دسترسی سریع به موضوعات اشعار
جستجوی پيشرفته
دریای عطش (بند سوم)

بگذار بگویم کمی از زخم چشیدن از تاول برپا و به هر گوشه دویدن

 

از مادر بیمار به دنبال، دواندن از کودک نه ساله به زنجیر کشیدن

ماهی تشنه

و نیم دیگر خود را نشست و کامل کرد

و قطره‌قطره تمام  فرات را گل کرد

 

لبان ماهی تشنه درون گهواره

میان شرم نگاهش دوباره دل‌دل کرد

راز رشید

تو آن راز رشیدی که روزی فرات بر لبت آورد و کنار درک تو کوه از کمر شکست

اگر اشاره کنی کائنات می‌لرزد

همین که دست قلم در دوات می‌لرزد

به یاد مهر تو چشم فرات می‌لرزد

 

نهفته راز «اذا زلزلت» به چشمانت

اگر اشاره کنی کائنات می‌لرزد

 

«هزار نکتۀ باریک تر ز مو اینجاست»

بدون عشق تو بی شک صراط می‌لرزد

بوی مسیحا آمد

مشک بر دوش به دریا آمد

همه گفتند که موسی آمد

 

نفس آخر ماهی‌ها بود

ناگهان بوی مسیحا آمد

این دست من لیاقت دامان او نداشت

افتاده دست راست خدایا ز پیکرم

بر دامن حسین رسان دست دیگرم

 

چون دست من لیاقت دامان او نداشت

انداختم به راه، که بردارد از کرم

ساقی حق

ای تشنۀ عشق روی دلبند برخیز و به عاشقان بپیوند  

در جاری مهر شستشو کن وانگاه ز خون خود وضو کن   

رو جانب قبلۀ وفا کن با دل سفری به کربلا کن

فراموشی رمز عبور

ایمیل خود را وارد کنید

×
ارتباط با ما

پیام های خود را از این طریق برای ما ارسال نمایید.

×