- تاریخ انتشار: ۱۳۹۶/۰۷/۰۱
- بازدید: ۴۰۸۱
- شماره مطلب: ۸۷۶۰
-
چاپ
لب تشنۀ سر گردان
هیچکس مثل من اینگونه گرفتار نشد
با شکوه آمده و بی کس و بی یار نشد
حال و روز من آواره تماشا دارد
تکیهگاهم به جز این گوشۀ دیوار نشد
روزه دارم من و لب تشنۀ سر گردانم
بین این شهرکسی بانی افطار نشد
دست بر دست زنم، دل نگرانم، چه کنم؟
مثل من هیچ سفیری خجل از یار نشد
خواستم تا برسانم به تو پیغام، میا
پسر فاطمه، شرمندهام انگار، نشد
گر زنی سینه سپر کرده برایم، صد شکر
سینهاش سوخته از داغی مسمار نشد
اهل این شهر همه سنگ زن و سر شکنند
میهمانی سر سالم سوی دربار نشد
وای اگر که هدفی روی بلندی باشد
دیدهای نیست که با لختۀ خون تار نشد
به سر نیزه پریشان شده مویم، اما
خواهرم در پیام آوارۀ بازار نشد
پیکر بی سرم از پا به سرِ دار زدند
این بلا بر سر من آمد و تکرار نشد
-
صلابت حیدری
تاج امامت است به روی سر شما
خیل ملائکند به دور و بر شما
قربان چهرهات که تجلی مصطفاست
قربان آن صلابت چون حیدر شما
-
پسر سوم زهرای تو، عبّاس شده
سحر مکه صفای دگری پیدا کرد
ناله سوخته دلها، اثری پیدا کرد
کعبه میخواست که دل را ز بتان پاک کند
دید فرزند خلیل و جگری پیدا کرد
-
آیههای کوثر
برخیز ای جوان! سر خود بر زمین مکش
تو زخم دیدهای، پر خود بر زمین مکش
ای مادریتر از همه، کم دست و پا بزن
پهلو شبیه مادر خود بر زمین مکش
-
خسوف قمر
عدهای بی سر و پا دور و برش خندیدند
پاسخ ناله و سوز و جگرش، خندیدند
مادری بود و جوان مرگ شد و آخر کار
همچنان فاطمه بر چشم ترش خندیدند
لب تشنۀ سر گردان
هیچکس مثل من اینگونه گرفتار نشد
با شکوه آمده و بی کس و بی یار نشد
حال و روز من آواره تماشا دارد
تکیهگاهم به جز این گوشۀ دیوار نشد
روزه دارم من و لب تشنۀ سر گردانم
بین این شهرکسی بانی افطار نشد
دست بر دست زنم، دل نگرانم، چه کنم؟
مثل من هیچ سفیری خجل از یار نشد
خواستم تا برسانم به تو پیغام، میا
پسر فاطمه، شرمندهام انگار، نشد
گر زنی سینه سپر کرده برایم، صد شکر
سینهاش سوخته از داغی مسمار نشد
اهل این شهر همه سنگ زن و سر شکنند
میهمانی سر سالم سوی دربار نشد
وای اگر که هدفی روی بلندی باشد
دیدهای نیست که با لختۀ خون تار نشد
به سر نیزه پریشان شده مویم، اما
خواهرم در پیام آوارۀ بازار نشد
پیکر بی سرم از پا به سرِ دار زدند
این بلا بر سر من آمد و تکرار نشد