مقدمه
شیعیان، آیینهای عاشورایی را بعد از شهادت امام حسین (ع) به منظور گرامیداشت راه و یاد آن حضرت برپا میکردند و از اعتقادات حقه آنها بود. ازاینرو بررسی این آیینها و تاثیراتی که بر جامعه اسلامی آن دوره و ادوار بعدی، از نظر ظلمستیزی، آموختن درس آزادگی در برابر ستمگران و فاسدان، اصلاح امت محمدی و گسترش روند تشیع داشت اهمیت خاصی در تاریخ شیعه دارد. عاشورا عنصر هویتساز آموزههای شیعی است. سلاطین متقدم سلجوقی، که سنی حنفی بودند، آیینهای عاشورایی را حمایت نمیکردند. لذا این آیینها دیگر همچون گذشته رونق چندانی نداشت و بهندرت برگزار میشد و اگر هم گاه برگزار میشد با محدودیت خاصی همراه بود. از همینرو بررسی آیینهای عاشورایی شیعیان ایران از مقطع تاریخی برآمدن سلجوقیان تا سقوطشان اهمیت بسیار دارد. این پژوهش از این جنبه نوآورانه است و فقدان تحقیقاتی که مستقلا به آیینهای عاشورای این عصر پرداخته باشد چنین پژوهشی را ضروری میکند. همچنین، با توجه به جایگاه عاشورا در فرهنگ عمومی مردم، چگونگی انعکاس این آیینها در متون تاریخی عصر سلجوقی و بعد از آن، و نیز عوامل و فرصتهای ماندگاری این آیینها مهم است. اینکه در دورههایی، روز دهم محرم هر سال مظهر گرامیداشت امام حسین (ع) در جامعه دانسته میشود، نشاندهنده وجود عوامل ماندگاری و فرصتهای آیینهای عاشورایی در میان جامعه است. در دوره سلجوقیان ترک، عصر جدید مهمی در تاریخ خلافت و اسلام پدیدار شد. پرسش اصلی مقاله این است که علیرغم تسلط حاکمان سنی حنفی در ایران،
1-آیا آیینهای عاشورایی در ایران عصر سلجوقی وجود داشته است؟
2- عوامل ماندگاری و فرصتهای تداوم آیینهای عاشورایی چه بوده است؟
به نظر میرسد شعائر عاشورایی در عصر سلجوقی به تناسب تفکرات و باورهای دینی حاکمان قدرتمند و کارگزاران سلجوقی در بین مردم ایران وجود داشته است. هدف اصلی این پژوهش شناخت آیینهای عاشورایی با انگیزه حفظ، استمرار و پایداری میراث شیعه و انتقال آن به نسلهای آینده و شناخت عوامل و فرصتهای تداوم آنها است که با روش توصیفی-تحلیلی و با کمک دادههای منابع تاریخی و کتب مطالعاتی انجام شده است. دامنه تحقیق از زمان شکلگیری حکومت سلجوقیان تا سقوط آنان (431-590 ه.ق.) در حوزه جغرافیایی ایران، کرمان و عراق، البته به جز قلمرو شام، است. منظور از آیینهای عاشورایی در این مقاله آداب، رسوم، علائم، مناسک، عادات و خلق و خوهای است که در زنده نگهداشتن نام، یاد و اهداف شهادت امام حسین (ع) و یارانش در پهنه محدوده جغرافیایی تاریخ ایران عصر سلجوقی رایج بوده و جزء فرهنگ شیعیان در این دوره محسوب میشود.
هرچند تحقیقات جدیدی، درباره شیعیان عصر سلجوقی نوشته شده (نک: باسانی، 1385: 5/279-280؛ زبرجدی و یوسفیفر، 1396؛ قریشی کرین، 1395؛ منظور الاجداد، 1383؛ مطهری و اسماعیلزاده، 1393؛ مرادینسب و ایزانلو، 1395) اما اغلب، مباحث مربوط به نقش کارگزاران شیعی در دستگاه حاکمیت سیاسی سلجوقی را میکاود و ناظر به حضور شیعیان امامیه به عنوان کارگزاران عصر سلجوقی است نه آیینها و شعائر عاشورایی عصر سلجوقی، به جز باسانی که اشاره کوتاهی به مناقبخوانی و تعزیه در عصر سلجوقی دارد (باسانی، 1385: 5/280). لذا این پژوهش با تکیه بر متون تاریخی تا قرن دهم هجری، شعائر عاشورایی، و عوامل و فرصتهای ماندگاری آن را در بستر زمانی عصر سلجوقی بکاود. لذا بعد از اشارهای گذرا به انعکاس سنتهای عاشورایی در منابع عصر سلجوقی و بعد از آن به پیشینه این سنتها قبل از سلجوقیان، و زمینهها و فرصتهای مانایی آیینهای عاشورایی میپردازیم.
1-انعکاس آیینهای عاشورایی در منابع عصر سلجوقی
نقش عاشورا در میان شعائر مذهبی به اندازهای مهم است که وجه تمایز شیعه و غیر شیعه محسوب میشود. مورخان، به عنوان بخشی از جامعه، که گزارشگر رویدادهای آن نیز هستند، در نوشتههایشان به این رویداد توجه کردهاند. بازخوانی رویکرد مورخان به این واقعه، امکان تجزیه و تحلیل اوضاع و احوال مذهبی و اجتماعی آن دوره را برای پژوهشگران فراهم میکند. در نگاهی کلی، گزارشهایی که در میان مورخان دوره سلجوقی و بعد از آن به واقعه عاشورا وجود داشته، ضعیف و کمرنگ است. لذا به منظور درک عناصر استمرار و فرصتهای مانایی ایینهای عاشورای در عصر سلجوقی با توجه به ترتیب تاریخی، به کتب تاریخی قرن 5 و 6 رجوع میکنیم.
ابنجوزی (متوفای 597 ه.ق.) که تاریخ خود را بر اساس سالشماری نوشته است، در برخی سالها ضمن اشاره به درگیریهای میان شیعیان و سنیهای حنبلی بغداد، اخبار کوتاهی هم درباره برگزاری آیینهای عاشورایی شیعیان آورده است (ابنجوزی، 1412). ابناثیر جزری (متوفای 630 ه.ق.) در تاریخ کامل اسلام و ایران، اشارهای گذرا به موضوع محل بحث این مقاله دارد (ابناثیر، 1364). ذهبی در تاریخ الإسلام و وفیات المشاهیر و الأعلام اشاره کوتاهی به برگزاری آیینهای عاشورایی در عصر سلجوقی کرده (ذهبی، 1413: 30) و خواندمیر هم در تاریخ حبیب السیر فی اخبار افراد بشر اشاره کوتاهی به اوضاع سیاسی عصر سلجوقی دارد (خواندمیر، 1380: ج2؛ نیز نک: ابنجوزی، 1412: 16/95 و 18/200 و 18/223؛ ذهبی، 1413: 30/292 و 32/25؛ ابناثیر، 1364: 10/158 و 17/134؛ ابنکثیر، 1412: 12/12 و 99).
2- نگاهی به آیینهای عاشورایی در ایران از آل بویه تا عصر سلجوقی
برخی از مورخان متقدم و متاخر بر شیعه امامی بودن آل بویه تاکید دارند و اعمالی همچون برپایی سوگواری عاشورا و غدیر خم، ساخت مقابر امامان شیعه، بهویژه امام علی (ع) و امام حسین (ع)، و تقویت و ترویج مذهب شیعه امامیه در عراق را موید این عقیده میدانند (ابنکثیر، 1412: 11/307؛ رازی قزوینی، 1391: 42؛ مرعشی، 1361: 67؛ زرینکوب، 1367: 478). احمد معزالدوله (حک: 334-356 ه.ق.) اولین امیر شیعی آل بویه از شاخه بغداد است که در سال 334 بر بغداد مسلط شد. به نوشته مورخان، او اولین حاکمی است که برای نخستین بار در سال 352 ه.ق. مردم بغداد را ملزم کرد که در روز عاشورا بازارها را ببندند، طباخان غذا طبخ نکنند و قصابان قصابی نکنند؛ مردم لباسهای عزا بپوشند و در بازارها خیمه برپا کنند و بر آنها پلاسهای مویین (پارچههای سیاه یا کهنه) آویزان کنند. زنان به صورتشان لطمه (سیلی) بزنند. همه مردم برای عزاداری از خانههایشان بیرون بیایند (ابنجوزی، 1412: 14/151؛ ابناثیر، 1385: 8/550؛ ابنکثیر، 1412: 11/259؛ ابنعماد، 1406: 4/274؛ سیوطی، بیتا: 321).بدین ترتیب اولین شکل عزاداری به صورت رسمی به دستور معزالدوله در بغداد به وجود آمد. در واقع، به تبع آن در مناطق حوزه حکومتی آنها در ایران هم رواج یافته است.
گرچه عزاداری برای امام حسین (ع) پیش از این تاریخ هم بود، اما به شکل منسجم و عمومی و با حمایت حکومت برپا نمیشد. آل بویه این آیین را نهادینه، و به عنوان سنت، عرف و فرهنگ در جامعه آن روز جاری کردند و از آن زمان تا به امروز، با توجه به اوضاع و احوال سیاسی جامعه شیعیان برگزار میشود. برگزاری این آیین تا آغاز عصر صفویه فراز و فرودهایی داشته است.
در دوره غزنویان (387-429 ه.ق.) شیعیان میانهرو فرصت یافتند تا در قلمرو آن دولت با آرامش زندگی کنند، مشروط بر اینکه از هر گونه مداخله در امور سیاسی اجتناب ورزند. ابوالفضل بیهقی، مورخ این دوره، مینویسد: «سلاطین غزنوی گاهی سادات را به ماموریت سیاسی میفرستادند» (بیهقی، بیتا: 17). غزنویان، همچنان عتبات مقدس شیعیان را محترم میشمردند. «بنای مرقد امام رضا (ع) و هارونالرشید عباسی به دستور محمود غزنوی صورت گرفت. سوری بن معتز، حاکم نیشابور، از جانب محمود غزنوی، مشهد امام رضا (ع) عمارت کرد» (مستوفی قزوینی، 1381: 205). مسلما این کار سلطان محمود، ناشی از اعتقادات مذهبیاش نبود، بلکه به سبب شمار فراوان شیعیان در خراسان، و جلب رضایت آنها بود. منابع تاریخی از برگزاری آیینهای عاشورایی در عصر غزنویان گزارشی ندادهاند.
محمد بن حسین بیهقی، که در دیوان رسالت غزنویان بود و تاریخ خود را به سال 470 ه.ق. به پایان آورد، درباره اوضاع اجتماعی خراسان، بهویژه نیشابور، در عصر خود از عید اضحی (قربان)، نماز عید و رسم قربان خوان نهادن سخن گفته است (بیهقی، 1378: 3/982)، اما از برگزاری آیینهای عاشورایی در آنجا مطلبی ننوشته است.
