بحث علم غیب که در باور شیعه از شؤون مقام امامت است از دیرباز مورد توجه بوده و با ظهور باورهای سلفی به شدت مورد هجمه واقع شده. در این میان قرائت مجدد و صحیح باورهای شیعه برپایه آیات قرآن و روایات در این زمینه، نقش مهمی در عدم انحراف بحث و نسبت دادن بیانی خلاف حقیقت به شیعیان و رد آن، بازی میکند. در این مقاله بر آنیم تا به طور مختصر نگاهی به بحث علم غیب در پرتو کلام الهی و بیان حجتهای او انداخته و شواهدی از حدود و ثغور باور به علم غیب را نتیجهگیری نماییم.
از بررسی روایات معتبر اسلامی نیز همان مطلبی که آیات به آن دلالت دارند به دست میآید یعنی پیامبر و ائمه هدی علم غیب ذاتی ندارند و علم غیب آنها کسبی و از ناحیه خداوند است. در مجمعالبیان در تفسیر آیهی «لله غیب السموات و الارض»[1] یعنی علم غیب آسمانها و زمین مخصوص خداوند است میگوید: بعضی از افراد به گروه شیعه تهمت زده و گفتهاند با اینکه این آیه دلالت دارد که علم غیب در انحصار خداوند است شیعه میگوید: امامان (ع) علم غیب میدانند و حال آنکه ما کسی را از شیعه سراغ نداریم که داشتن علم غیب را برای غیر خدا ممکن بداند، زیرا دانستن غیب مخصوص کسی است که ذاتا همه معلومات را بداند و کسی که دارای این وصف است منحصرا خدا است و هیچکس در این وصف با آن ذات مقدس شرکت ندارد و هر کس که معتقد باشد که غیر خدا با خداوند در این صفت شرکت دارد از ملت اسلام خارج است. و اما آنچه از امیرمومنان (ع) خاصه و عامه نقل نمودهاند که از مغیبات خبر داده مانند اینکه از صاحب خبر داده و فرموده.
کانی به و قد سار بالجیش الذی لا یکون له غبار و لا لجب و لا قعقعه لجم و لا حمحمه خیل یثیرون الارض باقدامهم کانها اقدام النعام.[2]
ای احنف: مانند آنست که من او را (رئیس زنگیان را) میبینم در حالتی که با لشگری خروج میکند که گرد و غبار و غوغا و هیاهو و صدای لجام و آواز اسبها ندارند، به قدمهای خود زمین را میکوبند قدمهاشان مانند قدمهای شترمرغان است.
او «رئیس زنگیان» از اهل ری بود و خود را علوی میدانست و مدعی بود که پدرش محمد بن احمد بن عیسی بن زید بن علی بن الحسین بن علی بن ابیطالب است. ولی در نسب او طعن زده و علمای انساب متفقند که او علی بن محمد بن عبدالرحیم است و جد مادرش محمد بن حکیم اسدی با زید بن علی بن الحسین بر هشام بن عبدالملک خروج کرد و پس از کشته شدن زید به قریهای به نام «ورزنین» فرار کرد و در این قریه علی بن محمد رئیس زنگیان به دنیا آمد. سپس به عراق رفت و کنیزی خریداری کرد که از او محمد پدر علی متولد گردید. خلاصه در سال 255 آهنگ بصره نمود و غلامان زنگی را که کارکنان اهل بصره بودند به یاری خود دعوت نمود و آنها خواجههای خود را کشته و انواع فتنه و فساد بر اهل بصره وارد ساختند.
و از فرمانروائی «مروان بن حکم» خبر داده:
اما ان له امره کلعقه الکلب انفه و هو ابو الاکبش الاربعه و ستلقی الامه منه و من ولده یوما احمر.[3] یعنی آگاه باشید که او را امارت و حکومتی خواهد بود بسیار کوتاه چون لیسیدن سگ بینی خود را و او پدر چهار رئیس است و زود است که مردم از مروان و فرزندانش روز سرخ را دریابند.
و آنچه از ائمه هدی در مورد اخبار از غیب نقل شده مثل آنچه حضرت صادق (ع) به عبدالله بن حسن در حضور جمعی از علویین و عباسیین که اجتماع کرده بودند تا با فرزند وی محمد بیعت کنند فرمود قسم به خدا خلافت به تو و فرزندانت نخواهد رسید ولی خلافت نصیب آنهاست و اشاره کرد به عباسیین و فرزندان تو مقتول خواهند شد. از آن پس حضرت از جا برخواست در حالی که بر بازوی عبدالعزیز بن عمران تکیه داده بود و رو به وی کرد و فرمود آیا صاحب عبای زرد (منظور وی ابوجعفر دوانیقی بود) را ندیدی؟ گفت چرا فرمود قسم به خدا او محمد فرزند عبدالله را خواهد کشت.
عاقبت امر همانطور که آن حضرت فرمود گردید.
