- تاریخ انتشار: ۱۳۹۶/۰۷/۰۱
- بازدید: ۱۰۷۱۷۱
- شماره مطلب: ۸۹۰۰
-
چاپ
حالت معراج
میوزد از ضبط صوت کودکیهای پری
هایهای سنج و طبل و روضههای «کوثری»
چیزی از معنایشان هرگز نفهمیدم ولی
آتشی میزد به جانم نوحههای آذری
مثل پرچمهای بی تاب عزا در رقص بود
طرّۀ مویی که بیرون مانده بود از روسری
چون لباس مشکیام، پیراهنی میخواستند
از منِ مادر، عروسکهای پیراهن زری
خفته بر درگاه مسجد، حالت معراج داشت
غرق خاک کفشهای سینه زنها، پا دری
پای من در گل فرو میشد، دلم در عشق، تا
نوحهای میخواند ابری با زبان مادری
باز میگشتند قازانهای نذری، رو سفید
پیش از آغاز محرم از دکان مسگری
میدود حسّ لذیذی در دلم از آن زمان
تا برای خانۀ همسایه نذری میبری
باد میآید ولی این برگهای سرخ و زرد
میوزد از ضبط صوت کودکیهای پری
-
قحطی پروانه
با اینکه روزی داشتی کاشانه در این شهر
اینجا نیا، دیگر نداری خانه در این شهر
یادم میآید تا کجاها کیسهای نان را
میبرد آن شبها علی بر شانه در این شهر
-
تنهاییات، تنهاییات، تنهاییات، مرد!
از شهر من تا شهر تو راهی دراز است
اما تو را میبیند آن چشمی که باز است
در عکسها دیدم مزارت را و عمریست
شمعی به یادت در دلم در سوز و ساز است
-
قحطی پروانه
با اینکه روزی داشتی کاشانه در این شهر
اینجا نیا، دیگر نداری خانه در این شهر
یادم میآید تا کجاها کیسهای نان را
میبرد آن شبها علی بر شانه در این شهر
حالت معراج
میوزد از ضبط صوت کودکیهای پری
هایهای سنج و طبل و روضههای «کوثری»
چیزی از معنایشان هرگز نفهمیدم ولی
آتشی میزد به جانم نوحههای آذری
مثل پرچمهای بی تاب عزا در رقص بود
طرّۀ مویی که بیرون مانده بود از روسری
چون لباس مشکیام، پیراهنی میخواستند
از منِ مادر، عروسکهای پیراهن زری
خفته بر درگاه مسجد، حالت معراج داشت
غرق خاک کفشهای سینه زنها، پا دری
پای من در گل فرو میشد، دلم در عشق، تا
نوحهای میخواند ابری با زبان مادری
باز میگشتند قازانهای نذری، رو سفید
پیش از آغاز محرم از دکان مسگری
میدود حسّ لذیذی در دلم از آن زمان
تا برای خانۀ همسایه نذری میبری
باد میآید ولی این برگهای سرخ و زرد
میوزد از ضبط صوت کودکیهای پری