چهار عامل موجب گسترش نیافتن آیینهای عاشورایی بعد از معزالدوله بویهی تا ظهور سلاجقه، طبق روایت ابنجوزی، شد: 1- مرگ معزالدوله در سال 356 ه.ق. و به قدرت رسیدن فرزندش عزالدوله و شدت یافتن نزاع دستههای عزاداری که بیشتر بین محله بابالبصره و محله کرخ شیعهنشین بغداد رخ میداد؛ 2- از سال 381 ه.ق. با ضعف آل بویه، خلیفه القادر تلاش خود را برای احیای مذهب تسنن در بغداد آغاز کرد؛ 3- قدرت یافتن محمود غزنوی در سال 387 ه.ق. و سرکوبی معتزله و شیعه (ابنجوزی، 1412: 14/361) که به اهل سنت، البته حنبلیها، جسارت بیشتری داد و شیعیان را دوباره گرفتار محدودیت و تقیه کرد. همین، عامل مهمی در محدودیت برگزاری آیینهای عاشورایی شد؛ 4- برآمدن سلجوقیان و تسلط طغرل بر بغداد در سال 447 ه.ق. که به دنبال آن برگزاری شعائر شیعی منع شد و در خفا انجام میگرفت. با تصرف بغداد به دست طغرل سلجوقی در 25 رمضان 447 ه.ق. (ابناثیر، 1364: 16/332-334) شیعیان، بهخصوص در بغداد، دوران پرمشقتی را تجربه کردند. اما در اواخر عصر سلجوقی تا حدی اوضاع و احوال برای اجرای مناسک شیعه متعادلتر شد. نویسنده تاریخ سیاسی شیعیان اثناعشری معتقد است: «مذهب تشیع در دوران آخر سلجوقی در ایران گسترش یافته و فعالیت شیعیان آشکارتر شده بود» (ترکمنی آذر، 1390: 229). اغلب مباحث مربوط به مصادیق آیینهای عاشورایی را در فرهنگ شیعیان عصر سلجوقی میتوان کاوید. این مصادیق ناظر به جامعه ایران عصر سلجوقی است، نه مورخان. لذا در این مقاله، با تکیه بر متون تاریخی تا قرن دهم هجری، مصادیق آیینهای عاشورایی در بستر زمانی سلجوقی بررسی میشود.
3- آیینهای عاشورایی در عصر سلجوقی
3-1 عزاداری امام حسین (ع)
عزاداری امام حسین (ع) در میان شیعیان با انقراض دولت آل بویه در سال 447 ه.ق. به پایان نرسید، بلکه در زمان حکومتهای سنی غزنوی و سلجوقی همچنان مخفیانه برگزار میشد. برگزاری مراسم و آیینهای عزاداری در عصر سلجوقیان به سال 458 ه.ق. در زمان فرمانروایی طغرلبیک سلجوقی در محله کرخ بغداد را مورخان گزارش دادهاند. در روز عاشورا [شیعیان] اهل کرخ بغداد، مغازههایشان را میبستند و برای امام حسین (ع) حاضر میشدند. به عادت گذشتگان بدعتهای متقدمان را انجام میدادند، حال آنکه عموم انجام نمیدادند یا منکر انجام دادن آن بودند (ابنجوزی، 1412: 16/95؛ ذهبی، 1413: 30/292؛ ابنکثیر، 1412: 12/99). خلیفه به نقیب علویان أبیالغنائم المعمرین بن عبیدالله گفت این کار شیعیان زشت بود. نقیب علویان گفت من خبر نداشتم. خلیفه گفت تو مجال نداری در آنچه بدعت هست وارد شوی. باید جلوی اینها را بگیرید (ابنجوزی، 1412: 16/95؛ ابنکثیر، 1412: 12/99). این مطلب نشانگر آن است که شیعیان در روز عاشورا عزاداری کرده بودند و خلیفه این عمل را زشت دانسته و به نقیب علویان بغداد گفته بود چرا بیتعلل جلوی این عمل شیعیان را نگرفته بود.
در روز پنجشنبه چهاردهم محرم بسیاری از مردم حریبون، نصرانی، خیابان دارالرقیق، بابالبصره، القلائین و نهر طابق مغازههایشان را بستند و به طرف دارالخلافه رفتند و در آنجا اجتماع کردند. در میان آنها قاریان قرآن هم بودند. آنها اهل کرخ یا شیعیان را لعنت کردند. خلیفه گفت من به آنها تذکر دادم که دیگر حق ندارید این کارها را انجام دهید (ابنجوزی، 1412: 16/95). نوع عزاداری در این دوران خودجوش بود. اهالی محله کرخ بغداد، که ثقل شیعیان در آن زمان بود، معمولا در ماه محرم و روز عاشورا میکوشیدند اجتماعاتی را بدین منظور برپا کنند، گرچه خلافت وقت، بهویژه سنیهای حنبلی، ممانعت میکردند و منجر به درگیری و کشتار طرفین میشد.
همانگونه که عزاداری شیعیان عصر سلجوقی برای امام حسین (ع) در روز عاشورا در برخی مناطق بهندرت برپا میشد مورخان گزارشهایی از سنت عزاداری محرم در این روز، در سالهای بعد، بهخصوص در محله کرخ بغداد، دادهاند. فتنه بزرگی در سال 478 ه.ق. میان شیعیان اهل کرخ و اهل سنت گزارش شده که در آن اماکن آتش گرفت و عدهای هم به قتل رسیدند (ذهبی، 1413: 32/27). در محرم 479 ه.ق. بین ساکنان کرخ و بابالبصره فتنهای روی داد. گروهی از آنها در آن بلوا کشته شدند (ابناثیر، 1364: 10/158؛ همان: 17/134). در محرم سال 479 ه.ق. فتنه میان اهل سنت (حنبلیها) و شیعه گسترش یافت (ابنجوزی، 1412: 16/257). شیعیان که همواره روز عاشورای حسینی را به عنوان یادبود شهادت و مظلومیت امام حسین (ع) گرامی میداشتند، در این دوران علیرغم فقدان آزادیهای نسبی عزاداری میکردند تا بدین وسیله آرا و عقاید خود را آشکار کنند (مطهری و اسماعیلزاده، 1394: 10). ابنجوزی درباره برپایی حادثه روز عاشورای سال 568 ه.ق. در نیمه دوم عصر سلجوقی چنین مینویسد: «روز عاشورا سال 568 ه.ق.، در جامع منصور بغداد مجلسی برپا شد و شمار فراوانی حاضر شدند، نمیتوان تخمین زد صد نفر، هزار نفر» (ابنجوزی، 1412: 18/200). این مطلب نشان میدهد که مراسم عزاداری امام حسین (ع) در این سالها علنیتر و جدیتر و با شور و شوق در بغداد برگزار میشود. ابنجوزی ذیل حوادث سال 571 ه.ق. مینویسد: «رفض (شیعهگری) در این دوران گسترش یافت، به طوری که صاحب مخزن (کتابخانه) به امیرالمؤمنین خلیفه نامه نوشت، اگر از من حمایت نکنید علاقهای به برطرف کردن بدعت نخواهد داشت. پس امیرالمؤمنین برای حمایت من نامهای نوشت. این مطلب را بالای منبر به اطلاع مردم رساندم» (همان: 18/223). این سخن بیانگر فضای باز سیاسی و مذهبی در اواخر دوره سلجوقی است که در نهایت فرصتی برای استمرار آیینهای عاشورایی فراهم میکرد.
3-2 گونههای عزاداری امام حسین (ع)
در این عصر علما سرشان را برهنه میکردند، عوام هم جامههای خود را چاک میزدند و برای امام نوحه میخواندند (همان: 16/95). عبدالجلیل رازی قزوینی (متوفای 585 ه.ق.) مینویسد:
این طایفه روز عاشورا اظهار جزع و فزع کنند و رسم تعزیت را اقامه کنند و مصیبت شهدای کربلا تازه گردانند. بر منبرها قصه گویند و علما سر برهنه کنند و عوام جامه چاک کنند و زنان روی خراشند و مویه کنند و این معنا را به تهمت و بدعت منسوب کرده و نامرضی دانسته، از غایت بغض آل رسول و از فرط عداوت اولاد بتول، اولا معلوم همه جهانیان است که بزرگان و معتبران ائمه فریقین این سنت را رعایت کردهاند (رازی قزوینی، 1391: 403).
و علق المسوح، یعنی پارچههای سیاه هم به علامت عزای امام حسین (ع) آویزان میکردند (ذهبی، 1413: 30/292).
3-3 عزاداری زنان در عصر سلجوقیان
زنان شیعه در عصر سلجوقیان در روز عاشورا برای امام حسین (ع) عزاداری میکردند و گریه و نوحه سر میدادند. «زنان شیعه در روز عاشورا روی خراشند و مویه کنند» (رازی قزوینی، 1391: 403). آنها به صورت خود لطمه میزدند و خراش میدادند. این رسم که بعد از شهادت امام حسین (ع) به منظور سوگواری شهدای کربلا آغاز شده بود (أبیمخنف، 1417: 259-260) و همچنان ادامه داشت (ابناثیر، 1385: 8/550؛ ابنجوزی، 1412: 16/92؛ ذهبی، 1413: 30/292؛ ابنکثیر، 1413: 11/259) در بغداد، بهویژه در محله کرخ، کم و بیش استمرار داشت. ابنجوزی، که در عصر سلجوقی در بغداد زندگی میکرد، درباره نحوه حضور زنان در عزاداری سال 458 ه.ق. در کرخ بغداد مینویسد: «در این سال زنان محله کرخ در روز عاشورا برای نوحه بر حسین (ع) حاضر شدند؛ أحضروا نساء فنحن علی الحسین» (ابنجوزی، 1412: 16/95؛ ابنکثیر، 1412: 12/12). زنان نیز همچون مردان در این دوره در عزاداری امام حسین (ع) مشارکت داشتند.
در سال 458 ه.ق. در زمان فرمانروایی طغرلبیک سلجوقی روز عاشورا اهل کرخ عزاداری بر امام حسین (ع) را اقمه کردند و سنتهایی را که مدتها پیش باطل شده بود، مجددا زنده کردند. خلیفه به منظور جلوگیری از برپایی مراسم بیرون رفت و جماعتی از آنان را برای مدتی زندانی کرد (ذهبی، 1413: 30/292). این گزارشها گویای خودجوش بودن و تداوم سنتها و مناسک آیینهای عزاداری امام حسین (ع) در میان زنان شیعه در محله کرخ بغداد است.
