابر و باران نظیر «غمام»، «ظل»، «ری» و «حیا»، نمود بیشتری یافته است.

در تصویرهای دو شاعر ابتکارها و نوآوری‌های ملموسی قابل مشاهده است. دو شاعر تلاش کردند عمق فاجعه کربلا را با نشان دادن ابعاد انسانی و عاطفی آن به منصه ظهور برسانند. به این تصویرها جان بخشیدند و شعر را از حالت واژگانی صرف خارج و به وضعیت تفاعل و پویایی وارد کردند. احساسات عاطفی دو شاعر بسیار مشهود است. ویژگی برجسته این احساسات همان حزن و اندوه زائدالوصفی است که در سراسر ابیات خود را نمایان می‌سازد.

 

با کاروان اسیران کربلا

رویدادهای دامنه‌دار فاجعه طف در زمان خود متوقف نشد و همواره طیف گسترده‌ای از پیام‌ها و پیامدها، به ویژه صحنه‌های تکان‌دهنده اسارت زنان و کودکان و رفتارهای دور از انسانیت کارگزاران ستمگر اموی را به دنبال داشت. از این رو ابعاد انسانی و اجتماعی این رخداد عظیم بسیار مهم و قابل تأمل است.

پایان جنگ صحنه‌هایی را به نمایش گذاشت که لبریز از درد و اندوه است. وسعت کشتار و طرز رفتار لشکریان اموی نشان از کینه‌های دیرینه‌ای داشت که در کربلا برملا گشت. روایت‌پردازی و تصویرسازی‌ این صحنه‌های جانکاه در قالب شعر و سرودن چکامه‌های منعکس کننده این مصیبت‌ها دامنه واقعه و ابعاد گسترده آن را به وضوح نشان داد. محتشم کاشانی و سید حیدر حلی روی این بخش از فاجعه کربلا تاکید ویژه‌ای داشتند. تصویرهای این دو شاعر اندوهی را مجسم می‌کند که زمان و مکان را درنوردیده و گذشته و حال را یکی دیده تا همواره این اندوه زنده و پابرجا باشد.

محتشم کاشانی در یکی از مرثیه‌های حسینی خود فریاد کاروانیان عاشورا را از مشاهده شهیدان کربلا به تصویر می‌کشد، گویی بندبند این شعر از غصه و اندوه می‌چکد. این فریاد عادی نبود بلکه در شش جهت جغرافیایی سر به فلک کشیده بود. این فریاد نه‌تنها زمینیان را به تکاپو واداشت بلکه فرشتگان هفت آسمان را نیز به گریه انداخت. انگار این روز رستاخیز و شاید فراتر از آن است چون این فاجعه شور قیامت را نیز از یاد برد:

بر حربگاه چون ره آن کاروان فتاد

شور و نشور و واهمه را در گمان فتاد

هم بانگ نوحه غلغله در شش جهت فکند

هم گریه بر ملایک هفت آسمان فتاد

هر جا که بود آهویی از دشت پا کشید

هر جا که بود طایری از آشیان فتاد

شد وحشتی که شور قیامت ز یاد رفت

چون چشم اهل بیت بر آن کشتگان فتاد

(محتشم کاشانی، 1387: 536)

چینش واژگان در ابیات فوق قابل تأمل است. این چینش که استادانه پی‌ریزی شده نوعی هم‌آوایی، تداعی معانی و ایماج‌های پیاپی به دنبال داشته است. هم‌آوایی دو واژه «شور» و «نشور»، ترادف معنایی بین دو واژه «واهمه» و «گمان» و بین واژه‌های «بانگ»، «نوحه» و «غلغله»، تسلسل اعداد «شش» و «هفت» در بیت دوم و دیگر صنایع بدیع لفظی و معنوی به کار رفته در ابیات، گیرایی و آراستگی خاصی به شعر بخشیده است.

