- تاریخ انتشار: ۱۳۹۶/۰۹/۰۱
- بازدید: ۷۷۲۵
- شماره مطلب: ۹۳۱۷
-
چاپ
حیف عباس، که توصیف به ظاهر بشود
محضر آب، دم از پاکی دریا نزنید
محضر خاک، دم از وسعت صحرا نزنید
تا زمانی که ندادید ضرر پای نگار
لاف بیهودۀ عاشق شدن اینجا نزنید
آسیابی که شدن مسئلهای حساس است
پس به سینه به جز از سنگ تولی نزنید
درد معشوق چه بهتر که به درمان نرسد
هرچه آمد سرتان رو به مداوا نزنید
فقر خوب است که هم شانۀ عزت باشد
مستمندید اگر، جز در آقا نزنید
حرف تقوا و بصیرت به میان است اگر
حرفی از چشم سیاه و قد رعنا نزنید
گرچه خوب است رخش نقل منابر بشود
حیف عباس، که توصیف به ظاهر بشود
علم انساب به کار امده این بار زیاد
که بیوفتد سرِ ما، محضر دلدار زیاد
ذولفقار دو دم، امروز سه دم خواهد شد
بس که در خانۀ مولا شده کرار زیاد
هرچه دارد پسراز دامن مادر دارد
ارث برده است از این فاطمه، ایثار زیاد
یک تنه میرود و صد تنه برمیگردد
معجزه سر زده از او دم پیکار زیاد
نا امیدی در این خانه ندارد معنا
باز خواهد شد از این دل، گرۀ کار زیاد
بهر پابوسیاش امشب همه نوبت دارند
رسد از تیغ کجش مژدۀ دیدار زیاد
چشم صفّین همینکه به نقابش افتاد
پانزده مرتبه لا حول ولا را سر داد
مرد جنگ است، ولی انس به خلوت دارد
مثل شوقش به خطر شوق عبادت دارد
نوری از آیۀ تطهیر به او هم تابید
مطمئنیم که این آینه عصمت دارد
محرم یا ولدی گفتن زهرا شده است
جای شک نیست بگوییم سیادت دارد
مرگ بازیچۀ یک حملۀ مردانه اوست
شیر آخر مگر از معرکه وحشت دارد؟
چندگامی همه جا دورتر از آقا بود
قد بلند است و ازین حال خجالت دارد
شانۀ کعبه به پایش چقدر بوسه زده
تا ببینند همه، شأن ولایت دارد
خطبهای خواند بگوید شرف کعبه ز چیست
تا خدایی خدا، آبروی کعبه علی است
نخلها دردسری شد ثمرش را بزنند
دو نفر از دو طرف بال و پرش را بزنند
همه از چهار جهت روی سرش ریختهاند
همه اینجا پی اینند سرش را بزنند
دست اگر نیست، ولی تیغ نگاهش مانده
تیرها آمده، چشمان ترش را بزنند
مشک را داده به دندان که به خیمه برسد
وقت آن است لب شعلهورش را بزنند
آخر این میر علمدار، غروری دارد
نکند اینکه غرور جگرش را بزنند
هدف از کشتن عباس، حسین است حسین
تا که اینجور توان کمرش را بزنند
علم افتاد و کنارش بدنی هم افتاد
مثل آقا، وسط خیمه زنی هم افتاد
-
سزاوار گل، خندۀ خار نیست
سر خاک تو بی خبر آمدم
عزادارم و خون جگر آمدم
درست است بی بال و پر آمدم
به شوق تو اما، به سر آمدم
-
مصیبت نامه
ای سربلندی پیمبرها سر تو
تابیده مثل ماه بر دنیا، سر تو
رفتم تمام شهرها را با سر تو
دیدی رسیدم آخرش بالا سر تو
-
بر پای سفرۀ تو نشستیم یا حسن
پا از گلیم بیشتر انداخته گدا
وقتی به خاک پات، سر انداخته گدا
اطراف صحن بال و پر انداخته گدا
گر سوی گنبدت نظر انداخته گدا
حیف عباس، که توصیف به ظاهر بشود
محضر آب، دم از پاکی دریا نزنید
محضر خاک، دم از وسعت صحرا نزنید
تا زمانی که ندادید ضرر پای نگار
لاف بیهودۀ عاشق شدن اینجا نزنید
آسیابی که شدن مسئلهای حساس است
پس به سینه به جز از سنگ تولی نزنید
درد معشوق چه بهتر که به درمان نرسد
هرچه آمد سرتان رو به مداوا نزنید
فقر خوب است که هم شانۀ عزت باشد
مستمندید اگر، جز در آقا نزنید
حرف تقوا و بصیرت به میان است اگر
حرفی از چشم سیاه و قد رعنا نزنید
گرچه خوب است رخش نقل منابر بشود
حیف عباس، که توصیف به ظاهر بشود
علم انساب به کار امده این بار زیاد
که بیوفتد سرِ ما، محضر دلدار زیاد
ذولفقار دو دم، امروز سه دم خواهد شد
بس که در خانۀ مولا شده کرار زیاد
هرچه دارد پسراز دامن مادر دارد
ارث برده است از این فاطمه، ایثار زیاد
یک تنه میرود و صد تنه برمیگردد
معجزه سر زده از او دم پیکار زیاد
نا امیدی در این خانه ندارد معنا
باز خواهد شد از این دل، گرۀ کار زیاد
بهر پابوسیاش امشب همه نوبت دارند
رسد از تیغ کجش مژدۀ دیدار زیاد
چشم صفّین همینکه به نقابش افتاد
پانزده مرتبه لا حول ولا را سر داد
مرد جنگ است، ولی انس به خلوت دارد
مثل شوقش به خطر شوق عبادت دارد
نوری از آیۀ تطهیر به او هم تابید
مطمئنیم که این آینه عصمت دارد
محرم یا ولدی گفتن زهرا شده است
جای شک نیست بگوییم سیادت دارد
مرگ بازیچۀ یک حملۀ مردانه اوست
شیر آخر مگر از معرکه وحشت دارد؟
چندگامی همه جا دورتر از آقا بود
قد بلند است و ازین حال خجالت دارد
شانۀ کعبه به پایش چقدر بوسه زده
تا ببینند همه، شأن ولایت دارد
خطبهای خواند بگوید شرف کعبه ز چیست
تا خدایی خدا، آبروی کعبه علی است
نخلها دردسری شد ثمرش را بزنند
دو نفر از دو طرف بال و پرش را بزنند
همه از چهار جهت روی سرش ریختهاند
همه اینجا پی اینند سرش را بزنند
دست اگر نیست، ولی تیغ نگاهش مانده
تیرها آمده، چشمان ترش را بزنند
مشک را داده به دندان که به خیمه برسد
وقت آن است لب شعلهورش را بزنند
آخر این میر علمدار، غروری دارد
نکند اینکه غرور جگرش را بزنند
هدف از کشتن عباس، حسین است حسین
تا که اینجور توان کمرش را بزنند
علم افتاد و کنارش بدنی هم افتاد
مثل آقا، وسط خیمه زنی هم افتاد