3-4 عزاداری اهل سنت
در ری برخی از سنیان حنفی و شافئی برای امام حسین (ع) عزاداری میکردند:
و به ری، که از امهات بلاد عالم است، معلوم است که شیخ ابوالفتوح نصرآبادی و خواجه محمد حدادی حنیفی و غیر ایشان در کاروانسرای کوشک و مساجد بزرگ روز عاشورا چه کردهاند، از ذکر تعزیت و لعنت ظالمان و در این روزگار آنچه هر سال خواجه امام شریفالائمه أبونصر الهسنجانی کند، در هر عاشورا به حضور امرا و ترکان و خواجگان و حضور حنفیان معروف و همه موافقت نمایند و یاری کنند و خواجه امام بومنصور حفده که در اصحاب شافعی معتبر و متقدم است به وقت حضور او به ری دیدند که روز عاشورا این قصه بر چه طریق گفت و حسین را بر عثمان درجه و تفضیل نهاد، و معاویه را باغی خواند (رازی قزوینی، 1391: 405-406).
در جای دیگر قزوینی مینویسد: «اولا معلوم همه جهانیان است که بزرگان و معتبران ائمه فریقین از اصحاب امام مقدم بوحنیفه و امام مکرم شافعی و علما و فقهای طوایف –خلفاً عن سلف- این سنت را رعایت کردهاند و این طریقت نگاه داشته» (همان: 403). منظور از «این سنت»، سنت عزداری، نوحه، گریه و زاری برای امام حسین (ع) در روز عاشورا است.
چنان به مراسم عزاداری برای اهل بیت (ع) در این دوره توجه شد که بعضی از اهل سنت نیز بدان اقدام میکردند. مراسم عزاداری در شهرهای شیعهنشین چنان رواج یافت که حتی بزرگان شافعی و حنفی نیز در آن روز در منقبت امام حسین (ع) خطابه میگفتند و مراسم عزاداری تقریبا در بیشتر قلمرو سلجوقی، بهویژه بغداد، برپا میشد (جعفری، 1384: 402-406). منابع از توجه ترکان به برگزاری مراسم عاشورا گزارشهایی دادهاند:
در جامع، سرهنگ و قاضی عمده ساوی ای حنیفی، که صاحبسخن و معروف است، در جمع طغرل با حضور بیست هزار نفر این قصه و تعزیت را به نوعی گفت و این تعزیت به صفتی داشت از سر برهنه کردن و جامه دریدن که مانند آن نکرده بودند، و مصنف کتاب اگر رازی است، دیده باشد و شنوده است (رازی قزوینی، 1391: 405-406).
به روایت قزوینی در النقض، در روز عاشورای 555 ه.ق. بعد از نماز در جامع عتیق با اجازه قاضی و با حضور بزرگان و امراء دیدند که خواجه تاج شعری حنیفی نیشابوری درباره امام حسین (ع) چگونه مبالغه کرد (همان: 406). این گزارشها نشاندهنده جریان داشتن و استمرار آیینهای عاشورایی و عزاداری امام حسین (ع) در میان شیعیان و حتی سنیان حنفی و شافعیمذهب در نیمه دوم عصر سلجوقیان است. در اصفهان عصر سلجوقی، که شهری سنینشین بود، مردم در روز عاشورا عزاداری میکردند. «اصفهان که در مذهب سنت در عهد خود مقتدا بوده است، هر سال این روز (عاشورا) این تعزیت به آشوب و نوحه و غریو داشتهاند و هر که رسیده باشد دیده و دانسته باشد و انکار نکند» (همان: 404). برخی از سنیان حنفیمذهب بغداد هم در روز عاشورا برای امام حسین (ع) و یارانش عزاداری میکردند: «در بغداد که مدینهالسلام و مقر دارالخلافه است خواجه علی غزنوی حنیفی تعزیت میداشت تا به حدی که به روز عاشورا در لعنت سفیانیان مبالغتی میکرد. تعزیت حسین هر موسم عاشورا به بغداد تازه باشد با نوحه و فریاد» (همان: 404-405).
همچنین، «در همدان اگرچه مشبهه را غلبه باشد، برای حضور رایت سلطان و لشکر ترکان، هر سال مجددالدین مذکر همدانی در موسم عاشورا این تعزیت به صفتی آید که قمیان را عجب آید و خواجه امام نجم بُلمعالی بن أبیالقاسم بُزاری به نیشابور با آنکه حنفیمذهب بود، این تعزیت به غایت کمال داشتی و دستار بگرفتی و نوحه کردی و خاک پاشیدی و فریاد از حد بیرون کردی» (همان: 405). تمام اینها بیانگر وجود سنت عزاداری عاشورای حسینی در عصر سلجوقیان نزد اهل سنت است.
3-5 مرثیهسرایی
سابقه مرثیهسرایی در تاریخ تشیع به صدر اسلام باز میگردد. اشعاری منسوب به امام علی (ع) است که در مقام اندرز به امام حسین (ع) فاجعه کربلا را پیشگویی کرده است (بیهقی نیشابوری، 1375: 57-61). همچنین، از امام سجاد (ع) در مرثیه پدر بزرگوارش اشعاری نقل شده است (شبر، 1422: 1/252). به نوشته شیخ مفید نخستین شعری که در رثای حسین (ع) گفته شد شعر عقبه بن عمیق سهمی از بنیسهم بن عوف بن غالب بود (مفید، بیتا: 324). از اواخر قرن سوم تا نیمه قرن چهارم هجری نوحهسرایی و خواندن اشعار رثایی برای امام حسین (ع) رایج بوده است. عدهای به عهوان «نائح»، «نوحهسرا»، «مُنشد» و «خواننده اشعار» شناخته میشدند و به این کار اشتغال داشتند و مهارت پیدا کرده بودند. آنها در حرم حسینی یا در بعضی از مجالس نوحهسرایی میکردند و اشعاری در سوگ امام حسین (ع) میخواندند. از نوحهسرایانی به نامهای احمد مُزَوق و زَره (گروهی از تاریخپژوهان، 1391: 2/367-368) و خِلب و ابناَصدق در دوره آل بویه نام بردهاند (فقیهی، 1366: 460). پس سرودن و خواندن اشعار رثایی در سوگ امام حسین (ع) نزد شیعیان در عصر آل بویه وجود داشته است.
در عصر سلجوقیان نیز برخی شاعران اهل سنت درباره شهدای کربلا مرثیه و قصیده میسرودهاند. اصحاب شافعی و بوحنیفه، از جمله خواجه بومنصور ماشاده، حاکم اصفهان، مراثی بسیاری درباره امام حسین (ع) و شهدای کربلا دارند (رازی قزوینی، 1391: 404). لذا مرثیهسرایی در عصر سلجوقی، هرچند به صورت محدود، ادامه داشته است. در عاشورای سال 458 ه.ق. اهل کرخ بغداد مانند گذشته عزاداری کردند، «مردی به نیت [امام] حسین برای آنان نوحه خواند و مرثیهخوانی کرد» (ابن جوزی، 1412: 16/95). اهتمام شیعیان، بهویژه شیعیان کرخ بغداد، به برگزاری مراسم آیینهای عاشورایی اختصاص به عصر آل بویه نداشت. در دوره سلجوقی هم، هر وقت فرصتی مییافتند به برپایی آن اهتمام داشتند.
3-6 مناقبخوانی
یکی از طرق تبلیغ شیعه برای نشر عقاید، استفاده از مناقبخوانان بود. مناقب به معنای «فضایل» است و مناقبخوان، خوانندهای است که بر سر بازارها و خیابانها از فضایل علی و فرزندش یاد میکند. با روی کار آمدن آل بویه و تسلطشان بر بغداد به سال 333 ه.ق.، آیینهای شیعی، از جمله مناقبخوانی، رشد کرد. مناقبخوانی به مثابه حرکتی فرهنگی-ادبی اَشکالی دارد: مدح و مرثیهسرایی، ستایش مذهب و ائمه (ع)، مراسم جشن، تعزیهگردانی و عزاداری، طعن و هجو خصم (ایزدی و زیرکی، 1387: 27). معمولا اهل سنت مناقبخوانان را آزار میدادند (رازی قزوینی، 1391: 108). رازی قزوینی، از قول نویسنده فصائح الروافض، که در عصر سلجوقیان میزیسته، درباره مناقبخوانان این عصر مینویسد:
در بازارها مناقبخوانان گندهدهن فرا داشتهاند که ما منقبت امیرالمؤمنین میخوانیم و همه قصیدههای پسر بنان رافضی و امثال او میخواندند و جمهور روافض جمع میشدند همه وقیعت صحابه پاک و خلفای اسلام و غازیان دین است که میخوانند و صفات تنزیه که خدای راست جل جلاله، و صفت عصمت که رسولان خدای راست علیهمالسلام و قصه معجزات که الا پیامبران خدای را نباشد به شعر کرده، میخوانند و به علی بوطالب میبندند (همان: 72).
رازی قزوینی، که در زمان سلطان محمد بن محمود سلجوقی به سال 555 ه.ق. کتاب النقض را نگاشته است، در دفاع از مناقبخوانان اهل بیت میگوید:
عجب است که این خواجه بر بازارها مناقبخوانان را میبیند که مناقب میخوانند و فضایلخوانان را نمیبیند که بیکار و خاموش نباشند و هر کجا قماری خماری باشد که در جهانش بهرهای نباشد و به حقیقت نه فضل بوبکر داند نه درجه علی شناسد، برای دام نان بیتی چند در دشنام رافضیان از بر بکرده و در سرمایه گرفته و مسلمانان را دشنام میدهد (همان: 71-72).
درباره انجمنها و محلات مناقبخوانی و مداحان اهل بیت (ع) در عصر سلجوقیان گزارشهایی آمده است (همان: 81-82). فعالیت مناقبخوانان در اوایل دوره سلجوقیان پنهانی بود. آنها در اوایل این دوره کمابیش پنهانی در عراق و طبرستان فعالیت میکردند و برای پرهیز از تعقیب و آزار غالبا از جایی به جای دیگر مهاجرت میکردند (باسانی، 1385: 5/279). وجود مناقبخوانان و خواندن منقبتهای خاندان پیامبر (ص) باعث میشد آگاهی بیشتری به مردم ایران درباره حقانیت اهل بیت (ع) داده شود. این موضوع بر مخالفان شیعه گران تمام میشد و سبب تعقیب، قتل و مصادره اموال آنها میگردید.
از مناقبخوانان در ساری عصر سلجوقیان یاد شده است که تحت آزار قرار میگرفتند. رازی قزوینی مینویسد: «[در ساری] خاتون سعیده سلقم، بنت ملکشاه –رحمه الله- که زن اصفهبد علی بود، بوطالب مناقبی را زبان بفرمود بریدن که اندر آن بیشه گریخته بود و هجو صحابه پاک و قدح زنان رسول خدا میخواندند» (رازی قزوینی، 1391: 119). این نمونهای از آزار به مناقبخوانان بود و مسلما چنین نمونههایی فراوان بوده است، ولی آنان دست از فعالیت برنمیداشتند. این مطالب بیانگر وجود مناقبخوانان در دوره سلجوقیان است که میراثدار فرهنگ عاشورایی بودند. در واقع، از نمودهای رشد آیینهای عاشورایی در اواخر این دوره، ظهور منقبتخوانی بود. منقبتخوانان به مدح امامان، بهویژه درباره حضرت علی (ع) و جهاد ایشان با کفار، میپرداختند و در کوچه و بازار با صدای بلند آنها را میخواندند و با اینکه بسیاری از آنان جان خود را در این راه از دست دادند، ولی دست از منقبتخوانی نکشیدند (همان: 73).