محتشم کاشانی در ابیاتی دیگر فرشتگان آسمانی را خادمان خاندان نبوت دانسته با این توصیف که مقام اهل بیت (ع) باید محترم شمرده شود هرچند مردمان دنیاطلب از این اصل غافل باشند. برخورد ناشایست کوفیان با امام (ع) و یارانش نه‌تنها اشک ملائک را درآورده بلکه عرق شرمساری بر جبین آنان نشانده است:

آن خیمه‌ای که گیسوی حورش طناب بود

شد سرنگون ز باد مخالف حباب‌وار

جمعی که پاس محملشان داشت جبرئیل

گشتند بی‌عماری محمل شترسوار

با آن که سر زد این عمل از امت نبی

روح‌الامین ز روح نبی گشت شرمسار

وآنگه ز کوفه خیل الم رو به شام کرد

نوعی که عقل گفت قیامت قیام کرد

(محتشم کاشانی، 1387: 535)

تصویرسازی‌های شاعر آنچنان گویا و اثرگذار است که قبح رفتارهای لشکریان ظلم را بی‌پرده به نمایش می‌گذارد. تصویر خیمه‌ای که از گیسوی حوریان بافته شده تصویری بسیار زیبا و لطیف است که با هزار افسوس توسط باد مخالف و هوای نفسانی کوفیان سرنگون شده است. مگر می‌توان تصور کرد کاروانی را که حضرت جبرئیل ساربان آن است، بی هودج و محمل در بیایان‌های داغ کربلا به حرکت در می‌آید. پیداست که باور شاعر در برابر این رفتار غیرانسانی اموی‌ها در حیرت فرو رفته است؛ چون هر انسان خداباوری که سرشت پاک خود را به لذت‌های فناشدنی دنیا نیالوده است، این‌گونه رفتارهای ناشایست با خاندان نبوت را خلاف شرع،عرف و ادب می‌داند.

در این‌جا ذکر یک نکته بلاغی خالی از لطف نیست. در بیت چهارم دو استعاره زیبا وجود دارد. استعاره‌ای که در «خیل الم» و در «عقل گفت» به کار رفته است. استعمال این دو استعاره در خاتمه یک تصویر دراماتیک، کنجکاوی مخاطب را به چالش می‌کشد. یک ارتباط ظریف بین این دو استعاره وجود دارد، گویی نشانگر یک نوع واکنش در برابر یک کنش است. شاعر در بیت چهارم فزونی غصه‌های کاروان امام (ع) را با استعاره اول به اوج رسانده است و این باعث شد عقل انسان لب به سخن بگشاید و برپایی قیامت را اعلام کند. همانند این تشبیه‌ها و استعاره‌ها در شعر سید حیدر حلی نیز قابل مشاهده است. وی در قصیده‌ای سوزناک مصیبت‌های بازماندگان واقعه کربلا را با ذکر جزئیات به تصویر می‌کشد، گویی شاعر به عینه شاهد آن وقایع بوده است. طواف ملائک بر گرد فرزندان پیامبر (ص) در آن کارزار سخت جلوه‌ای از جلوه‌های پرتماشای شعر حلی است. شاعر در ابیات زیر از وحشت زنان پرده‌نشینی سخن می‌گوید که در تمام عمر در حریم ایمان مصون بوده، اما حرمت‌شکنی کوفیان باعث سرگردانی و آوارگی آنان شده است:

و حائراتٍ أطارَ القومُ أعیُنَها                                                                    رُعباً غداهَ علیها خِدرَها هجموا

کانت بحیثُ علیها قومُها ضربَت                                                                 سُرادقاً أرضُهُ مِن عزِّهم حرمُ

یکادُ مِن هیبَهٍ أن لا یطوفَ به                                                                  حتی الملائک لولا أنّهم خَدَمُ

فغودِرَت بینَ أیدی القومِ حاسرهً                                                          تُسبی ولیسَ لها مَن فیه تَعتَصمُ

نعَم لوَت جیدَها بالعتبِ هاتفهً                                                                     بقومها وحشاها ملؤهُ ضَرَمُ

  (حلی، 2011: 1 / 153)

