- تاریخ انتشار: ۱۳۹۶/۰۷/۰۱
- بازدید: ۲۰۵۹
- شماره مطلب: ۸۸۷۲
-
چاپ
مرهم لطف کن
بر دل بیدرد ما غم لطف کن
زخم دل را باز مرهم لطف کن
بر کویر چشمهای خشک ما
چشمهای مانند زمزم لطف کن
گریهای بیوقفه میخواهم ز تو
مثل اشک نوح و آدم لطف کن
بیرق تو آبروی عمر ماست
ناله را در زیر پرچم لطف کن
تا که پا بر جا بمانم پای تو
اعتقادی خوب و محکم لطف کن
روزی روزانۀ ما را بگیر
جای آن اشک محرم لطف کن
روضۀ سربسته را پایان بده
روضهای باز و مجسم لطف کن
سفرهدار روضۀ تو فاطمه است
درک آن بانوی اعظم لطف کن
در میان روضههای آتشین
دیدن آن قامت خم لطف کن
دیدهام را زائر مهدی نما
در کنارش کربلا هم لطف کن
من که نشناسم کسی غیر از خودت
چون که عمری دیدهام خیر از خودت
-
راز مگو
با تضرع ایستاد و رو به رویش حرف زد
با خدای خویش از راز مگویش حرف زد
دست بر زیر محاسن برد و گفتا: پیشکش
از خطوط صورت و زیر گلویش حرف زد
-
یا علی گفتم، لبم شمشیر خورد
از سر دارالاماره روی بام
میدهم بر محضرت مولا، سلام
چشم بد از دور چشمان تو دور
سایهات بر اهل عالم مستدام
-
همه گفتند علی دست به شمشیر شده
شهر در امن و امان است، همه خوابیدند
مردمانی که غریبی تو را میدیدند
صبح شمشیر کشیدی و رجز میخواندی
لشگری رو به رویت بود و همه لرزیدند
مرهم لطف کن
بر دل بیدرد ما غم لطف کن
زخم دل را باز مرهم لطف کن
بر کویر چشمهای خشک ما
چشمهای مانند زمزم لطف کن
گریهای بیوقفه میخواهم ز تو
مثل اشک نوح و آدم لطف کن
بیرق تو آبروی عمر ماست
ناله را در زیر پرچم لطف کن
تا که پا بر جا بمانم پای تو
اعتقادی خوب و محکم لطف کن
روزی روزانۀ ما را بگیر
جای آن اشک محرم لطف کن
روضۀ سربسته را پایان بده
روضهای باز و مجسم لطف کن
سفرهدار روضۀ تو فاطمه است
درک آن بانوی اعظم لطف کن
در میان روضههای آتشین
دیدن آن قامت خم لطف کن
دیدهام را زائر مهدی نما
در کنارش کربلا هم لطف کن
من که نشناسم کسی غیر از خودت
چون که عمری دیدهام خیر از خودت