3-7 تعزیه
تعزیه در سوگواری شهادت امام حسین (ع) در کربلا، ظاهرا از دوره آل بویه شروع شد. گویا در بعضی سالها از حکومت سلجوقی، روز عاشورا شیعیان محله کرخ بغداد جنازه مردی را به عنوان جنازه امام حسین (ع) شبیهسازی میکردند و تعزیه میگرفتند و مسافتی آن را با خود میبردند و گریه و نوحه میکردند. ابن جوزی مینویسد: «در عاشورای سال 458 ه.ق. اهل کرخ بغداد پیکر مردی را به مانند امام حسین (ع) شبیهسازی، و مانند گذشته عزاداری کردند و آن پیکر را از بابالمحول به کرخ تشییع جنازه و حمل کردند، بر آن پیکر نماز خواندند و مردی به نیت [امام] حسین برای آنان نوحه خواند و مرثیهسرایی کرد» (ابنجوزی، 1412: 16/95). در عصر سلجوقی گاه اهل سنت «حتی در بلادی مانند همدان که سنیان متعصبی داشت» تعزیه میگرفتند (باسانی، 1385: 5/280). مراسم تعزیه و سوگواری برای شهدای کربلا از دیگر نمودهای تظاهرات شیعهمذهبان در این دوره بود که گاه اهل سنت نیز با افزودن مرثیه عثمان در این مراسم شرکت میکردند (صفا، 1363: 194). از دوره جانشینان ملکشاه سلجوقی به بعد، آغاز دوره آزادی نسبی برای شیعیان بوده (ترکمنی آذر، 1390: 208) و احتمالا بیشتر فعالیتهای شیعه، اعم از تعزیه، عزاداری و غیره، در این دوره بوده است.
4- زمینهها و فرصتهای مانایی آیینهای عاشورایی در عصر سلجوقی
زمنیهها و فرصتهایی که موجب مانایی و تداوم آیینهای عاشورایی شیعیان امامیه در اوضاع و احوال سخت سیاسی حاکمیت سلجوقیان بر عراق، ایران و کرمان شد، عبارتاند از:
4-1 نقش برخی خاندانهای شیعیمذهب در دستگاه خلافت عباسیان
اندیشه دستیابی به قدرت سیاسی و روحیه استقلالطلبی در قالب شکلگیری دولتهای شیعی در قرون سوم تا پنجم هجری، در تقویت تشیع تاثیرگذار بوده است (زبرجدی و یوسفیفر، 1396: 29). وجود خاندانهای شیعی مانند آل برید، آل فرات و آل نوبخت در قرون سوم و چهارم هجری در بدنه قدرت حاکمه سیاسی، مطرح شدن دیدگاههای شیعی و خارج شدن از انزوای سیاسی را مهیا کردند. در همین دوران، تحولات عظیمی در نوع رابطه با شیعیان پدید آمد و شاهد نزدیکی بیشتر میان دستگاه حکومتی و شیعیان هستیم. این نوع روابط را میتوان فرصت و تنفسی دانست که موجبات خروج آیینهای شیعی از تنگناهای سیاسی عصر سلجوقی را فراهم کرده است.
خاندان بنی مزید از جمله خاندانهای شیعی در دستگاه خلافت عباسی عصر سلجوقی بودند. این خاندان به عنوان حاکمان شیعیمذهب در مناطقی از عراق (403-545 ه.ق.) قدرت داشتند (منظور الاجداد، 1383: 1). آنها گرچه در بخشهایی از عراق حکومت میکردند، اما به دلایل سیاسی میتوانستند فرصتی در تغیر اوضاع شیعیان و سیاستهای خلافت عباسی و سلجوقیان باشند.
در میان سلسله مزیدیه هیچ پادشاهی در قدرت و عظمت همچون، امیر سیفالدوله صدقه بن منصور بن دُبیس بن علی بن مزید ملقب به ملکالعرب نبود، الا اینکه این پادشاه در آیین تشیع افراط میکرد (حسینی، 1382: 103-104). مثلا در محرم 482 ه.ق. درگیری عظیمی میان دو گروه در بغداد رخ داد. شروعش بدین دلیل بود که اهالی بابالبصره، که سنیمذهب (حنبلی) بودند، به محله کرخ حمله کردند و یکی از افراد آن را کشتند و یکی را زخمی کردند. اهالی کرخ هم بازارها را تعطیل و قرآنها را بر سر نی کردند و خواستار مجازات قاتلان شدند که نتیجهای نگرفتند (ابنجوزی، 1412: 16/282). اهل کرخ صحابه و زنان پیامبر (ص) را سب کرده بودند. بسیاری از آنها کشته شدند و جنگ و درگیری طولانی شد (ابنکثیر، 1412: 12/144). محله کرخ غارت شد. دستگاه خلافت عباسی مداخله کرد، اما به فرمان خلیفه (مقتدی) (467-487 ه.ق.) اهالی کرخ ملزم شدند دین اهل سنت را بپذیرند. بر در مساجدشان نوشته شد که بهترین مردم پس از پیامبر، ابوبکر، سپس عمر و پس از آن عثمان و در آخر علی (ع) است. این مطلب موجب خشم اهالی کرخ شد و شورش کردند (ابنجوزی، 1412: 16/282؛ ذهبی، 1413: 33/13). در این حادثه یکی از عباسیان با اصابت تیر کشته شد و پس از آن، اهل سنت یکی از علویان را کشتند و جنازهاش را به آتش کشیدند. این مسئله موجب وخامت اوضاع شد. خلیفه مقتدی از سیفالدوله أبیالحسن صدقه بن مزیدی کمک خواست. او هم سپاهی را به فرماندهی ابوالحسن فاسی فرستاد و خانههای کسانی را که به قتل علوی اقدام کرده بودند، ویران، و موی سرشان را کوتاه کرد و عدهای را به قتل رساند و تعدادی دیگر را تبعید کرد تا اینکه اوضاع آرام شد (ابنجوزی، 1412: 16/282-283؛ ابناثیر، 1364: 17/146-152). این یکی از بزرگترین درگیریها میان شیعه و سنی در دوران تسلط سلجوقیان بر بغداد بود که با اقدام سردار مزیدی شیعی، تا چند سال بغداد و همچنین شیعیان کرخ از آرامش برخوردار بودند. شکل تاثیرگذاری این خاندانها را باید در ایجاد فرصتی مناسب برای خروج آیینهای شیعی از تنگناهای سیاسی و بسترسازی برای گسترش آیینهای شیعی تتبع کرد.
سلطان طغرل بن محمد طبر بن ملکشاه بن آلب ارسلان بن داوود سلجوقی در سال 527 ه.ق. بعد از شکست از سلطان مسعود (برادرش) در ری، به طبرستان نزد اسپهبد علی (شیعه بود) رفت. دُبیس بن صدقه، از حاکمان مزیدی عراق، همراه سلطان بود. اسپهبر مقدم آنان را گرامی داشت و به آنان پناه داد (حسینی، 1382: 126). وجود دُبیس بن صدقه از حاکمان خاندانهای مزیدی شیعه عراق در کنار سلطان طغرل بن محمد طبر سلجوقی بیانگر رابطه خوب بین سلجوقیان و حاکمان شیعی در این دوره است. این، مساعدت بزرگی برای شیعیان محسوب میشد. حضور امیران شیعهمذهب در دستگاه خلافت عباسی و سلجوقی را میتوان از قدرت سیاسی شیعیان امامیه در این عصر گزارش داد. مثلا اسپهبد رستم بن علی چندان با اسماعیلیان ساکن الموت درگیر بود که او را شاه غازی میخواندند. باورهای مذهبی او و نیز جنگ وی با باطنیان موحب شده که شیخ عبدالجلیل رازی قزوینی، مورخ شیعه امامیه قرن ششم هجری، او را بستاید (رازی قزوینی، 1391: 121). بهرهمندی از خاندانهای توانمند شیعه یکی از عوامل موثر در ارتقای جایگاه سیاسی-اجتماعی امامیه در عصر سلجوقی و مانایی آنها بوده است تا بتوانند از تنگناهای سیاسی خارج شوند و استمرار پیدا کنند.
4-2 نقش وزیران شیعیمذهب در دستگاه حاکمیت سلجوقیان
یکی از شیوههای موثر که در حکم چتری حمایتی هویت و ماهیت شیعیان امامیه را محفوظ، و امکان ورود آنها به عرصه سیاست و حکومت را فراهم میکرد، اصل راهبردی تقیه بود. اصلی که به عنوان راهکاری کلامی و عملیاتی، در عصر فرمانروایی سلجوقیان، شیعیان امامیه بهخوبی از آن بهره گرفتند (بارانی و دیگران، 1396: 11).
سیزده تن از وزرای سلجوقی شیعه امامی بودند که اولین آنها تاجالملک ابوالغنایم بود. مشهورترین وزیر شیعی انوشیروان بن خالد، نویسنده کتاب نفثه المصدور فی فتور زمان الصدور و صدور الزمان الفتور است، که سه مرتبه به وزارت برگزیده شد: یک مرتبه (511 ه.ق.) در دوره محمد بن ملکشاه به عنوان وزیر موقت، بار دوم (522 ه.ق.) در زمان محمود بن محمد بن ملکشاه به عنوان وزیر، و مرتبه آخر در عصر مسعود بن ملکشاه. نکته مهم اینکه سه وزیر آخر دوره سلجوقی در زمان آخرین پادشاه سلاجقه طغرل بن ارسلان (طغرل سوم) هر سه شیعهمذهب بودند (سرافرازی، 1394: 2). در دستگاه خلافت عباسی و نیز در حاکمیت سیاسی سلاجقه عدهای از وزرا و دیوانسالاران شیعهمذهب بودند، از جمله: هبهالله محمد بن علی، معروف به ابنمطلب، وزیر المستظهر بالله؛ ابوعلی حسن بن صدقه وزیر المسترشد بالله و دارای القاب «سید الوزرا» و «صدر المشرق و المغرب»؛ وی یک بار هم از وزارت عزل شد و دوباره به این مقام رسید (ابنطقطقی، 1350: 126). بیشتر وزرای قدرتمند سلجوقی از حوزههای فرهنگی خراسان، قم و کاشان پا به عرصه سیاست گذاشتند. بسیاری از این وزیران امامیمذهب بودند و حفظ جایگاه شیعه را مطلوب خود میدانستند. در واقع، شیعه امامیه با تربیت عناصر ورزیده میکوشید در ساختار دولت سلجوقی، آن هم در سطوح عالی حاکمیت آنها، مشارکت فعال داشته باشد، تا قدرت شمشیر سلجوقی را به نفع آرمانهای مذهبی خویش هدایت کند (بارانی و دیگران، 1396: 8).