همان گونه که مشاهده می‌شود شاعر با یک استعاره، توصیف دلهره زنان مصیبت دیده را شرح می‌دهد. وی چشمان زنان را بسان پرندگانی دانسته که به خاطر وحشت به پرواز درآمده‌اند و این یک توصیف بسیار دقیقی است؛ چون پریدن پرندگان ناشی از شوک ناگهانی و ترس آنی است. ترسی که زنان خاندان نبوت دچار آن شدند نیز به خاطر حمله ناگهانی به خیمه‌ها بوده است. در کنار این وصف دقیق، شاعر در ابیات فوق به یک مقایسه مهمی دست می‌زند. مقایسه بین گذشته سراسر عزت و کرامت این خاندان در زمان حیات پیامبر (ص) و زمان حالی که از بی‌حرمتی و عهدشکنی امویان حکایت می‌کند. این مقایسه از نگاه شاعر بسیار مهم است. چون شاعر می‌خواهد این پیام را برساند که امویان بر خلاف ادعاهای دروغین خود مبنی بر مسلمان بودن، ثابت کردند که با دین اسلام و خاندان پیامبر (ص) دشمنی دیرینه‌ای دارند. دقیقا همین اوصاف و مضامین در شعر محتشم کاشانی دیده شده و این امر نشان‌گر آن است که این دو شاعر از این همه جفا و بی‌مهری نسبت به خاندان پیامبر (ص) شگفت‌زده شدند، جفا به فرزندان پیامبری که کانون مهر و محبت بود.

سید حیدر حلی در یک قصیده بائیه، موضوع اسارت خاندان نبوت را از زاویه‌ای دیگر نگاه می‌کند. این بار شاعر به شجاعت یاران امام حسین (ع) در جنگ با امویان اشاره می‌کند و با یک توصیف زیبا و دقیق، این دلاوری‌ها را به تصویر می‌کشد. در ابیات ذیل که با پرسشی انکاری آغاز می‌شود، شاعر طلوع و غروب خورشید را به دلیل پنهان شدن زیر ابرهای غبارآلود جنگ در طول روز زیر سوال می‌برد و این اشاره‌ای به دامنه نبرد تا تحقق آرمان‌های دین است:

أتُشرِقُ الشمسُ و لا عَینُها                                                                          بالنَّقعِ تَعمَی قَبلَ أن تَغرُبا

و هی لَکُم فی السَّبی کَم لاحَظَت                                                                    مَصونَهً لم تَبدُ قَبلَ السِّبا

کَیفَ بَناتُ الوحی أعداؤکم                                                                          تدخلُ بالخیلِ علیها الخِبا

لقد سرَت أسری علی حالهٍ                                                                        قلّ لها موتُکِ تحتَ الظُّبی

تُساقِطُ الأدمُعَ أجفانُها                                                                            کالجمرِ عن ذوبِ حشاً ألهبا

(حلی، 2011: 1 / 86)

شاعر در این ابیات از خورشیدی سخن می‌گوید که شگفتی‌آور است. خورشیدی که در جنگ به خاطر غبارهای برخاسته، دیده نشده است. اینک زنانی را نظاره می‌کند که روی خورشید را ندیده بودند. پس از این بیت، غیرت و احساسات عاطفی شاعر برانگیخته می‌شود و منظره حمله دشمنان با اسب‌های خود به خیمه‌ها را غیرقابل تحمل می‌داند، از این رو، شاعر قوم خود و به ویژه خاندان بنی‌هاشم را برای قیام دعوت می‌کند تا از حریم و حرمت اهل بیت (ع) دفاع کنند. این عواطف برآشفته در دو بیت اخیر به اوج می‌رسند. شاعر تحمل دیدن راه رفتن زنان اسیر و گریستن آن‌ها را تاب نمی‌آورد و این صحنه‌های دلخراش را کمتر از کشتن با شمشیر نمی‌داند.

