- تاریخ انتشار: ۱۳۹۳/۱۱/۰۸
- بازدید: ۵۴۸۵
- شماره مطلب: ۹۲۶
-
چاپ
از کودکی دلدادهات بودم
باور ندارم شاعرت باشم ولی تو
بر بیتهای زخمی ام مرهم نباشی
باور ندارم غرق اشک و روضه باشم
تو شاهد این اشک و این ماتم نباشی
نامت به شعرو نوحههایم آبرو داد
ای آبروی عشق و شعر و اشک و ایمان
ای شاه بیت خلقت گل، عطر فردوس
دل را به عشقت زنده کن، با آن بمیران
شرح نگاهت با قلم، هیهات هیهات
من شاعرم، اعجاز کردن کار من نیست
درد هزاران ساله را مرهم ندارم
این قصه را آغاز کردن کار من نیست
سکان فرمانداری عشق است چشمت
تفسیر زخم کاری عشق است چشمت
بر نیزه قرآن خواندن و لب باز کردن
پلکی بزن چون قاری عشق است چشمت
باغ گل و باد خزان و برگریزان
عطر گلاب تازه دارد خاک اینجا
داغ جوان و پیر و طفل شیر خواره
اندوه بی اندازه دارد خاک اینجا
از کربلا تا شام منبر داری ای دل
باید غم از دلهای خون برداری ای عشق
با کاروان نیزهها منزل به منزل
داغ پسر، داغ برادر داری ای عشق
باور ندارم شاعرت باشم ولی تو
دست دلم را در صف محشر نگیری
از کودکی دلدادهات بودم دعا کن
عشق جوانت همدمم باشد به پیری
-
ترکیب بند حضرت زینب (س)، بند چهاردهم
او میوزد به حافظۀ تلخ مردهها
طوفان نوح میرسد ای سر سپردهها
طوفان نوح میرسد و سیل میخورد
چون تازیانه بر رخ سیلی نخوردهها
-
ترکیب بند حضرت زینب (س)، بند یازدهم
صد کربلاست زینب و صد کربلا حسین
ستر خداست زینب و خون خدا حسین
با پای دل صبور و وفا دار مانده است
تا پای جان سراسر این راه با حسین
-
ترکیب بند حضرت زینب (س)، بند هشتم
صحرای داغ بود و تن ماهپارهها
خون میچکید از شب بهت ستارهها
یاقوت سرخ؟ جزع یمانی؟ عقیق ناب؟
خون خدافراتر ازین استعارهها
-
ترکیب بند حضرت زینب (س)، بند هفتم
ای زینت پدر، گل عالی تبار عشق
ای وامدار نام شما، اعتبار عشق
آیینۀ تمام نمای شکوه یاس
زیباترین کلام رسا در مدار عشق
خواهر شدی که زخم به مرهم بدل شود
مادر شدی که صبر بیاید به کار عشق
از کودکی دلدادهات بودم
باور ندارم شاعرت باشم ولی تو
بر بیتهای زخمی ام مرهم نباشی
باور ندارم غرق اشک و روضه باشم
تو شاهد این اشک و این ماتم نباشی
نامت به شعرو نوحههایم آبرو داد
ای آبروی عشق و شعر و اشک و ایمان
ای شاه بیت خلقت گل، عطر فردوس
دل را به عشقت زنده کن، با آن بمیران
شرح نگاهت با قلم، هیهات هیهات
من شاعرم، اعجاز کردن کار من نیست
درد هزاران ساله را مرهم ندارم
این قصه را آغاز کردن کار من نیست
سکان فرمانداری عشق است چشمت
تفسیر زخم کاری عشق است چشمت
بر نیزه قرآن خواندن و لب باز کردن
پلکی بزن چون قاری عشق است چشمت
باغ گل و باد خزان و برگریزان
عطر گلاب تازه دارد خاک اینجا
داغ جوان و پیر و طفل شیر خواره
اندوه بی اندازه دارد خاک اینجا
از کربلا تا شام منبر داری ای دل
باید غم از دلهای خون برداری ای عشق
با کاروان نیزهها منزل به منزل
داغ پسر، داغ برادر داری ای عشق
باور ندارم شاعرت باشم ولی تو
دست دلم را در صف محشر نگیری
از کودکی دلدادهات بودم دعا کن
عشق جوانت همدمم باشد به پیری