یکی از وزرای معروف امامیه در دستگاه سیاسی سلجوقیان، امیر مجدالملک ابوالفضل اسعد بن حسن [محمد] بن موسی معروف به مجدالملک البراوستانی قمی است (قریشی کرین، 1395: 2). وی در دوران وزارت خود به ساخت گنبد بر روی قبور مطهر امامان (ع) اهتمام داشت و در بازسازی و ساخت عمارت مشاهد شیعه بسیار میکوشید. او قبه قبور مطهر چهار امام مدفون در قبرستان بقیع را بنا نهاد و حرم امام کاظم (ع) و امام هادی (ع) در کاظمین و حرم سید عبدالعظیم حسنی در شهر ری و بسیاری از مشاهد سادات علوی و اشراف فاطمی (ع) را مرمت کرد (رازی قزوینی، 1391: 236). از دیگر وزرای ایرانی شیعی در عصر سلطان محمود و مسعود بن ملکشاه سلجوقی میتوان از شرفالدین انوشیروان خالد، ابوالبرکات در کجینی (در گزینی)، کمالالدین محمد خازن رازی، عزالملک بروجردی و تاجالدین شیرازی نام برد (حسینی، 1382: 135 و 143 و 122؛ راوندی، 1364: 225؛ بنداری اصفهانی، 1356: 216). به پیشنهاد نظامالدین کمالالملک سمیرمی، وزیر سلطان محمود بن محمد سلجوقی در سال 512 ه.ق. میان سلطان سنجر (عمو) و سلطان محمود (برادرزاده) آشتی برقرار شد. به شفاعت سلطان محمود، وزیر او کمال سمیرمی و کاتب علی بار، ابوالقاسم درگزینی را خلعت بخشید (حسینی، 1382: 112). علاءالدین ابوالقاسم بن عبدالعزیز قمی از وزرای سلطان مسعود برادر طغرل سلجوقی بود (همان: 130).
نفوذ شیعیان امامیه در دوران پایانی حکومت سلاجقه به آنها رسید که سه تن از وزرای آخر این سلسله به نامهای عزالدین رضی (رضا)، معینالدین کاشی و فخرالدین بن صفیالدین ورامینی، که همگی شیعه امامیه بودند، یکی بعد از دیگری، روی کار آمدند (رازی قزوینی، 1391: 331). عزالدین بن رضا یازدهمین وزیر شیعی عهد سلجوقی است، بنداری نام او را عزیزالدین رضیالدین ذکر کرده و او را بخشنده و دارای اخلاق پسندیدهدانسته است (بنداری اصفهانی، 1356: 342). در پایان حکومت سلجوقیان در ایران، نهاد وزارت تقریبا به صورت کامل در اختیار شیعیان امامیه قرار گرفت. برخی عوامل به این مسئله کمک کرد: نخست آنکه به صورت سنتی، دو نهضت شیعهگرایی و ایرانیگری با یکدیگر ممزوج بودند. نهاد وزارت سلاطین، همیشه در اختیار ایرانیان قرار داشت و ایرانیان با توجه به روحیه ضدسلطهای که داشتند به تشیع تمایل داشتند و در نتیجه نهادهای اداری و وزارت در اختیارشان قرار میگرفت. دوم آنکه شیعیان، بیشتر در نواحی غربی و عراقین نفوذ داشتند و از وقتی مرکز حکومت سلاجقه به نواحی غربی کشیده شد، نفوذ شیعیان در تشکیلات اداری افزایش یافت. علاوه بر آن، شیعیان تشکیلاتی هدفمند داشتند و آن، مبارزهای مستمر بود تا در نتیجه آن، با سازش و مدارا از ضربه خوردن و حذف خود جلوگیری کنند (سرافرازی، 1394: 24).
شیعیان در نظر داشتند با روش تقیه، و با تربیت عناصر فرهنگی و علمی ورزیده، در ساختار دولت سلجوقی، آن هم در سطح بالای حاکمیت فعالانه مشارکت کنند. زیرا در این صورت، قدرت لازم برای تحقق اهداف خود را به دست میآوردند. لذا شیعیان امامایه میکوشیدند از هر گونه درگیری با سلجوقیان، که به نابودیشان بینجامد، خودداری کنند، زیرا در صورت بروز درگیری نمیتوانستند به اهداف اصولی و درازمدت خود جامه عمل بپوشانند، و سنتها و شعائر مذهبی خود را حفظ کنند.
4-3 حضور عالمان آگاه شیعی
رویکرد عالمان شیعه در عصر سلاجقه، که مرکزشان بغداد بود، عقلمحوری است. مدار کار شیعه اصولی اجتهاد و بهرهگیری از عقل بود. بدون تمسک به عقل و اجتهاد نمیتوان از عهده آن همه نیازهای رو به افزایش و مقتضیات برآمد. در آن وقایع پرتلاطم سیاسی و فرهنگی و تنشها و تعارضات باید به عقل و اجتهاد تمسک جست (جلالی، 1382: 121).
صاحب کتاب الفهرست، که از اعلام قرن ششم هجری است، چگونگی حضور فرهنگی تشیع در ری در قرن ششم هجری (ابنبابویه رازی، 1366: 33-454) را گزارش میدهد. با مطالعه این کتاب میتوان پی برد که عالمان شیعی بسیار برجستهای در این دوره و در این شهر زندگی میکردهاند. شیخ ابوعلی فضل بن حسن طبرسی (متوفای 548 ه.ق.)، صاحب تفسیر مجمع البیان و کتاب اعلام الوری، که یکی از عالمان شیعه این عصر است، روش تفسیرش تعامل با اهل سنت است. او روایاتی را از راویان و بزرگان اهل سنت همچون انس بن مالک، ابوحنیفه، و شافعی نقل کرده و بعضا دیدگاههای ایشان را بر دیدگاههای خود و عالمان شیعی مقدم داشته است. این اقدام او موجب کاستن فشارهایی شد که اهل سنت بر شیعیان وارد میکردند (طبرسی، 1360: 22/52؛ همان: 20/23). همچنین، در اعلام الوری که درباره ائمه (ع) است، از نقل مطالب تنشزا درباره حضرت زهرا (ع) و امام حسن مجتبی (ع) پرهیز کرده است (همو، 1417: 1/300-301 و 1/414-415). ابوالفتوح رازی، صاحب تفسیر روض الجنان و روح الجنان، از دیگر عالمان شیعه است. روش تفسیری وی تسامح و تساهل است. وی روایات متعددی در تکریم صحابهای که پیشوایان اهل سنت بودند و نکوهش نکردن آنان آورده است (رازی، 1368: 1/49-50). او از القابی همچون «صدیق» برای ابوبکر (همان: 3/245 و 20/420 و 304) و عبارت «رضی الله عنهم» برای برخی صحابه، که هیچ جایگاهی نزد شیعه ندارند، استفاده میکند (همان: 1/48-50). شیخ عبدالجلیل رازی قزوینی یکی دیگر از علمای شیعه امامیه در عصر سلجوقی است که در کتاب نقض خود نیز اهتمام ورزیده تا شیوه تسامح و تساهل را اعمال کند. وی با سیاست تعریف و تمجید از سلاطین سلجوقی، نهتنها توانست از فشار و خشونت علیه شیعیان امامیه بکاهد، بلکه توجه سلاطین سلجوقی را به شیعیان امامیه معطوف کرد. او به دنبال این سیاست، سلطان سنجر سلجوقی را «ذوالقرنین ثانی» مینامد (رازی قزوینی، 1391: 49) و برای دیگر سلاطین سلجوقی اینگونه مینویسد:
و خواجه در حق سلاطین دعوی میکند. و حقیقت آن است که در بلاد عالم و بسط زمین و فسحت دنیا، هر خیری که در مسلمانی ظاهر میشود، از مدارس و مساجد و خانقاهها و منابر و سنتهای نیکو و دفع بدعتها، همه به برکات قوت و تیغ آل سلجوق، رحم الله الماضین منهم و أنساً فی عُمر الباقین (همان: 43).
بیتردید هدف عالمان شیعه امامیه این عصر از بهکارگیری شیوه مسامحه، علاوه بر ایجاد فرصت و تنفسی به منظور خروج شیعیان امامیه و آیینهای شیعی از سختگیریها و تنگناهای سیاسی عصر سلجوقی، ثبت آیینها به عنوان میراث مذهبی و اجتماعی، و ایجاد بستری برای گسترش آنها بوده است.
4-4 امرای محلی و دیوانی شیعه در دستگاه حکومتی سلجوقی
از آموزههای امامان (ع) و رهبران شیعی تاکید فراوان بر دفاع از حریم اسلام و تشیع، جلوگیری از پراکندگی و حفظ وحدت دینی، یاری رساندن به همنوعان عقیدتی و پاسخگویی به مطالبات اجتماعی شیعیان بود. عالمان آگاه و پیروانشان با حفظ اصول مذهب و بهکارگیری شیوه تسامح توانستند نزد حاکمان تقرب جویند و زمینه تعامل شیعیان امامی و سلجوقیان را فراهم آورند (زبرجدی و یوسفیفر، 1396: 32). برخی شیعیان درصدد برآمدند وارد بعضی از نهادهای حکومتی مانند وزارت و دیوان شوند، و بدین ترتیب سیاست وفق و مدارا با سلاطین سلاجقه را در پیش گرفتند.
بزرگان شیعه که دستپرورده دربار بویهی و حوزههای بزرگ شیعی بودند، نظیر شیخ طوسی، شیخ مفید و کلینی، در سایه این میراث گرانسنگ و توانایی خود در امر وزارت و دیوانسالاری، با اتخاذ موضعی متساهلانه به تدریج موقعیت سیاسی و اجتماعی از دست رفته خود را در بدو حکومت سلوقیان به دست آوردند و قادر به حفظ کیان خود شدند. نفوذ این دبیران و جایگاه اداریشان موجب شد سرهنگان و نیروهای اجرایی دولت از آنها پیروی کنند (جلالی، 1382: 12).
در نتیجه، یکی از فرصتهای مانایی آیینهای عاشورایی در عصر سلجوقی وجود امرای شیعه امامیه در دستگاه حاکمیت سیاسی سلجوقیان بود. امیر ابوالفضل عراقی، که در عصر حکومت سلطان طغرل (429-465 ه.ق.) میزیست و نزد این سلطان بسیار مقرب و محترم بود، از امرای شیعی آن عصر است (رازی قزوینی، 1391: 223 و 210). وی که برای زیارت قبر حضرت علی (ع) به نجف رفته بود، به دیدار شیخ طوسی رفت، و ایشان او را به تجدید ساختمان حرم حضرت معصومه (ع) ترغیب کرد (فیض قمی، 1349: 1/409). حتی به اعتقاد برخی از مورخان امیرالفضل عراقی نخستین گنبد وسیع بر روی قبر مطهر حضرت فاطمه معصومه (ع) را ساخته است (همان: 1/442).