آنچه از بررسی ابیات محتشم کاشانی و سید حیدر حلی در خصوص اسیران کربلا به دست می‌آید نشان‌گر اوج برآشفتن احساسات پاک دو شاعر و صداقت آن‌ها در بیان این عواطف شورانگیز است. هر دو شاعر دلسوخته و پریشان‌حال از وقایع دردناک کربلا هستند و از رفتارهای خشن علیه فرزندان پیامبر (ص) شگفت‌زده‌اند، به همین خاطر باور این‌ها برایشان سخت شده است.

 

در سرزنش زمانه و نکوهش روزگار

یکی از دغدغه‌های الهام‌بخش شاعران مرثیه‌سرای حسینی تألم و تأثر فراوان از وقوع حادثه طف است. این شاعران بیشتر آرزو می‌کردند که کاش چنین اتفاقی نیفتاده باشد. از زمانه و روزگار بسیار ناخرسندند که ظلمی به این سنگینی در حق اهل بیت (ع) روا داشته است. گاه این آرزوها به حد اغراق و مبالغه می‌رسید و از واقعیت عالم امکان فراتر می‌رفت. محتشم کاشانی در سومین بند از ترکیب‌بند مشهور خود این آرزوها را بدین شکل مجسم می‌سازد:

کاش آن زمان سرادق گردون نگون شدی

وین خرگه بلند ستون بی ستون شدی

کاش آن زمان ز آه جهان‌سوز اهل بیت

یک شعله برق خرمن گردون دون شدی

کاش آن زمان که این حرکت کرد آسمان

سیماب‌وار گوی زمین بی سکون شدی

کاش آن زمان که پیکر او شد درون خاک

جان جهانیان همه از تن برون شدی

کاش آن زمان که کشتی آل نبی شکست

عالم تمام غرقه دریای خون شدی

(محتشم کاشانی، 1387: 534)

تکرار عبارت «کاش آن زمان» در چند بیت و به طور پیاپی نشان‌گر تأکید شاعر بر آرزوی تحقق خواسته‌های خود است، هرچند تحقق آن‌ها امری ناشدنی است. این نوع تکرار در علم بلاغت و به ویژه در علم معانی بیشتر متعلق به مبحث اطناب است که الفاظ و عبارت‌ها برای تقویت و تأکید معنی در ذهن مخاطب تکرار می‌شوند. البته یکی از شرایط پذیرش تکرار در شعر و حُسن قبول آن تنوع معانی خُرد در راستای تحقق معنای واحد است. در ابیات فوق، محتشم چند معنی جزئی در قالب یک معنی کلی به نظم درآورد. سرنگونی آسمان و زمین، آتش گرفتن خرمن دنیا، توقف حرکت زمین و سیاره‌های آسمان و سپس غرق شدن عالم در دریای خون همگی معانی خُردی هستند که شاعر خواستار تحقق آن‌ها پس از شهادت امام حسین (ع) است. پرواضح است که داشتن چنین آرزوهایی محال ناشی از رنج‌ها و غصه‌های فراوان شاعر از کرده روزگار است. او می‌خواهد روزگار را نفرین کند که چرا بهترین خلق عالم را به فنا داد؟ همین معنی در شعر حلی نیز یافت می‌شود. شاعر در ابیات زیر از لغزش روزگار و نفرین کردن آن سخن می‌گوید. او کرده روزگار را همانند گردبادی می‌داند که کوه‌های محکم را از جا می‌کند:

عَثَرَ الدهرُ و یرجو أن یُقالا                                                                          تَرِبت کفکَ مَن راج مُحالا

أیُّ عُذرٍ لکَ فی عاصفهً                                                                        نَسَفت مَن لَکَ قد کانوا الجبالا

نِلتَ ما نِلتَ فَدَع کُلَّ الوری                                                                عنکَ أو فاذهب بمَن شئتَ اغتیالا

(حلی، 2011: 1 / 144، 145)

شاعر از اصلاح روزگار مأیوس و ناامید شده؛ چون این روزگار غدار خطایی مرتکب شده که در حق هیچ یک از مردمان عالم نکرده است. محتشم کاشانی نیز همانند این مفهوم و مضمون آورده است:

تا چرخ سفله بود خطایی چنین نکرد                                                   بر هیچ آفریده جفایی چنین نکرد

(محتشم کاشانی، 1387: 537)

سید حیدر حلی همان‌گونه که گفته شد، همانند محتشم به مذمت روزگار پرداخته و از زمانه نابکار نالیده است. اتفاقات ناگوار کام او را تلخ کرده و آب گوارا هم دیگر عطشش را برطرف نمی‌کند. از این رو واقعه طف را یگانه رخدادی می‌داند که در تاریخ بشریت بی‌سابقه است. واقعه‌ای که سراسر رنج و محنت بود و سرانجام خشم خدا را برافروخت. به همین خاطر نفرین زمانه که چنین ستمی را روا کرده، دور از انصاف نیست؛ چون بنا به گفته شاعر، روزگار تمام توان و قدرت خود را جمع کرد تا مصیبتی سترون به نام کربلا بزاید. از این پس، این روزگار عقیم دیگر مصیبتی همانند مصیبت کربلا نخواهد زایید:

لا مِثلَ یومُکُم بعَرصهِ کربلا                                                                     فی سالفاتِ الدهرِ یومَ شُجونِ

یَومٌ أبیُّ الضیمِ صابرَ مِحنهً                                                                        غَضِبَ الإلهُ لِوَقعها فی الدینِ

لا طابَ ظِلُّکَ یا زمانُ و لاجَرَت                                                                     أنهارُ مائکَ للوری بمَعینِ

فَلَقَد جَمَعتَ قِواکَ فی یَومٍ بِهِ                                                                     ألقحتَ اُمَّ الحادثاتِ الجَونِ

و بِهِ مُذ ابتُکِرت مصیبهُ کربلا                                                                    عُقِمَت فما لِنتاجِها مِن حینِ

(حلی، 2011: 1 / 163، 165)

این دیدگاه شاعر برآمده از احساسات عاطفی نیست بلکه شاعر معتقد است که روزگار، مصیبتی عظیم‌تر از واقعه کربلا نخواهد داشت. او بر این باور است که حادثه تلخ کربلا، ابعاد فرزمانی و فرامکانی داشته و تأثیرات شگرفی بر جریانات تاریخ گذاشته، به همین خاطر این حادثه تلخ را نمی‌توان با هیچ یک از مصیبت‌های روزگار مقایسه کرد. سید حیدر حلی بارها این دیدگاه را مطرح کرده و بر این باور تاکید داشته است:

و فَجائِعُ الأیامِ طائفهُ                                                                                 شَرقاً و غَرباً شأنُها الخَلسُ

و أجلُّها یَومُ الطفوفِ فَلا                                                                               وَ هَمٌّ تَصَوَّرَهُ و لا حَدسُ

واسوَدَّ مَشرِقُها وَ مَغرِبُها                                                                            بالنقعِ حتّی ماتتِ الشمسُ

(حلی، 2011: 1 / 120، 121)

از نظر سید حیدر حلی بدی‌های روزگار همواره در حال گشت و گذارند. از شرق تا غرب سرگرم از پای درآوردن ناگهانی انسان‌ها هستند. بدون استثنا همه را از دم تیغ می‌گذرانند. اما واقعه طف که در حدس و گمان نمی‌گنجد، عظیم‌ترین رویداد ناگوار است. از غبار آن جنگ، مشرق و مغرب سیاه و تیره گشت گویی خورشید از بین رفت و مُرد. از نظر شاعر این اقدام روزگار منجر به کشته شدن بهترین انسان‌های دنیا شده و اگر روزگار، خوب را از بد تشخیص می‌داد هرگز مرتکب چنین کشتار ظالمانه‌ای نمی‌شد. سید حیدر حلی در شعری دیگر، روزگار را در روز عاشورا بسان شخصی کور دانسته که با ستون‌های سر راه خود همواره برخورد می‌کرده و درگیر می‌شده است:

مَشَی الدهرُ یَومَ الطفِّ أعمی فَلَم یَدَع                                                                عِماداً لَها الا و فیه تَعَثَّرا

(حلی، 2011: 1 / 113)

در شعر محتشم کاشانی نیز این نگاه وجود دارد. او دل خوشی از این روزگار بدکردار ندارد. اگر سید حیدر حلی روزگار را کور دانست محتشم کاشانی روزگار را غافل معرفی کرده است. چون غفلت روزگار به شریعت و دین آسیب رسانده و باعث ظلم و ستم در حق خاندان نبوت شده است:

ای چرخ غافلی که چه بیداد کرده‌ای

وز کین چها درین ستم‌آباد کرده‌ای

بر طعنت این بس است که با عترت رسول

بیداد کرده خصم و تو امداد کرده‌ای

(محتشم کاشانی، 1387: 537)

هر دو شاعر از مصیبت‌هایی که روزگار بر سر خاندان پیامبر (ص) آورده به ستوه آمدند. آنان با قلبی آکنده از عواطف پاک و احساسات سوزناک رنج‌های خود را از این روزگار ناپاک ابراز داشته و همواره زمانه حقیقت‌کُش بدکُنش را نکوهیده‌اند. این دو شاعر آرزو داشتند رفتار روزگار با خاندان نبوت رفتاری شایسته و درخور احترام باشد، که این‌گونه نبوده است. این افسوس بی‌پایان در مرثیه‌های حسینی این دو شاعر مشهود است.

 

نتیجه

با بررسی تطبیقی سوگواره‌های حسینی محتشم کاشانی و سید حیدر حلی چند نکته مهم حاصل شد، که به شرح زیر بیان می‌شود:

1-مضامین مشترک دو شاعر در اشعار رثایی خود عبارتند از: توسل جستن به اهل بیت (ع)، گریستن فرشتگان در سوگ امام (ع)، توصیف تشنگی و سوز عطش در صحرای کربلا، وصف کاروان اسیران کربلا، سرزنش زمانه و نکوهش روزگار.

2-هر دو شاعر در نشان دادن احساسات پاک در بیان عواطف شورانگیز بسیار موفق عمل کردند.

3-توجه محتشم کاشانی و سید حیدر حلی به ابعاد معنوی و روحانی واقعه طف بسیار مشهود بود.

4-ویرایش شعر، دقت در نظم، گستره موضوعات، تسلسل رخدادها، بها دادن به موضوعات ارزشی، سرایش در قالب داستان و به کارگیری آرایه‌های بلاغی از دیگر مشترکات ساختاری و محتوایی مرثیه‌های حسینی دو شاعر به شمار می‌آیند.

5-خلوص نیت و عشق واقعی به اهل بیت (ع) به ویژه به امام حسین (ع) در ماندگاری و جاودانگی مرثیه‌های دو شاعر نقش داشته است.

6- تصنع و تکلف در شعر دو شاعر بسیار کم‌رنگ است و بیشتر اشعار با نظمی خودجوش و برخاسته از نهاد و طبع دو شاعر سروده شدند.

7-آرایه‌های بلاغی به کاررفته در اشعار محتشم بیش از حلی بوده است.

8-محتشم در هم‌آوایی واژه‌ها، تناسب تمثیلات و استفاده از اوزان آهنگین از برتری محسوسی برخوردار بود. در مقابل سید حیدر حلی با به کارگیری شیوه‌های خطابی در تصویرسازی‌ها تحرک و پویایی خاصی به اشعارش بخشیده است.

9-واژگان اشعار محتشم بیشتر ساده و قابل فهم برای عامه مردم است، در حالی که شاعر حلی از واژگان سترگ و کهن استفاده می‌کرده است.

10-رواج اشعار محتشم و حلی میان مردم نشانه ارتباط عاطفی و تعامل ذهنی با اشعار آهنگین و اثرگذار این دو شاعر است.