و نیز مانند گفتار حضرت رضا (ع) که فرمود «بورک قبر بطوس و قبران ببغداد» حضار سوال کردند یکی از این قبور (که قبر موسی بن جعفر است) میشناسیم دیگر کدام است؟ فرمود در آینده خواهید شناخت، سپس دو انگشتش را به هم نزدیک کرد و فرمود قبر من و هارون این چنین است.
و همچنین گفتار حضرت رضا (ع) به علی بن احمد وشاء در هنگامی که از کوفه به مرو میآمد: همراه تو حلهای در میان بقچه است که دخترت به تو داد و گفت این را بفروش و از قیمت آن برای من فیروزه بخر، و امثال این روایات، همه از پیغمبر اکرم (ص) اقتباس شده است و خداوند آن حضرت را از این امور آگاه کرده است.
بنابراین کسانی که به ما نسبت بدهند که ما معتقدیم که ائمه (ع) غیب میدانستهاند، نسبت ناروائی به ما دادهاند که ما هرگز به این نسبت راضی نیستیم.[4]
علم غیب ذاتا و اصالتا مخصوص خداوند است و هر کس را که او بخواهد از «غیب» آگاه میسازد و هر که را خداوند از غیب آگاه کند
علامه امینی چه میگوید؟
محقق فقید امینی که :
جاوید جنان جای بادش جا در کنف خدای بادش در کتاب گرانمایه «الغدیر میگوید: برخی از دانشمندان تسنن[5] به شیعیان این نسبت را دادهاند که آنان معتقدند که امامانشان «غیب» میدانند و بر اساس این نسبت شیعیان را مورد توبیخ قرار دادهاند. مرحوم علامه امینی در پاسخ به این اتهام و روشن ساختن اعتقاد شیعه در ضمن بررسی آیات قرآن و روایات معتبر همان مطلبی را که ما قبلا خاطرنشان ساختیم بیان میکند و میگوید علم غیب ذاتا و اصالتا مخصوص خداوند است و هر کس را که او بخواهد از «غیب» آگاه میسازد و هر که را خداوند از غیب آگاه کند علم غیب او کسبی خواهد بود سپس ایشان برای اینکه اهل تسنن آگاهی بیشتری از موازین اعتقادی شیعه پیدا کنند این حدیث را از امالی شیخ مفید نقل میکند: شخصی به نام یحیی از حضرت موسی ابن جعفر (ع) سوال کرد که برخی از مردم گمان میکنند که شما علم غیب میدانید؟
حضرتش از شنیدن این سخن برآشفت و از روی تعجب فرمودند سبحان الله سپس گفتند دست بر سر من بگذار قسم بخدا موهای بدن من از شنیدن این کلام راست شد این چه نسبتی است که به ما میدهند، اینچنین نیست که گمان کردهاند ما آنچه داریم و میدانیم از پیغمبر (ص) به ارث بردهایم و به پیغمبر هم از خدا رسیده است.[6] سپس علامه امینی میگوید تعجب است که آقایان اهل تسنن ما را برای اعتقاد به چنین علمی که ما برای امامان قائلیم و هیچگونه اشکالی ندارد سرزنش میکنند در صورتی که آنها در برخی از کتابهای خود برای بعضی از عباد و زهاد خودشان بالاتر از آنچه ما برای امامان قائلیم گفتهاند چنانکه نوشتهاند. حذیفه یمانی گفت «انی اعلم ما کان و ما یکون الی یوم القیامه» من آگاهم به آنچه بوده و آنچه تا قیامت خواهد شد. یا میگویند در جلوی چشم برخی از زهاد لوح محفوظ بود که هر چه را میخواست بداند به آن لوح نگاه میکرد و آگاه میشد.
شگفت این است که اینگونه نسبتهای بزرگ را به این افراد میدهند و اشکالی هم در آن نمیبینند، اما نسبت «علم غیب» را به آن ترتیبی که ما گفتیم به ائمه مورد اشکال و توبیخ قرار میدهند.
سپس حضرت طریقهی آگاهی از غیب را به این صورت بیان فرمودند که اسرار غیبی را خداوند به جبرئیل و جبرئیل به حضرت محمد (ص) و حضرت محمد به هر کس که خواسته است (منظور خود امیرمومنان است) اعلام داشته.
خبر چهارم باب مذکور نیز که رکود وثوق است به این مضمون است که عمار ساباطی میگوید: از حضرت صادق (ع) پرسیدم که امام غیب میداند؟ فرمودند نمیداند،اما هرگاه بخواهد از غیب آگاه شود خداوند او را بدان چیز آگاه میسازد.[7]
سلام من نفهمیدم که چرا علم غیب را ذاتا فقط کسی می داند که همه معلومات را بداند؟ و بنظرم علت این انحصار در این است که خداوند به کس دیگر این علم را نخواسته است که بدهد وگرنه ما در مورد هر علمی باز علممان در طول خداست و خداوند باید آن را اعطا کند و داشتن علم غیب یک انسان ذاتا مشکلی ندارد با عرض پوزش یا علی