کمالالدین ثابت بن محمد قمی، یکی دیگر از شخصیتهای پرنفوذ دولت سلجوقی بود که به ریاست دیوان اشراف مسعود سلجوقی منصوب شد. او مدتها در دیوان استیفاء دبیر بود و در سال 528 ه.ق. مستوفی طغرل دوم شد (ابوالرجاء قمی، 1363: 61؛ بنداری اصفهانی، 1356: 217). تاجالدین، وزیر ملکشاه (آقسرایی، 1362: 24) و حسامالدین ایناج، والی ری، از دیگر والیان شیعه این دوره بودند (راوندی، 1364: 275). همچنین، ابونصر احمد بن فضل بن محمود کاشی از اوایل عهد برکیارق (485-498 ه.ق.) در دیوان دولتی به شغل کتابت اشتغال داشت. وی در زمان سلطان محمود سلجوقی (498-511 ه.ق.) به ریاست دیوان انشاء و طغرا منسوب شد، ولی چندی بعد به تهمت باطنی بودن گرفتار شد. پس از مدتی به ریاست دیوان استیفا رسید و در برههای هم به وزارت گوهرخاتون (همسر سلطان محمد) رسید و سپس از مقامش عزل شد (بنداری اصفهانی، 1356: 252، 244، 114-115). در سال 518 (تا 521 ه.ق.) سلطان سنجر او را به وزارت خود برگزید (همان: 322). ورود رجال شیعه به دستگاه سلاجقه در عراق باعث شد در خراسان نیز زمینههای گسترش تشیع فراهم شود. این مسئله از دوره سلطان سنجر آغاز شد (سرافرازی، 1394: 91) و با توجه به محوریت مشهدالرضا به جایی رسید که شیعیان در دوران خوارزمشاهیان، به طرفداری از سپاهیان خوارزمی در مقابل خلفای عباسی برخاستند (راوندی، 1364: 394). یزدان ترکی، که از بزرگان امرای سلجوقی بود و در تحکیم این دولت نقش داشت، در مذهب شیعه تعصب داشت. او مذهب رفض (تشیع) را گسترش داد، و در ذیالحجه 568 ه.ق. از دنیا رفت و در خانهاش در بابالعامه مدفون شد. بعدا پیکرش را مقابر قریش انتقال دادند (ابنجوزی، 1412: 18/202). بدین ترتیب برخی از شیعیان توانستند در دستگاه حاکمیت سلجوقیان تقرب بجویند و زمینههای تعامل شیعیان دوازده امامی با سلجوقیان سنی حنفی را ایجاد کنند و در مناصب و موقعیتهای مهم سیاسی و اداری حضور یابند.
منصب نقابت، یکی دیگر از مناصب دیوانی عصر سلجوقی است. ابنفوطی نوشته است: «نقابت علویان هم برای تمییز انساب جعلی از واقعی بود و هم اداره مقابر و مشاهد ائمه شیعه (ع) را بر عهده داشت. وظیفه نظارت بر امور مشاهد و جلوگیری از بازداشت پناهندگان، به مشاهد و حفاظت از آنها بر عهده نقیب است» (ابنفوطی، 1416: 4/506). نقابت از عباسیان به علویان منتقل شده بود و در تحکیم مبانی شیعی و گسترش آن نقش بسیار ایفا کرد (یعقوبی، 1385: 243). در دوران آل بویه این منصب همچنان وجود داشت. نقباء نقش مهمی در امور سیاسی ایفا میکردند، چنانکه ابناثیر مینویسد:
در زمان ورود طغرل سلجوقی به بغداد، عدنان برادر شریف مرتضی منصب نقابت علویان را بر عهده داشت. زمانی که مردم کرخ دست از جنگ با سپاهیان طغرل برداشتند، طغرل هم از عدنان نقیب علویان بغداد قدردانی کرد و سپاهیانی را در اختیار او قرار داد تا از محله کرخ محافظت نمایند (ابناثیر، 1364: 15/293-314).
این عمل طرفین، نوعی تسامح و فرصت مانایی مناسبی برای حفظ آیینهای عاشورایی محسوب میشود. در دوران سلجوقیان در سال 456 ه.ق. نقابت علویان به معمر بن محمد بن عبیدالله واگذار شد که او را «طاهر ذوالمناقب» لقب دادند (ابناثیر، 1364: 17/15). بنیطاهر تا زمان خلافت خلیفه ناصر (575-622 ه.ق.) نقابت علویان را بر عهده داشت (ابنعنبه، 1363: 179). گاهی نقبا برای جلب اعتماد حاکمان وارد مسائل سیاسی میشدند (عبیدلی، 1413: 117)، از جمله ابوالقاسم زید که نقیبالنقبای نیشابور بود و در تسلیم شهر نیشابور به طغرل در سال 429 ه.ق. نقش داشت (بیهقی، 1410: 2/673-674). نقبا با درکی که از اوضاع سیاسی داشتند از حاکمان حمایت میکردند. همچنین، سادات برای کسب قدرت سیاسی و دستیابی به منصب نقابت، روابط فامیلی با خاندان حاکم برقرار میکردند، از آن جمله ازدواج سید عالم مرتضی محمد رئیس هرات با سلجوقیه دختر آلب ارسلان (مروزی الازوارقانی، 1409: 178). بیهقی که خود شاهد ورود سلجوقیان به نیشابور بود مینویسد: «وقتی طغرل وارد شهر نیشابور شد، همه اعیان شهر از جمله نقیب علویان با جمله سادات شهر نیشابور به استقبالش رفتند» (بیهقی، 1378: 3/884). نقبای علوی که افرادی عالم و زاهد بودند، نمود تساهل شیعیان و پل ارتباطی حکومت سنی و مردمی شیعی قلمداد میشدند. همین نقش ارتباطی و نقطه اتکا باعث میشد شیعیان موقعیت اجتماعی خود را حفظ کنند و در درازمدت، جایگاه خود را بهبود بخشند. مهمتر اینکه وجود نقیبان در بین شیعیان باعث اتحاد و همدلیشان میشد (بارانی و دیگران، 1396: 13).
4-5 اختلافات مذهبی
سلجوقیان در ارتباط با مسلمانان مناطق شرق ایران با دین اسلام آشنا شدند و به مذهب غالب آن مناطق، حنفی، گرویدند. مدتی پس از ورود طغرل به بغداد، وقتی ابنماکولا، قاضیالقضات شافعی درگذشت، با دخالت عمیدالملک کندری، وزیر طغرل، قاضی ابوعبدالله دامغانی حنفی به جای او منصوب شد (ابناثیر، 1364: 16/318). عمیدالملک کندری، وزیر طغرل، از حنفیمذهبان بسیار متعصبی بود که از فرصت به دست آمده در بعد وسیعی بر ضد مخالفان همیشگی اهل تسنن، یعنی شیعیان، و در عرصههای داخلی علیه رقیب نزدیکش، یعنی شافعیان، سود جست. او از طغرل اجازه گرفت تا بر منابر خراسان رافضیان را لعن کنند. سپس دستور داد اشعریان را نیز به این لعن بیفزایند (ترکمنی آذر، 1385: 4). اما پیشوایان شیعه ضمن حفظ بیطرفی، از مواضع اصولی خود عدول نکردند و بر استمرار کانونهای قدرتشان اصرار ورزیدند (جلالی، 1382: 117). ابنجوزی مینویسد: «در سال 445 ه.ق. ابوالحسن اشعری را در خراسان لعنت کردند، به طوری که ابوالقاسم قشیری (متوفای 502 ه.ق.) اعتراض کرد و رسالهای در این باره نوشت» (ابنجوزی، 1412: 15/340).
کندری چنان در آزار مخالفان مذهبی با دستاویزهای مذهبی و نظامی کوشید و فقهای حنفی را بر ضد شافعیان شوراند که بزرگان فرقههای رقیب، دوری از وطن را به زیستن در حلقه تنگ تعصبات مذهبی در وطن خود ترجیح دادند. ابوالقاسم قشیری و امام ابوالمعالی جوینی از آن جمله بودند. سرانجام عمر سیاسی کندری به پایان رسید و نظامالملک شافعی با غلبه سیاسی بر او، مذهب خود را نیز فائق گردانید. شافعیان گریختند و به اوطان خود بازگشتند تا این بار با همت و نیروی اندیشه نظامالملک بر رقبای مذهبی برتری جویند و در تاختوتازهای مذهبی پیروز میدان شوند (ترکمنی آذر، 1385: 4). در سال 447 ه.ق. فتنه بزرگی میان حنابله و اشاعره بغداد روی داد تا اینکه اشعریها از ترس حنبلیها عقبنشینی کردند (ابنجوزی، 1412: 15/348).
اختلافات مذهبی میان اهل سنت موجب مشغول شدن آنها به امور خود میشد و شیعیان در این میان از نوعی مصونیت برخوردار میشدند، و چون شیعیان در این اختلافات هیچ نفعی نداشتند، طبعا از عواقب آن هم دور بودند. این اختلافات مذهبی اهل سنت در محدوده حاکمان بود، به همین دلیل جنبه سیاسی داشت و سلاطین سلجوقی از حنفیها حمایت میکردند و در مقابل، افرادی چون خواجه نظامالملک از شافعیان حمایت میکردند تا از حمایت آنها برخوردار باشند (یعقوبی، 1385: 78). بدین ترتیب اختلافات مذهبی میان اهل سنت در این زمان به اوج خود رسید و موجب درگیری شدیدی شد، چنانکه در سال 469 ه.ق. فتنه و درگیری میان دو گروه حنبلی و اشعری موجب قتل بسیاری از طرفین شد (ابنجوزی، 1412: 16/186). سبب آن ورود ابونصر قشیری به بغداد و نشستن در کرسی نظامیه بغداد و ذم و نکوهش حنابله و دادن نسبت تجسیم به آنان بود (ذهبی، 1413: 31/35). ابوالحارث سنجر بن ملکشاه سلجوقی (متوفای 552 ه.ق.) از نظر عقل و دانش و احترام نهادن به اهل علم و بخشندگی در میان آل سلجوق برتر بود. در زمان او یک بار در نیشابور شورشی بین شافعیان و حنفیان به وجود آمد، بهطوری که هفتاد نفر از حنفیان در نیشابور کشته شدند. سلطان، حاجب محمود کاشانی را به نیشابور نزد محمد بن یحیی فرستاد، تا اختلافات را برطرف کند (حسینی، 1382: 147 و 146). این نوع جبههگیری و تقابل گروههای اهل سنت موجب میشد آنها تا حد زیادی از فکر شیعیان غافل شوند. اما این موضوع را نباید به معنای آرامش برای شیعیان دانست، بلکه مقصود این است که مخالفان و معارضان شیعه به دلیل درگیری داخلی بین خود نتوانستند انسجام عملی و فکری علیه شیعیان ایجاد کنند.
افزایش ظرفیت علمی و تقویت قدرت فرهنگی و روشهای منطقی و مسالمتجویانه علمای شیعه، اسباب اقتدار معنوی آنها و نیز تحکیم موقعیتشان را نزد سلاطین سلجوقی، به رغم همه مخالفتهایی که با آنها صورت میگرفت، فراهم کرد (جلالی، 1382: 122). ایران در دوره حکومت سلجوقیان در اوج اختلافات مذهبی به سر میبرد. عملکرد تعصبآمیز سلاطین سلجوقی و وزرایشان اختلافات مذهبی را در جامعه ایران تشدید کرد که به درگیریهای درونمذهبی و برونمذهبی میان درباریان، دیوانیان، سپاهیان و مردم عامه انجامید. در نتیجه گروهی از علما و دانشمندان تحت فشارهای مذهبی مهاجرت کردند و تعدادی از صاحبمنصبان درباری و دیوانی ترور شدند و به قتل رسیدند. مهمتر اینکه راه رسیدن به وحدت سیاسی در ایران دچار رکود رخوت و کندی شد (ترکمنی آذر، 1385: 19-20).
4-6 تسامح مذهبی برخی سلاطین سلجوقی
سیاست سلجوقیان در قبال شیعیان، در آغاز ورود آنها به بغداد سختگیرانه بوده است. در سال 448 ه.ق. خلیفه القائم دستور داد در مقابل قریش و مشهدالعتیق و مساجد الکرخ در اذان «الصلاه خیر من النوم» را به جای «حی علی خیر العمل» به کار برند و شعار «محمد و علی خیر البشر» را از دیوارهای منطقه کرخ پاک کنند و اشعار در مدح صحابه بنویسند (ابنجوزی، 1412: 16/8؛ ابناثیر، 1364: 16/335؛ ابنکثیر، 1412: 12/73). حتی برخی از شخصیتهای شیعی را به جرم عقاید شیعی محکوم به مرگ کردند. ابوعبدالله بن جلاب، پیشوای پارچهفروشان در محله بابالطاق بغداد، را به جرم تبلیغ آشکار باورهای شیعی دار زدند (ابنجوزی، 1412: 16/8؛ ابنکثیر، 1412: 12/73). در سال 449 ه.ق. خانه شیخ طوسی غارت شد. در صفر این سال خانه ابیجعفر الطوسی، متکلم شیعی در کرخ غارت شد و هر آنچه در آنجا یافت میشد تاراج کردند و جایی که در آن مکان مینشست و سخن میگفت آتش زدند (ابنجوزی، 1412: 16/16؛ ابناثیر، 1364: 16/342؛ ابنکثیر، 1412: 12/76). سال 450 ه.ق. در عصر سلجوقیان اصحاب سلطان، عمامهها را از سر مردم بر میداشتند. حتی در باب الکرخ عمامه ابنالمهتدی را برداشتند و در این روز عمامه أبینصر ابنالصباغ و طیلسان او را گرفتند (ابنجوزی، 1412: 16/17؛ ابنکثیر، 1412: 12/84). سختگیری بر شیعیان باعث رکود شیعیان و از میان رفتنشان نشد، بلکه کارآیی آنها در برخی امور همچون دبیری باعث شد علیرغم فشارهای فزاینده در جامعه و حتی در ساختار حکومتی، بر امارت برخی از نواحی دست یابند. البته این حضور شیعیان اعتراض مخالفان را در پی داشت. سلجوقیان در آغاز ورود به بغداد، به چند دلیل با شیعیان تقابل داشتند؛ یکی به دلیل قیام بساسیری و شیعه بودنش، و دیگری انگیزههای درونی طغرل و روی آوردن خلیفه به او؛ همچنین، وجود مشاوران و دیوانیان سنی خراسانی در لشکر طغرل، در تحریک طغرل برای حرکت به بغداد و سرکوب بساسیری و شیعیان نقش مهمی داشت (باسورث، 1385: 5/50-51).
این نوع مناسبات فقط محدود به اوایل دوره سلجوقی است که هدفشان تثبیت قدرت بود، چنانکه خواجه نظامالملک مینویسد: «سلاجقه سیاست تسامح با شیعه را در پیش میگرفتند و سختگیری آنان در اوایل حکومتشان به خاطر تثبیت قدرت بود نه از باب تعصب مذهبی» (طوسی، 1334: 193-194). حتی طغرل در بدو ورود به بغداد با مشاهده شرکت نکردن اهالی کرخ در شورش بغداد، عمیدالملک کندری را فرستاد تا از شیعیان کرخ سپاسگزاری کند (ابناثیر، 1364: 16/314). اتخاذ چنین سیاستی از جانب شیعیان بغداد باعث شد دستکم در ابتدای ورود طغرل، آنها در امنیت باشند. اما طغرل بعد از استقرار در بغداد، سیاست و مناسبات خشن با شیعیان را به منظور تثبیت قدرت در پیش گرفت. با این حال، شاهد حضور وزرای شیعی همچون امیر ابوالفضل عراقی در دستگاه حاکمه طغرل هستیم (رازی قزوینی، 1391: 220). این مطلب بیانکننده ثابت نبودن سیاست طغرل در قبال شیعیان است. کتاب النقض اثر رازی قزوینی یکی از بهترین منابع برای تشریح مناسبات سلجوقیان با شیعیان است. از فحوای این کتاب میتوان استنباط کرد که سلجوقیان دشمنی خاصی با شیعه امامیه نداشتند، بلکه در مجموع مشکلی هم برای شیعیان ایجاد نکردند. در تضاد بودن سلجوقیان با شیعیان، به شیعیان اسماعیلیه و باطنیان بر میگردد و شیعیان دوازده امامی با این گروه تفاوت بسیار داشتند. چون اسماعیلیان در صدد کسب قدرت بودند و برای این منظور به اقدامات خشونتآمیز،همچون ترور حاکمان سلجوقی، دست میزدند. اما شیعیان دوازده امامی رویه مسالمتآمیز با دولت سلجوقی داشتند. همین مسئله دلیل ماندگاریشان در عرصههای مختلف شد (همان: 91، 162، 511).
بر اساس شواهد تاریخی، سلاطین سلجوقی سیاست تسامح در قبال شیعیان داشتند و به ائمه (ع) احترام میگذاشتند. مثلا خواندمیر مینویسد: «آلپ ارسلان پس از پیروزی بر جازغنامی در حدود خوارزم، عزم نیشابور کرد و به خراسان بازگشت و چون به ولایت طوس رسید به شرف طواف مزار فایضالانوار امام عالیمقدار علی بن موسی الرضا سلام الله علیهما مشرف گردید» (خواندمیر، 1380: 2/489). تسامح مذهبی ملکشاه سلجوقی از آنجا مشخص میشود که در سال 479 ه.ق. وقتی شام را به تصرف درآورد، در بازگشت به بغداد، دارالخلافه، رفت و به همراه وزیر خواجه نظامالملک به مزارات بغداد و به زیارت امام موسی کاظم (ع)، ابوحنیفه کوفی و احمد حنبل رفت (میرخواند، 1380: 6/3176) و قبر سلمان و قبور ائمه اطهار (ع) را در کربلا و نجف زیارت کرد (ابناثیر، 1364: 16/133). همچنین، ملکشاه بن آلب ارسان سلجوقی هنگام جنگ با برادر خود تکش (473 ه.ق.) همراه نظامالملک وارد طوس شد و به زیارت مشهد علی بن موسی الرضا (ع) رفت. در آنجا به نظامالملک وزیر گفت:
ای حسن! چه دعایی کردی؟ گفت دعا کردم که خداوند تو را بر برادرت، تکش پیروز گرداند. و این زمانی بود که تکش نافرمانی آغازیده و سلطان با او در جنگ بود. سلطان گفت من چنین دعایی نکردم، لکن از خدا خواستم اگر برادرم به حال مسلمانان مفیدتر است او را بر من پیروز گرداند و اگر من مفیدترم مرا ظفر دهد (حسینی، 1382: 98).
قزوینی از احترام ترکان سلجوقی به ائمه (ع) و برگزاری مراسم روز عاشورا گزارش میدهد (رازی قزوینی، 1391: 406). اینگونه مناسبات و رفتار سلاطین سلجوقی درباره عقاید شیعه، طبعا در وضعیت شیعیان و تداوم سنتهای عاشورایی بیتاثیر نبود. شیعیان امامی نیز در طی سلطنت سلجوقیان، علیه آنها کاری نکردند. لذا در دوره اول سلجوقی برگزاری مراسم و آیینهای شیعی با سختگیریهای شدید مواجه میشد ولی به مرور زمان با نفوذ شیعیان، بهتر شد، به طوری که در دوره متاخر سلجوقی محدودیتها کمتر شد. ابنجوزی درباره گسترش شیعه در اواخر سالهای حکومت سلجوقیان (571 ه.ق.) میگوید:
شیعهگری در این دوران گسترش یافت، به طوری که صاحب مخزن به امیرالمؤمنین نوشت، اگر از من حمایت نکنید علاقهای به برطرف کردن بدعت نخواهد داشت. امیرالمؤمنین هم نامهای به دفاع از صاحب مخزن برای از بین بردن بدعت یا شیعهگری داد (ابنجوزی، 1412: 18/223).
4-7 وجود دشمن مشترک میان شیعیان امامیه و سلاجقه
دفع دشمن مشترک شیعیان امامیه و سلجوقیان، یعنی اسماعیلیان، یکی از مصادیق همگرایی شیعیان امامی با سلجوقی است (مرادینسب و ایزانلو، 1395: 8). نامهایی که اسماعیلیان بدان خوانده شدهاند، دو دسته است: نامهایی که اسماعیلیان بر خود گذاشتهاند، همچون «اسماعیلیه»؛ و نامهایی که دشمنان آنها بدانها دادهاند، مثل «قرمطیه»، «ملاحده»، «زنادقه»، «اباحی»، «بابکیه»، «مزدکیه»، «صباحیه» و نظایر آن (شهرستانی، 1402: 1/335؛ هاجسن، 1387: 16). شیعیان امامی و اسماعیلی اگرچه در برخی عقاید مشترک بوده و شیعه معرفی شدهاند، اما از لحاظ فکری، اعتقادی و سیاسی، بهویژه نحوه مواجهه با حاکمیت اهل سنت و سلطان جائر، با یکدیگر اختلاف داشتند، زیرا شیعیان امامی از طریق تقیه، تعامل و تسامح، خود را با حاکمان سلجوقی تطبیق میدادند، اما اسماعیلیان با توجه به اعتقادات خاص خود درباره امام، امر به معروف و نهی از منکر (ربانی گلپایگانی، 1391: 231) و نامشروع دانستن حاکمیت سلجوقیان، مستقیما با حاکمان سلجوقی مقابله میکردند و سلاطین و کارگزاران سلجوقی را ترور میکردند (مستوفی قزوینی، 1381: 455) و گاهی هم با لشکرکشی به جنگ با سلجوقیان میرفتند (اقبال، 1338: 309). قزوینی مینویسد:
در شهور سنه خمسمائه که پنجاه و شش سال است در قزوین فتنهای به وجود آمد و شهر جنگی شد. خواجه امام ابواسماعیل حمدانی، رحمهالله، به اصفهان نزد سلطان محمد سلجوقی (حک: 498-511 ه.ق.) رفت. در آنجا با ملاحده مناظره، و ایشان را مخذول کرد. آنان دژکوه را دادند و عطاش أقرع (م. 500) (داعی) کشته شد. سلطان محمد، خواجه ابواسماعیل را «ناصرالدین» لقب داد و مدرسهاش را که در فتنه خراب کرده بودند، فرمان داد تا عمارت و آبادش کنند و کرسی نهادند و این مدرسه هنوز معمور و مشهور است (رازی قزوینی، 1391: 39-40).
شیعه با اعلان برائت از اندیشههای افراطی ملاحده و قرامطه موجب تحکیم موقعیتش نزد سلاطین سلجوقی شد (جلالی، 1382: 121) و توانست آزادی عمل بیشتری داشته باشد.
4-8 مدارس، کتابخانهها، مجالس و کرسیهای علمی
برخی به فقدان رواداری مذهبی و فرهنگی سلاجقه در مقایسه با آل بویه معتقدند و میگویند:
انحصاری کردن امکانات آموزشی برای گرایش مذهبی خاص سبب شده بود تا آزادی اندیشه که ویژگی مراکز علمی و آموزشی است، رکود و انحطاط را طی کند. و فقط به مراکزی اجازه فعالیت داده میشد که همسو با سیاست حاکمان بود و این تکبعدی نگاه کردن به مراکز علمی و دخالتهایی که منشأ سیاسی داشت نتیجهای جز عدم بهرهبرداری از مراکز علمی و فرهنگی و در نهایت رکود علمی و فرهنگی را برای عصر سلاجقه در پی نداشت (بارانی و دهقانی، 1393: 21).
در حالی که رازی قزوینی بارها، وقتی از شهرهای شیعهنشین سخن رانده، نام مدارس علمیه و محافل و حلقههای درسی آن دیار را نیز آورده و حتی استادان و عالمان را نیز برشمرده (وفایی، 1391: 7) اما مدارس دوران سلجوقی در حقیقت مراکز تبلیغ مذاهب عصر، البته با اهداف سیاسی، بوده است؛ گرچه ایجاد حلقههای درس برای رقبای مذهبی، بهویژه شیعیان با محدودیتهایی همراه بوده است. شیعیان در دورههایی، از جمله اوایل دوره سلجوقی و دوره محمد و مسعود سلجوقی، به جز در چند شهر شیعهنشین چون ری، قم، آوه و شهرهایی در طبرستان مجاز به تشکیل کلاسهای درس نبودند. تاجالدین محمد گیلکی و شمسالاسلام حسکا بابویه در زمان طغرل برای شیعیان در ری مدرسه ساختند (ترکمنی آذر، 1385: 14). فعالیتهای فرهنگی وزرا و صاحبمنصبان دستگاه حاکمیت سلجوقی، بهخصوص تاسیس مدارس از طرفی موجب رشد تعالیم اسلامی شد و از سوی دیگر سبب تشدید اختلافات مذهبی گردید. از نمودهای رشد تشیع و مانایی آیینهای عاشورایی در این دوره مدارس و محافل شیعی بوده است.
پیشوایان شیعه ضمن حفظ بیطرفی، از مواضع اصولی خود عدول نکردند و این سبب شد خانه شیخ طوسی در کرخ بسوزد. خود وی به نجف مهاجرت کرد و با این هجرت یکی از مهمترین پایگاههای علمی و فرهنگی شیعه را در هزاره گذشته پایهگذاری کرد. این حرکتهای اصولی موجب شد روی کار آمدن سلجوقیان نهتنها اسباب تضعیف شیعیان را فراهم نکند (جلالی، 1382: 117-118)، بلکه چنانکه عبدالجلیل قزوینی در کتاب النقض مینویسد:
وزیران و خواجگان شیعی عصر سلجوقی در ساختن مدارس و امور فرهنگی تشریک مساعی داشتند. هر رباطی و مدرسهای و منبری که رفیعتر و عالیتر و نیکوتر است، همه خواجگان شیعه کردهاند، چون مجدالملک و زینالملک که مدرسه وزانیان کرده است، و شرفالدین نوشیروان خالد و رباطهای معینالدین و مدرسه صفیالدین و مجدالدین و غیر آن که روشنتر است از آفتاب (رازی قزوینی، 1391: 474).
با شمارش مدارس و محافل علمی، هر یک از شهرها آنهایی که به نام یاد شده، مجموعا 32 تا است. این عدد، صرف نظر از آنهایی است که رازی قزوینی به منظور اختصار یا به سبب ندانستن نام دقیق آنها به ذکر عبارت «مدارس معمور» یا «مدارس نیکو» بسنده کرده است (وفایی، 1391: 20).
با اینکه ری در مقاطعی، مرکز حکومت ترکان سلجوقی بوده و فشار بر شیعیان در این دوره افزایش یافته بود، با این همه آنچه از گزارشهای عبدالجلیل قزوینی در نقض برمیآید، این است که شیعیان علاوه بر انجام دادن فرایض دینی و مذهبی خود، از مجالس وعظ و خطابه نیز بهرهمند میشدند، و برگزاری این محافل و مجالس، دقیق و منظم بوده و هر یک واعظان و عالمان، در روز مشخصی نوبت وعظ داشتهاند، به طوری که شیخ عبدالجلیل قزوینی مینویسد: «در شهور سنه خمسین و خمسمائه مرا روز آدینه به مدرسه بزرگ خود نوبت مجلس بود. در آن میانه، بر مذهب صباحیان طعنی میرفت و مردم به لعن و نفرین آن قوم شوم، زبانها دراز کرده» (رازی قزوینی، 1391: 149-150). همچنین، درباره مجالس هفتگی در مدرسه سید تاجالدین محمد کیسکی مینویسد:
مدرسه بزرگ سید تاجالدین محمد کیسکی –رحمه الله- به کلاهدوزان که مبارک شرقی فرموده است و قرب نود سال است که در آنجا ختمات قرآن و نماز به جماعت هر روز پنج بار و مجلس وعظ هر یک هفته دو بار و یک بار و در این مدرسه موضع مناظره و نزول مصلحان در آنجا که مجاوراناند از اهل علم (همان: 39-40).
بدین ترتیب میبینیم که پیروان اهل سنت و بعضا عالمان آنها از محافل علمی شیعیان بهره میبردند.
4-9 پیوندهای زناشویی میان شیعیان امامیه و حاکمیت سلجوقی
در برخی مقاطع عصر سلجوقی شاهد تعامل و همگرایی میان شیعیان امامی و حاکمیت سلجوقی هستیم که یکی از مصادیق آن پیوندهای زناشویی میان شیعیان امامیه و حاکمان سلجوقی است (مرادینسب و ایزانلو، 1395: 7). از جمله ازدواج خاتون سعیده سلقم، دختر سلطان ملکشاه با اصفهبد علی شیعی (علاءالدوله علی بن قارن، پسر کوچک حسامالدوله دیلمی که بیست سال حکومت کرد) از حاکمان باوندی (لینپول، 1363: 1/153-154). ازدواج خواهر سلطان محمد بن ملکشاه (حک: 498-511 ه.ق.) با نجمالدین پسر بزرگ حسامالدوله حاکم باوندیان؛ ازدواج دختر سلطان محمود سلجوقی با شاه رستم علی شهریار حاکم باوندی (گیلانی، 1352: 152). درخواست سلطان محمود سلجوقی برای ازدواج با دختر رئیس صدقه بن دبیس حاکم بنیمزید (رازی قزوینی، 1391: 232). اینها از جمله ازدواجهایی بود که با اهداف سیاسی و آسودگی خاطر از شورش حکومتهای محلی، و رقبای صاحب قدرت شیعه، به دست حاکمان سلجوقی انجام میگرفت. اگرچه چنین ازدواجهایی بهظاهر به نفع سلجوقیان بود، اما مزیتش برای شیعیان امامی این بود که زمینه ورودشان را به ساختار حاکمیت سلجوقی فراهم میکرد (مرادینسب و ایزانلو، 1395: 8).
نتیجه
آیینهای عاشورایی چون عزاداری، مرثیهسرایی، تعزیه و مناقبخوانی از صدر اسلام وجود داشته، ولی به صورت تشکیلاتی نبوده و دولتها از آن حمایت نمیکردند. از دوره آل بویه در ایران با حمایت امیران شیعهمذهب آل بویه، شکل جمعی و عموم و تشکیلاتی به خود گرفت و بهتدریج حیات و استمرار یافت، و در اوایل دوره سلجوقی علیرغم سختگیریهای سلجوقیان کمابیش در عراق و طبرستان استمرار داشت. رویکرد عملی اقشار غیرسیاسی اهل سنت، به تکریم اهل بیت (ع) و بیان مصائب آنان، بهویژه عزاداری امام حسین (ع) بر اساس شواهد تاریخی حاکی از عزاداری اهل سنت در روز عاشورا و نفوذ این تفکر در آن عصر است.
مسلمانان، از جمله شیعیان، با کاهش فشارهای سیاسی و امنیتی در دوره سلجوقی متاخر، توانستند آیینهای عاشورایی را در مناطق مختلف احیا کنند. عزاداری امام حسین (ع) در شهرهایی چون بغداد، قم، ری، اصفهان و همان و شهرهای طبرستان مانند ساری به همت شیعیان و نیز برخی از سنیان حنفی و شافعی آن مناطق برگزار میشد. عوامل و فرصتهایی چون وجود وزرا و امرای شیعه امامیه در دستگاه حاکمیت سلجوقی، منصب نقابت علویان، اختلافات مذهبی اهل سنت، حضور عالمان شیعی آگاه، وجود مدارس علمی، تسامح مذهبی برخی سلاطین سلجوقی، در ایجاد زمینههای مانایی و تنفس و خروج آیینهای عاشورایی از تنگناهای سیاسی و همچنین ثبت آیینها به عنوان میراث مذهبی و اجتماعی، بسترسازی برای گسترش آیینها در عصر سلجوقی و پس از آن را فراهم آورد. البته آیینهای عاشورایی عصر سلجوقیان در ادامه فعالیتهای آیینهای عاشورایی دوره آل بویه با سیری نزولی ادامه داشته است.